دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

چرا باید شعر‌ بخوانیم؟

دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ


هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیده ای؟
من در میانِ جمع و دلم جای دیگرست!

این بیت مشهور و زیبای سعدی را لابد شنیده اید و احتمالا بارها آن را متناسب با لحظه ها و حال و هوای زندگی خود در موقعیت های مختلف یافته و زمزمه کرده اید. اساسا مهمترین ویژگی یک شعر خوب، همین ویژگی و قابلیت زمزمه گری آن است. شعر خوب، شعری است که بتوان آن را زمزمه کرد، و با این زمزمه به شناخت روشن تری از جهان درون و آنچه در اطراف و عالم پیرامون او می گذرد، دست یافت.

از همین رهگذر است که شعر، راهی به سوی شناخت را فراهم می آورد و از آن مهم تر با خلق و بسط آرامش ناشی از هماهنگیِ آهنگین و موسیقایی اش، کارکردی تسلّابخش و درمانگرانه می‌یابد و واجد سویه ها و ابعاد روان شناختی می‌شود. به عبارتی، جان مان را سبک بال و تازه، و حال ما را خوب و خوش می کند؛ آیینه ای می شود تا در آن آینه به تصویر نیکوتر و شفاف‌تری از خویش و دیگری، با ابهام و تیرگی و پریشانی و آشفتگی کمتری دست یابیم.

این پرسش که یک شعر خوب بایستی واجد چه عناصر و ویژگی های فنّی، عاطفی و زیبایی شناختی باشد تا سزاوار ترنّم و ترانه و آواز و زمزمه شود به عوامل مختلفی بستگی دارد که پرداختن به آن ها مجال دیگری می طلبد اما بی شک در این میان، موسیقی در گسترده ترین تلقی و شامل ترین نگاه، حرف اول را می زند و نقش نخست را بر عهده دارد.

برگردیم به بیت زیبای سعدی. وجود حاضرِ غایب! چه تعبیر شگفت و چه تصویر متناقض نمای زیبا و دقیق و درستی! وجودی که هم حاضر است و هم غایب! در واقع وجودی که به ظاهر حاضر است و در معنا غائب. جسم اینجاست اما جان جای دیگری است. این اولین درسی است که به عنوان تظاهر می آموزیم، تظاهر به حضور داشتن در جایی که نیستیم. چه دوگانگی و شکاف هولناکی!

هرچه این فاصله و انشقاق کمتر شود به نظر می رسد به تجربه آنچه اصطلاحا‌ "خوشبختی" خوانده می‌شود، نزدیک تریم. در این تلقی، خوشبختی همان "حضور قلب" تام و تمام داشتن است. درست مثل وقتی که چون کودکان مشغول بازی هستیم. در بازی، انشقاق بین جسم و جان به کمترین حد خود می‌رسد. از همین روست که بازی وجود ما را غرق لذت و سرشار از شادی می‌سازد.

هنر نیز همچون عشق و بازی و مستی و نیایش، کارکرد اصلی اش این است که روح را به جسم باز گرداند و فاصله این دو را به صفر برساند. بی‌جهت نیست که مولانا خطاب به مطرب مجلس سماع خود می‌فرماید: مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن!

موسیقی، که از شریف ترین و عالی ترین هنرهاست، روح را به جسم و شاید هم جسم را به روح باز می‌گرداند و شکاف میان آن دو را از میان بر می‌دارد. بگذارید سخن آخر را از زبان "کریستین بوبن" دوست‌داشتنی بشنویم:

"به اعتقاد من، هنرمند یعنی همین؛ کسی که جسمش در یک جا و روحش در جایی دیگر است و تمام تلاشش این است که فضای خالی این دو را با کشیدن نقاشی، یا نوشتن با جوهر، و حتی سکوت پُر کند؛ بنابراین همه ی ما هنرمندیم و از هنر زندگی کردن بهره مندیم، با این فرق که میزان به کارگیری ذوق و اشتیاق، در افراد مختلف متفاوت است؛ ذوق و اشتیاقی که همان مفهوم عشق را داراست."

+ایرج رضایی

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۱)

درود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی