دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!


کدامیک از ما وقتی خود را واقعا مورد عشق و محبت میبیند جدایی را پیش بینی میکند ؟


بابا گوریو / انوره دو بالزاک


از زن ها بپرسید دنبال چگونه مردی میگردند :  جاه طلب ها !


بابا گوریو / انوره دو بالزاک

http://bayanbox.ir/view/4776070408039467090/93096d7095c7a0ec06c7225c8817aef3.jpg


#باحال ِ هفته


اگه قولی..هرقولی.. با تضمین زمانی بلندتر از یک هفته بهت دادم بهم اعتماد نکن..



در عشق تو کس پای ندارد جز من ، در شوره کسی تخم نکارد جز من...

با دشمن و با دوست بدت می‌گویم ، تا هیچ ‌کست دوست ندارد جز من !


 { عنصری}



http://bayanbox.ir/view/7286092034273575260/Leon-movie-stills-leon-leon-the-professional-24525841-749-485.jpg


کارآموزی تو شرکت های بزرگ بیشتر شبیه ولگردیه و وقت تلف کردن! چون چیزی بهت یاد نمیدن، هیچ وظیفه و کاری رو دوشت نمیذارن و فقط میتونی کار کردن بقیه رو تماشا کنی و نهایتا اگه سر و صدای دستگاه ها مجالی داد چندتا سوال بپرسی!

اینها اولین جملاتی بودند که به ذهنم رسید..اما بعدتر نظرم عوض شد و همه ی اینها به نظرم یک گام به جلو بود. دور شدن از فضای مدرسه و دانشگاه و نزدیک تر شدن به فضای صنعت..جایی که باید برای بقا تلاش کنی..و برای یاد گرفتن سخت کوش، علاقه مند،کنجکاو  و شجاع باشی..

خبر خوب اینه که بیشتر آدم ها آماده کمک کردن به تو هستند تا سریع تر خیلی از چیزها رو یاد بگیری، البته نه همه چیزها رو ..خبر بد هم اینه که دیگه از لقمه های آماده خبری نیست ..

درس هایی که من در طول یک ماه آموختم و ای کاش از آغاز ازشون خبر داشتم..


1.بیشتر اپراتورهایی که پشت دستگاه ها می ایستادند یا تو سالن مونتاژ بودند ، تحصیل کرده بودند و دانشگاه رفته..حتی مهندسای برق ، مکانیک هم توشون بود ..و حالا داشتند با حقوق 800 تومن ، تو یه زمینه  کاملا متفاوت به عنوان کارگر معمولی کار میکردند ..یه کار تکراری ، ماشین وار و خسته کننده ! تقریبا همشون هم ناراضی و نالان..که به حقشون نرسیدند !

به نظرم مسئله انتخاب مسیر درسته..شرایطو نمیشه عوض کرد یا حداقل ما آدم های عوض کردن شرایط نیستیم . پس باید بهترین مسیرو در این باتلاق و جاده ی ناهموار انتخاب کنیم ! مطمئنا این مسیر دانشگاه نیست..و یا حداقل برای همه دانشگاه نیست...با این همه اگه این مسیرو انتخاب کردی باید بدونی چرا ...و در نهایت اگه به جواب درست و قانع کننده ای رسیدی این سوالاتو از خودت بپرسی ..

الف.در رشته مورد علاقت درس میخونی ؟ ب.کسی برای دانشگاهی که در اون تحصیل میکنی تره خرد میکنه ؟

حتی اگه جواب دو سوال بالا مثبت باشه باید به خودت نگاه بندازی و ببینی در این رشته و این دانشگاه در چه جایگاهی قرار داری..اگه جایگاهی خوبی داری در نهایت میتونی ببینی کسی به توانایی های تو در بیرون از دانشگاه نیاز داره ، یا  خودت قادر به رفع یک نیاز هستی؟

حقیقت اینه که اگه به رفت و آمد کردن به دانشگاه و درس نخوندن باشه ، که همه بای دیفالت همین کارو میکنند ! اگه  آشنایی مختصر با نرم افزارهای مربوط به رشتت باشه تقریبا باز همه همینطورند..بلد بودن زبان انگلیسی هم اگه در حد خوندن و فهمیدن جملات معمولی باشه که خب بیشتر آدما در همین سطحند..چیزی که تو نیاز داری و چیزی که باعث میشه دیگران به تو نیاز داشتن استاد بودن در هرکدوم از این زمینه هاست..دور روش برای استاد شدن در هرکاری...

یکی از مهندسا حرف جالبی زد ..میگفت : " تفاوت باعث ایجاد کنجکاوی میشه و این رمز موفقیته.."..منظورش این بود که  ( بعد پارتی و چیزای دیگه .. ) کارفرما میخواد بدونه چه تفاوتی با هم رشته ای هات داری..چرا باید تو رو به جای یکی دیگه استخدام کنه ؟ چه چیزی تو رو متمایز میکنه ؟

اولین درس این بود که باید با بقیه فرق هایی داشته باشی و این تفاوتو به خوبی به نمایش بذاری !


2.تقریبا هیچ کس بدون پرسیدن و خواستن ، نه کاری به کار تو داره ، نه چیز خاصی بهت یاد میده ! اگه میخوای چیزیو یاد بگیری ، باید بخوای ، بپرسی  ( خواهش کنی ) و حتی اگه شده ساعت ها وایستی و بدون حرف زدن فقط تماشا کنی..


3.درونگرا  ، کم حرف یا هرچیز دیگه..اگه سرمایه و پارتی نداری  یا نابغه و ماهر نیستی ، تنها چیزی که میتونه نجاتت بده داشتن ارتباط فوق العاده با دیگرانه..آشنایی با هر آدم فقط آشنایی با همون یک نفر نیست ، آشنایی با یک شبکه بزرگ از آدماییه که اون میشناسه و این میتونه خیلی به دردت بخوره..از طرفی خیلی مفیده که رابطه نزدیکی با همکارات داشته باشی تا کارهات بهتر و سریع تر پیش بره..تو محیط کار همه به هم نیاز دارند ..پروژه های من که شکست خورد در این زمینه ! چون هم کم تمرین میکنم ، هم خوشم نمیاد کلا ، هم به نظرم فوق العاده ریاکارانه ست .. ولی پول که این حرفا رو نمیشناسه. لعنتی.


4.بهتره دو بار بپرسی ، تا اینکه یه بار اشتباه انجام بدی !


5.در مورد رشته ی ما خیلی بهتره تو یه کارگاه کوچک مشغول کار بشی تا یه کارخونه بزرگ..با اینحال تقریبا چیزای بیشتری از دستگاه تراش یاد گرفتم نسبت به اون چیزی که تو دانشگاه بود ، در مورد دستگاه فرز و وایرکات هم همینطور..ولی تا خود آدم تنهایی  پشتشون نباشه و دست به آچار نشه و چندتا قطعه نزنه چیز زیادی دستگیرش نمیشه..تو کارگاه های کوچک تر بیرون از شرکت بعد از یک مدت میذارن پشت دستگاه ها باشی و خودت قطعه بزنی..چیزی که فهمیدم این بود که حتی اگه کارت فقط طراحی با نرم افزار باشه ، خیلی موفق تری اگه کار کردن با یک سری از دستگاه ها  و نحوه ی تعمیرشون رو هم بدونی..

فرق یه مهندس دست به آچار با یه مهندس که صرفا مدرک دانشگاهی داره زمین تا آسمونه..تقریبا هیچ شرکت و کارخونه ای بدون پارتی این فرصتو در اختیارت نمیذاره که بدون مهارت وارد اونجا بشی و کارها رو یاد بگیری..


6.کارگری کردن در دوران دانشجویی و یاد گرفتن کار کردن با ابزارها  و دستگاه ها ، خیلی بهتر از مواجه شدن با ریشخند کارگرها در آینده ست..اینکار باعث میشه اعتماد به نفس بالایی بدست بیاری و اون ها هم از تو حرف شنوی داشته باشند .


7.نباید تو دست و پا باشی..از طرفی نباید غیب هم بشی یا گوشه نشین ..یه مرز باریکی هست بین این دوتا که به طرز عجیبی باعث منفور شدن یا محبوبیت میشه!


