دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

تحلیل احساسات

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۴۱ ب.ظ


با اینکه همیشه سعی کردم نسبت به خودم تحلیلگر باشم ولی باز هم خیلی‌وقت‌ها منشا بعضی از احساساتمو درک نمی‌کنم.

البته گاهی خوندن بعضی از کتاب‌ها راه‌گشاست. (می‌تونیم خودمون رو در یادداشت‌های نویسنده‌های خوب پیدا کنیم، چون ما آدما، خودمون و احساساتمون خیلی شبیه به همه. اصلا برای فرار کردن از همین شباهت وحشتناکه که بیشتر آدم‌ها حتی به شکلی ناخودآگاه به هر دری می‌زنند تا متفاوت‌تر از دیگران باشند، یا حداقل جز یه اقلیت خاص‌تر.)

گاهی هم حرف زدن یا مشورت کردن با یک نفر دیگه می‌تونه همه چیز رو روشن‌تر کنه (مثل سِری کردن دوتا مغز با هم می‌مونه!). اینکه اجازه بدی اون شخص با شقاوت سوال‌پیچت کنه. اما خیلی مهمه که اون آدم ضمن داشتن یه شناخت نسبی از تو، برات بی‌خطر باشه (منظورم از بی‌خطر بودن، امن بودن نیست!) باید اونقدر برات بی‌خطر باشه که بتونی هر چیزی رو بهش بگی.

ولی خب واقعیت اینه که اکثر آدم‌های اطرافت برای تو بی‌خطر نیستند. وقتی تو جمله‌ای رو در مورد خودت به دیگری می‌گی، اون آدم احتمالا در مرحله اول اصلا به تو یا به کمک کردن به تو فکر نمی‌کنه. به جاش دوتا چیز دیگه به ذهنش خطور می‌کنه.

اول دنبال یه نخ مشترک راجع به چیزی که گفتی تو دنیای خودش می‌گرده. در واقع اول به دنبال خودش می‌گرده در حرف‌های تو. (اونجایی که می‌گه: "می‌فهمم چی میگی!" یا یه مثال از موقعیتی مشابه در مورد خودش می‌زنه. ما حتی وقت شنیدن مشکلات دیگران هم به فکر حل کردن تعارضات درونی و بیرونی خودمون هستیم.)

و دوم اینکه سعی می‌کنه چیزی رو که گفتی به خودش ربط بده یا سود و زیانش رو برای خودش و دنیای خودش بسنجه. (و در مرحله بعد استفاده کردن از مزیت اطلاعاتی که نسبت به تو داره...حالا چه برای کمک کردن به خودش باشه یا برای اذیت کردن تو)

(به نظرم باید پذیرفت که هرکسی مرکز جهان خودشه و در بهترین حالت، در اولویت دومش به کمک کردن به دیگران فکر می‌کنه.)

به هرحال آدمی که مورد اول و مخصوصا مورد دوم رو داره، نمی‌تونه یه هم‌صحبت، یا کمک‌تحلیلگر بی‌خطر باشه. چون نسبت به تو و دنیات ذی‌نفعه....تو هم ناخودآگاه خطر رو حس می‌کنی و گاهی دروغ می‌گی، یا حداقل همه‌چیز رو نمی‌گی. چون می‌ترسی در نهایت به ضررت تموم بشه. در نتیجه اون خودشناسی و خودآگاهی شکل نمی‌گیره و کامل نمی‌شه، چون نمی‌تونی خودتو بدون سانسور ابراز کنی‌ و کمک بگیری.

احتمالا به خاطر همینه که در مشاوره و روان‌درمانی حفظ اسرار مراجعه‌کننده یکی از اصول حرفه‌ایه. برای این که تو دیگه احساس خطر نکنی و خودت رو کامل ابراز کنی. در واقع اینجا دیگه روان‌درمانگر در مورد تو ذی‌نفع نیست، چون این فقط کارشه، با تو پیوندی نداره و قانون هم ملزمش می‌کنه به حفظ اسرار.

(البته تو بحث رازداری در کار مشاوره گاهی هم بسته به قوانین و شرایط هر کشور اطلاعات فرد با مَراجع قانونی مطرح می‌شه، معمولا در یکی از سه حالت زیر:

۱. اگر خطری برای کودکان وجود داشته باشه.
۲. اگر فرد تمایل به خودکشی‌ یا به خطر انداختن خودش داشته باشه.
۳. در شرایطی که قاضی دادگاهی درخواست اطلاعات بیشتر در مورد فرد کنه.)

پس مشاوره هم لزوما بی‌خطر نیست...(از طرفی هرچند معاشرت با روان‌شناس‌ها خیلی باحاله ولی پرداخت پول ویزیت‌شون خیلی کار جذابی نیست :)

جمع‌بندی آخر. پس سه تا راه وجود داره که هرکدوم مزایا و معایب خاص خودشونو دارند.

مشکل خودآموزی و خودتحلیل‌گری اینه که تو نمی‌تونی از چشم‌های دیگران استفاده کنی و ممکنه نتونی به شکل بی‌رحمانه‌ای نسبت به خودت واقع‌بین باشی. و دام روش دوم اینه که به خاطر احساس خطر کردن، ممکنه در فرآیند تحلیل احساسات به دیگری و از اون بدتر به خودت دروغ بگی و این یه دست‌انداز وحشتناک در این مسیره.

هنوز هم فکر می‌کنم این یکی از بزرگترین رنج‌های زندگی انسانه...اینکه نتونی متوجه بشی چرا چنین احساسی داری...


  • موافقین ۸ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۴۱ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۴)

مرسی عالی بود
با خوندن بعضی جملات و تعبیرها اومدم مخالفت کنم
ادامه دادم باز اومدم مخالفت کنم
دوباره ادامه دادم هی اومدم مخالفت کنم
ولی تا رسیدم به آخرش، دیدم نه، درست میگی، جایی برای مخالفت نداری!
ببین می‌تونم حدودا زاویه نگاهتو درک کنم و به خاطر همین نمیتونم بگم اشتباه فکر میکنی. اما کسایی که طرفدار این رویکردان از یه زاویه دیگه و با پیشفرضای متفاوتی بهش نگاه میکنن که اگر تو اون فضا بهش نگاه کنی کاملا برعکسه و اصلا استفاده ابزاری توش معنا نداره. 
من خودم به سمت این دیدگاها گرایش دارم چون احساس میکنم رابطه درمانی باید رابطه انسان با انسان باشه نه رابطه پزشک و بیمار... نباید اجازه بدیم این ماسک‌ها و القاب عمق و خلوص اون رابطه رو از بین ببرن. و اگر دقت کنی تو اکثر روابط انسانی «من» برای فهمیدن «تو» مجبورم برگردم به تجربه و حافظه خودم. و اون پزشک هم پشت لقب پزشک بودن و مدرکی که گرفته پنهان نمیشه و ادعای خدایی نمیکنه و صادقانه همون آدم پرنقص و پر اشکالیه که اونم نیاز به رشد و یادگیری داره. 
بازم میگم تفاوت تو زاویه‌ایه که داریم بهش نگاه می‌کنیم. من شخصا خودم وقتی فقط از نگاه کسی مسئله رو ببینم ک میخواد اعتماد کنه و به یه متخصص مراجعه کنه، با توجه به اینکه تو این موضوع خیلی کمالگرام، ترجیح میدم طرف اون بخش انسانی رو بزاره کنار و تماما در خدمت من باشه... نمیدونم چطور باید بیانش کنم. 
پاسخ:
شاید یه بخشی‌ش هم بستگی به این داشته باشه که کدوم سمت ماجرا ایستادی، حتی تو اون فضایی که تو میگی. ما که می‌دونیم چه دسته‌ای از آدم‌ها این فضا رو به وجود آوردند و قراره کدوم طرف بایستند!
یه مسئله دیگه هم اینه که گاهی انگیزه و نیت تو یک چیزه، اما محصول کارت، یا ماهیت عملت یک چیز دیگه‌ست. یعنی اگه صرفا به خود عمل نگاه کنی میتونی هزاران برداشت مختلف داشته باشی.

با یه دید کوته نظرانه و البته اطلاعات و تصورات مبتدیانه...من خیلی بدبینم به این موضوع...فکر نمی‌کنم امکان داشته باشه در نهایت از یه کنجکاوی یا یه بازی و آزمایش فراتر بره...

اونجایی که گفتی احساس خدایی نمی‌کنه حالت ایده‌آل داستانه. شکل واقعی‌ترش اینه که اون متخصص با یه احساس خدای‌گونه حتی سعی می‌کنه با استفاده از ناآگاهی طرف مقابل به شکل بهتری بهش کمک کنه!
مورد اول که گفتی طرف دنبال یه چیز مشترک تو خودش میگرده خیلی برام جالب بود هیچوقت اینجوری بهش نگاه نکرده بودم. البته روان درمانگر هم بسته به رویکردش ممکنه به جلسات روان درمانی به عنوان فرصتی برای یادگیری و رشد خودش نگاه کنه. و اینی که گفتی منفی برداشت نمیشه. البته درگیر تعارضات بودن فرق میکنه.
منم این روزا شاید بیشتر از همیشه درباره خودم علامت سوال دارم و واقعا از یه حدی بیشتر نمی‌تونم خودمو بفهمم. (الان از این که به خودم اشاره کردم خندم گرفت)
پاسخ:
منم هربار یکی یه چیزی میگه و من در مورد احساسات مشابه و داستانای گذشته‌م مثال می‌زنم براش خنده‌ام می‌گیره...

ولی خب به بیمار به شکل ابزاری نگاه می‌شه اونطوری و خودخواهانه به نظر می‌رسه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی