دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیدل دهلوی» ثبت شده است


رمی‌، بیتابیی‌، تغییر رنگی‌،‌گردش حالی

فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی


به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن

پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی


بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد

همان پرواز رنگت بسته بر آیینه تمثالی


حصول آب و رنگ امتیاز آسان نمی‌باشد

بسوز و داغ شو تا بر رخ هستی نهی خالی


من از سود و زبان آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم

که جنس عافیت را جز خموشی نیست دلالی


به هر جا رفته‌ایم از خود اثر رفته‌ست پیش از ما

غباری کو که نازد کاروان ما به دنبالی


به رسوایی‌کشید از شوخی چاک‌گریبانت

تبسم از سحر همچون شکنج از چهرهٔ زالی


به هیچ آهنگ عرض مدعا صورت نمی‌بندد

چو مضمون بلند افتاده‌ام در خاطر لالی


مگر خاکستر دل دارد استقبال آهنگم

که از طبع سپند من تپیدن می‌کشد بالی


تپش در طبع امواجست سعی‌گوهر آرایی

تبی دارم که خواهد ریخت آخر رنگ تبخالی


چه پردازم به اظهار خط بیمطلب هستی

مگر از خامهٔ تحقیق بیرون افکنم نالی


به ناسور جگر عمری‌ست گرد ناله می‌ریزم

خوشا عرض بضاعتها کف خاکی و غربالی


ز تشریف جهان بیدل به عریانی قناعت ‌کن

که ‌گل اینجا همین یک جامه می‌یابد پس از سالی


{ بیدل دهلوی }



تواضع های ظالم مکر صیادی بود بیدل...
که میل آهنی را خم شدن قلاب می‌سازد!


{ بیدل دهلوی }


نه به خاک در بسودم ، نه به سنگش آزمودم

به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت؟!


 { بیدل دهلوى }



چه خوش است راز گفتن ، به حریف نکته سنجی..
که سخن نگفته باشی ، به سخن رسیده باشد !


{ بیدل دهلوی }


http://s7.picofile.com/file/8259498200/ecfd9d9d83eb154ab3fdcf97f0b1d0aa.jpg