8.تمام سعیتو بکن هیچوقت ، به هیچ شکلی و تحت هیچ شرایطی کارمند نباشی..

یا حداقل سال های کاریتو با عنوان کارمند زیردست ِ حقوق بگیر به پایان نرسونی..



در عصر چشم های تماشایی

با هیات غریب درختان بید

                                      در وزش باد

تصویری از تمامت تنهایی..


بانو

بلند بالا

با قامتی بلندتر از ابتدای تابستان

با گیسوانش افشان

در دست بادها

گوی سبق ربوده ز یلدا


آن آفتاب روشن

آن نازنین من

دامن کشان گذشت  و

                                     مرا غرق غم گذاشت..


{ Tanita Tikaram - And I Think Of You }


I don't know where your days are spent
Your lovers and you friends
But I know for sure
Of who you have been thinking

Far beyond the city's lights
Are two who dream a life
Forgive them if they never find their freedom
Their freedom

It's so late
I think of you

I close my eyes
I think of you



هر سال نزدیک به یک میلیون نوجوان هجده ساله در کنکور یا همان آزمون ورودی دانشگاه ها شرکت می کنند. مغز آنها در طی سالها آموزش مادون متوسط شستشو داده شده است تا باور کنند دانشگاه رفتن تنها گزینه آنها در زندگی است. آنها باور کرده اند که اگر دانشگاه نروند زندگیشان تباه می شود و دیگر به درد هیچ کس و هیچ چیز نخواهند خورد.

بیست سال پیش یعنی زمانی که من در آزمون کنکور شرکت کردم و همه هم سن و سالهای من، بدون کوچکترین شکی باور داشتیم که دانشگاه رفتن تنها گزینه ممکن برای ماست. قانون نانوشته ای می گفت که اگر رتبه خوبی برای قبولی در دانشگاه بدست نیاوری، مجبوری سال بعد دوباره برای کنکور درس بخوانی. حتی اگر سال بعد هم قبول نشوی و پسر باشی و مجبور به سربازی رفتن، در حین خدمت سربازی باید برای کنکور بخوانی و کنکور بدهی. باز هم اگر قبول نشدی، بعد از خدمات سربازی. و اینقدر پشت کنکور بمانی و بمانی و بخوانی تا بالاخره قبول بشوی! چاره دیگری نیست!

درست مثل زوج ناباروری که تحت فشارهای اجتماعی و خانوادگی و احساسی باید بچه دار بشوند. اگر این دکتر نشد باید بروند پیش آن دکتر. اگر هم نشد نباید بی خیال بشوند و بروند سراغ زندگیشان. جراحی، رژیم غذایی، دعا، نذر، لقاح مصنوعی، حتی طلاق و تعویض همسر برای رسیدن به هدف، نه تنها جایز است بلکه توصیه هم می شود. کاری نمی شود کرد. گزینه ای به جز بچه دار شدن وجود ندارد.

کنکور و دانشگاه هم داستان مشابهی دارد. معلم خصوصی کنکور. آموزشگاه کنکور. کنکورهای آزمایشی. جزوات و کتابهای جور واجور کنکور. تعیین رشته با نرم افزار. مشاور برنامه ریزی کنکور. مهندسی معکوس سؤالات کنکور. هیپنوتیزم. سمینار ان. ال. پی. و خلاصه هر چیزی که کمک کند یک بچه در کنکور قبول بشود، جایز و متداول است. کار دیگری نمی شود کرد. گزینه ای به جز دانشگاه وجود ندارد.

من کتاب امکان را در رد این قانون نانوشته نوشته ام. کتاب امکان حاصل سالها تجربه شخصی خودم و همچنین سالها مطالعه و یادگیری از زندگی و آثار انسانهای بزرگی است که از هزاران سال پیش تا به امروز برای تحقق استعدادها و خلاقیت انسانها، فکر و تلاش کرده اند.

بیست سال پیش کسی نبود که به من و دوستانم راه دیگری به جز دانشگاه رفتن را نشان بدهد. بیست سال پیش دسترسی به اینترنت هم وجود نداشت. بیست سال پیش نطفه انقلاب اطلاعاتی تازه داشت بسته می شد. بیست سال پیش همه ما در یک دوران تاریخی متفاوتی زندگی می کردیم. دوران ماقبل اینترنت. خواهش می کنم این کتاب را برای هر کسی که فکر می کند به جز دانشگاه رفتن یا مسافرکشی گزینه دیگری در زندگی اش ندارد، بفرستید. هزینه ای ندارد.

سی ایده ای که در در این کتاب مطرح کرده ام، فقط برای نوجوانهای هجده ساله نیستند. هر کسی در هر مقطعی از زندگیش می تواند از این ایده ها و یا ایده های مشابه، بهره ببرد. مثلا کسی که با بحران میانسالی مواجه شده است. کسی که کارش را دوست ندارد. کسی که از زندگی کارمندی یا مجردی یا متاهلی خسته شده است. کسی که تازه بازنشسته شده است و نمی داند با بقیه زندگیش چه کار باید بکند. کسی که خرش در گل زندگی گیر کرده است. مادری که تازه مسئولیت نگهداری بچه اش را به دانشگاه سپرده است و وقت آزاد زیادی دارد. نوجوانی که تازه وارد دبیرستان یا حتی دانشگاه شده است. همه آنهایی که توانایی یادگیری دارند می توانند از این ایده ها بهره ببرند.


{ لینک دانلود کتاب امکان – سی کار که به جای دانشگاه رفتن یا مسافرکشی می توان کرد }


http://audiolib.ir/wp-content/uploads/2014/08/emkan.jpg


 اون چیزی که در این کتاب اهمیت داره تشویق به نرفتن به دانشگاه نیست بلکه مطرح کردن فلسفه ی امکانه..
امکان هایی که هر کس بنا به سلیقه ،شرایط و ظرفیت و … می تونه تجربشون کنه..
این کتاب رفتن به دانشگاه رو نقد نمی کنه بلکه اون دید افراطی اجتماع نسبت به دانشگاه رفتن رو نقد می کنه ، که انگار هیچ راهی جز این بعد از 18 سالگی نیست...

دانشگاه خوبه ( یا میتونه خوب باشه ! )اما همه چیز نیست. دانشگاه رفتن هم فقط یک امکانه مثل تمام امکانهای دیگه...


http://bayanbox.ir/view/3270661505740712627/2.jpg


امروز که خوب فکر میکنم میبینم ، بدترین روزهای زندگی من روزهایی بوده است که نکاشته ام ، نه روزهایی که برداشت نکرده ام..


+ امکان / علی سخاوتی



Voyeurismبه عمل مشاهده زندگی دیگران به جای انجام زندگی خود می باشد. شاید بتوان گفت همه ما کمی از آن را در خود داشته باشیم. به هر حال تماشای فیلم چیزی جز باز کردن پنجره ای رو به زندگی دیگران نیست ...


http://bayanbox.ir/view/6481859335094784333/fb6cadbdb33d3a0b200984867bc44e06.jpg


هیچکاک در پنجره عقبی (پنجره رو به حیاط) به موضوع دید زدن و چشم چرانی پرداخت، کاری که معتقد بود خودش به عنوان یک فیلمساز انجام می دهد، یعنی کنکاش زندگی آدم ها و احساسات، عواطف، ترس ها و بدجنسی ها و گناه هایشان و.... هیچکاک در پاسخ به ایرادی که از نظر اخلاقی به فیلم پنجره عقبی گرفتند، گفت: «هیچ چیز نمی توانست مرا از ساختن این فیلم باز دارد، چون که عشق من به سینما از هر ملاحظه ای قوی تر است.».

«رابین وود» یکی از منتقدان سینما، در مورد «پنجره عقبی» می نویسد: «نکته اصلی فیلم نه ناتوانی شخصیت مرد بلکه ناموفق بودن رابطه انسانی در چارچوب نظامی هنجاری است که مردان و زنان را در شرایط نامتناسب قرار می دهد. همچنین زیر سؤال بردن مفهوم توانایی در جامعه است.»

