مهسا: خسرو تو فیس بوک هزار تا دوست داره...
منوچهر: هزار تا؟ مگه می شه؟!
کاوه: مجازی ان. دوستای واقعی نیستن که. اینا اگه بمیری هم نمیان سراغتو بگیرن.
مهسا: حالا دوستای واقعی سراغتو می گیرن؟!
+احتمال باران اسیدی - بهتاش صناعی ها
+ (دو سه روز پیش اینستاگرامم را بستم، این اواخر با اینکه کمتر عکس میگذاشتم بیشتر وقتم را میگرفت چون افتاده بودم به خزعبل بینی..دیدم حریف وسوسه تماشا کردن اراجیف و چرندیات زرد و چیپ و چپ و چل نمیشوم خودم را تنبیه کردم ..از دو هزار فالوور تا این لحظه حتی یک نفر هم متوجه نشده و این دقیقا آیینه ی تمام نمای فضای مجازی ست..
در این جهان، توهم خنده داری ست اگر فکر کنیم که یک عالم دوست و رفیق داریم و برای صدها نفر مهم است وجود و حضورمان... )
تا اینجا یادداشت محسن باقرلو رو خوندید در مورد تجربه ترک یکی از شبکه های اجتماعی..حرف اصلی که درست به نظر میرسه اما همونطور که در خلال یکی از دیالوگ های فیلم باران اسیدی گفته شده، در این مورد تفاوت اساسی بین محیط آنلاین و دنیای واقعی وجود نداره. در بیشتر ارتباطات، ما وقتی از جلوی چشم آدمهایی که میشناسیم (یا حتی دوست صداشون میکنیم) ناپدید میشیم، تا برخورد بعدی از دنیاشون هم محو میشیم. برای مطمئن شدن از این موضوع کافیه از یک دوست، همکار یا همکلاسی بخواید یک کار معمولی و بی زحمت براتون انجام بده. اون با روی خوش موافقت میکنه اما بسیار بعیده که بدون یادآوری دوباره اون کارو براتون انجام بده...و در صورت پرسش خیلی ساده خواهد گفت که فراموش کرده.
واقعیت اینه آدم ها امروز به زور نوتیفیکیشن ها و بالا اومدن از طریق آپدیت شبکه های اجتماعی یاد هم می افتند یا خودشون رو یاد همدیگه میندازند! (البته استثنائاتی هم یافت میشه در این بین، آدمهای عزیز و مهربونی که باید قدرشون رو دونست، هرچند بسیار نایاب اند...)
به طور کلی نمیدونم این میل که کسی بدون دلیل سراغمونو بگیره یا بهمون اهمیت بده از کجا میاد..برای بیشتر آدمها واقعاً فقط وجود یه احساس یا یه خبر گرفتن خشک و خالی هم کافیه.. (برای بعضی آدمها ثابت کردن این موضوع و انجام فعالیت هایی که نشون دهنده این احساسند مهمتره..)
اگه این اهمیت دادن به شکل ساده تر کردن واقعی و عملی زندگی ما از طریق کمک های ملموس باشه، خب قابل درکه..اما من واقعاً تا به حال کمکی از آدمهای اطرافم ندیدم که در این جهت باشه، شکل معامله نداشته باشه و انتظار بزرگتری در پشتش نباشه..برای همین خلاص شدن از این نیازو یه قدم مثبت میدونم..
یعنی بهتره به جای اینکه از این که دوستانمون سراغی از ما نمیگیرند ناله کنیم، یا نه، یک قدم بزرگتر برداریم و با تغییر دادن همون آدمها یا تلاش برای پیدا کردن آدم های تازه ای که بهمون اهمیت میدن سعی کنیم این نیازو ارضا کنیم، تلاش کنیم از شر این نیاز و انتظار بیهوده خلاص بشیم. راه آسونی نیست اما مطمئنه..