پنجره عقبی تا حد زیادی شبییه به طناب و قایق نجات است. البته شباهت بیشتری به طناب دارد. همان موضوع جنایی با شخصیت هایی کم تعداد و ثابت و مکان ها (لوکیشن) های معدود، یه طوری که کل فیلم در دو سه لوکیشن می گذرد. هیچکاک زمانی گفته که این فیلم، سینمایی ترین فیلمش است. درست گفته، چون اگر شما این فیلم را از رادیو تماشا کنید عمرا چیزی از آن نمی فهمید چون زبان تصویری بسیاری در فیلم به کار رفته. سکانس ابتدایی فیلم که دوربین از بیرون آپارتمان وارد خانه می شود و جیمز استیوارت پا شکسته را با پای گچ گرفته و امضاهای روی گچ نشان می دهد و سپس حرکت دوربین بر روی نشان ها و جوایزی که نشان می دهد او یک عکاس خبری است و... از یک عکس روی دیوار که نشان دهنده برخورد یک ماشین با لنز دوربین است هم می فهمیم که چطور صدمه دیده و چرا توی خانه نشسته است. از صورت عرق کرده اش و دماسنج روی دیوار هم می فهمیم که زمان فیلم، تابستان و یک روز گرم است !

همه اینها را هیچکاک بدون یک کلمه دیالوگ، در عرض یک دقیقه حرکت دوربین به ما می گوید. هنر یعنی همین. این فیلم از فیلم هایی هست که بعد از 50 سال هنوز تر و تازه مانده است چون موضوع آن در زندگی امروز هم کاربرد دارد. بازی جیمز استیوارت چشم چران هم دیدنی است..


http://bayanbox.ir/view/3739500069344675204/7a38c55b247c8929ec39f446ee99b80b.jpg

دیالوگای خوب :

جف: چرا یک مرد توی یک شب بارونی باید سه بار از خونش بره بیرون و برگرده؟

لیزا: شاید از نحوه خوش آمد گویی زنش خوشش میاد!


استلا: اطلاعات، هیچ چیز به اندازه اطلاعات بشر رو تو دردسر ننداخته...


جف: اون می خواد باهاش ازدواج کنم

استلا: خوب این طبیعیه

جف: من نمی خوام.

استلا: اینه که غیر طبیعیه!

استلا: شاید یه روزی اونم(مونث) خوشبختیش رو پیدا کنه.

جف: آره، روزی که یک مرد مال خودش رو از دست می ده!


http://bayanbox.ir/view/490830057570282707/cb50e577f6bcee312bdef04dd7e4acc9.jpg


منابع: خبرآنلاین، نشریه فیروزه، کافه کلاسیک


http://bayanbox.ir/view/2463686233131973665/cd02c3bc0115ca30d0caae13643b6701.jpg


Rear Window (1954)



مغز ما در طی سالهای متمادی چنان شستشو داده شده است (توسط خانواده، رسانه های جمعی، سیستم آموزشی و تبلیغات محیطی و …) که چیزهای زیادی را همچون مقدسات، بی چون و چرا می پذیریم. در صورتیکه خیلی وقتها واقعیت چیز دیگری است .

ماشین قدرتمند شستشوی مغزی تمام سعی خودش را می کند که ما توان پرسشگری خود را از سن کم از دست بدهیم. من باید دانشگاه بروم، چرا؟ من باید ازدواج کنم، چرا؟ من باید استخدام بشوم، چرا؟ من باید بچه دار بشوم، چرا؟ من باید آرایش کنم، چرا؟ من باید در قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه شرکت کنم، چرا؟ من باید دماغم را عمل کنم، چرا؟ من باید به اسم خلیج فارس اهمیت بدهم، چرا؟ من باید ماشین بخرم، چرا؟  و...

همه چیز را می توان زیر سؤال برد. البته این فعالیت را می توانید در سکوت و توی ذهنتان انجام بدهید. هر وقت کسی چیزی به شما گفت، قبل از هر تصمیمی، آن چیز را ببرید زیر سؤال.

آیا دلیلی در اثبات و یا رد حرف او می توانید پیدا کنید؟ آیا دیدن تبلیغ کلاسهای آمادگی کنکور کارشناسی ارشد به این معنی است که تحصیلات عالیه زندگی شما را بهتر خواهد کرد؟ به چه دلیل؟ پنج دلیل در اثبات یا رد آن پیدا کنید. این کار در ابتدا مشکل به نظر می رشد ولی به زودی عادت خواهید کرد..

سؤال پرسیدن تنها راه  و اولین قدم برای رهایی از غل و زنجیر همرنگی با جماعت است..




همه در آینه غرق اند و من هر بار می بینم

که تو محو تماشای خودت در آسمان هستی...


{ جواد منفرد }


http://bayanbox.ir/view/1911091652565717789/12748159-1556236434674346-1874152482-n.jpg

 

+ویکتوریا به نظر دختر عالی ای میاد، چرا شما نباید بخواین باهاش ازدواج کنید؟

-اوخ، بله ویکتوریا "واندربار" ـه...ببخشید فکر میکنم شما آلمانی نمیدونید.."واندربار"به معنی فوق العاده ست..

+بله،می دونم..

-شما آلمانی صحبت می کنید؟

+نه نه نه..فقط همون یه کلمه رو بلد بودم!

-آه خب..یه لغت در آلمانی وجود داره..."لبوکشاتز"...و نزدیک ترین ترجمه ـش میشه..."جواهر مادام العمر سرنوشت"...و ویکتوریا با این که "واندربار" ـه..امّا اون "لبوکشاتز" من نیست..اون "بایفشنا" ی منه..می فهمین؟

+نه!

-"بایفشنا"...تقریباً همون چیزیه که شما می خواید..امّا نه به طور کامل..ویکتوریا برای من اینه.

+از کجا می دونید که اون "لبوکشاتز" نیست؟ منظورم اینه که شاید با گذشت سال ها اون.."لبوکشاتز" تر بشه!

-اوه، نه نه نه.."لبوکشاتز" چیزی نیست که با زمان پیشرفت کنه..اون چیزیه که آناً اتّفاق میفته..

...توی وجود شما جریان داره

...مثل آب یه رودخونه ی طوفانی

...در یک زمان هم پُرتون می کنه هم خالی

...میون تنتون حسّش می کنید..توی دستاتون..توی قلبتون..توی شکمتون...روی پوستتون..

تا به حال به کسی اینجور حسی داشتید؟

+آره فکر می کنم

-اگه باید بهش فکر کنی تا بفهمی، پس حسّش نکردی...

+و شما کاملاً مطمئنید که یه روز پیداش می کنید؟

-البتّه..همه در نهایت پیداش می کنند..فقط هیچ کس نمی دونه کی و کجا..


How I Met Your Mother- ُS 8 - E 2


http://bayanbox.ir/view/4340355522625382462/how801enc-PEdownload.com-DIM-030214-2016-07-21-22-03-16.jpg



من نیکی را جز اینگونه نمیخواهم..اینها را همه به خواست ِ خدایی یا به حکم قانونی یا ضرورتی انسانی نمیخواهم . نمیخواهم رهنمایی را که مرا به دنیاهای برتر و بهشت جاودانه رهنمون شود .

بگو : تنها به فضیلت زمینی عشق میورزم . زیرا از اندک حکمتی برخوردار است ...


چنین گفت زرتشت  / فردریش نیچه / مسعود انصاری


http://s6.picofile.com/file/8222946226/7920ec1c789f2159972e4405a73a9710.jpg


میخواستم بنویسم من هیچوقت ادعایی نداشتم در مورد خوب بودن در هیچ چیز.. اما یاد یه دیالوگی افتادم در سریال روزی روزگاری ، که مراد بیک یه جاییش می گفت..من ادعایی ندارم..و جواب خاله لیلا هم این بود : همینم کم ادعایی نیست!

پس بهتره بگم که آدم کم ادعایی هستم ، در کل..خودم هم کاملا به این آگاه هستم که اگه ضعیف نه در بیشتر موضوعات آدم متوسطی هستم..با نظرات احتمالا اشتباه که دیگران این حقو دارند که برای خوندن انتخابشون کنند یا نه..تنها دلیل به اشتراک گذاریشون همینه..که به اشتباهات و ایراداتم پی ببرم ، نه هیچ چیز دیگه..

تو پست قبل یکی از سه نقطه های ناشناس همیشگی دو تا از غلط های املایی وحشتناک منو بهم یادآوری کرد..میتونست فقط واژه های درستو برام بنویسه..یا بگه که اونجاها اشتباه کردم..اما ربطش داد به یک موضوع دیگه که فکر میکنم هیچ ارتباطی با اون پست یا نوع اشتباهات من نداشت...

بهش خرده نمیگیرم..شاید به نظرش رسیده باشه ، که من جایی به اعتقاداتش بی احترامی کردم و از من دلخور بوده ..اما به جای اون نقطه در این جا حرفشو زده ، البته با یک مغلطه و استدلال خطا..

شاید هم فقط فکر میکرده ، کسی که غلط های املایی و نگارشی داره حق نداره بنویسه و یا در مورد موضوعی اظهار نظر کنه ..نمیدونم ، شایدم هم حق با اون باشه و من باید حداقل تا چند سال دیگه یا حتی برای همیشه خاموش باشم..

قصدم مطرح کردن یک موضوع دیگه بود..یادم میاد مواقعی رو که غلط املایی کسیو در پستی میدیدم و این موضوع رو فقط با املای درست اون واژه تو یک پیغام خصوصی بهش یادآوری میکردم..بدون تحقیر..بدون تمسخر..بدون هیچ نشونی..بدون اینکه به این فکر کنم که در بقیه پست هاش چه حرف های اشتباهی ( از نگاه من ) گفته..قصدم تمجید از خودم نیست ، چون این حرکت ، یعنی اصلاح اشتباهات دیگران بدون تحقیر و تمسخر رو ، یک رفتار کاملا معمولی انسانی میدونم نه یکجور فضیلت اخلاقی..

همونطور که گفتم..قصد من فقط ، درست یاد گرفتن و پی بردن به اشتباهاتمه..به هر شیوه و از زبون هرکسی هم که باشه..اما چه بهتر که این آموزش ، حس بدی رو به کسی منتقل نکنه...



Wolf Children یکی از دوست داشتنی ترین انیمیشن هایی که تا به حال دیدم..علارغم ادغام دو موضوع تکراری برای ساخت این فیلم اونقدر تصاویر زیبا و دلنشین و واقعی روایت شدند که در آخر دل هر بیننده ای بدست میارند..

یکی از بزرگترین ایرادهای من در فیلم دیدن دقت نکردن به موسیقی متن فیلمه..اما موسیقی های این فیلم اونقدر زیباست که بی اراده مسحورش میشید..

پونزده دقیقه اول پر از حس خوب و قابل لمس دوست داشتن و ادامه ی فیلم روایتی از رنج های توام با لذتیه که باید بدونیم میتونه پیامد احتمالی هر دوست داشتنی باشه..به هر شکلی که ظهور کنه..


http://bayanbox.ir/view/221968858662709680/Wolf-Children-720p-dLHa-www.Downloadha.com-030320-12-34-21.jpg


http://bayanbox.ir/view/2317055536643579121/Wolf-Children-720p-dLHa-www.Downloadha.com-025005-12-29-47.jpg


http://bayanbox.ir/view/831346162426686693/Wolf-Children-720p-dLHa-www.Downloadha.com-037370-12-39-29.jpg


http://bayanbox.ir/view/8095918053960228722/Wolf-Children-720p-dLHa-www.Downloadha.com-038233-12-40-05.jpg


http://bayanbox.ir/view/5350443860196880181/Wolf-Children-720p-dLHa-www.Downloadha.com-035883-12-38-27.jpg


هر لحظه که تسلیمم در کارگه هستی  ، آرام تر از آهو بی باکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر ،  رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...


http://s7.picofile.com/file/8259906126/by_default_2011_08_29_at_10_41_49_AM_1.png


اگر جدی هستی، بیمار هستی و من گمان نمی کنم که جهان هستی بخواهد تو جدی باشی.من یک درخت جدی ندیده ام.یک پرنده ی جدی ندیده ام. یک طلوع جدی ندیده ام.یک شب پرستاره ی جدی ندیده ام.به نظر می رسد که این ها هرکدام به روش خودشان درحال خندیدن هستند...

+چقد خوبه که برای هر اتفاقی به جای عکس العمل منفی فقط بخندیم...میخوام تمرین کنم :)

+عکس..صحنه ای بعد از طوفان آیرین – آمریکا...