دکتر عباس میلانی، نویسنده کتاب نگاهی به شاه، هنگام رونمایی از کتابش گفت:
«در
بیوگرافی معمای هویدا، نگاهی به شاه و نامداران ایران، مکررترین سئوالی را
که از من شده این بوده که بالاخره هویدا آدم خوبی بود یا بد؟ این شاه خادم
بود یا خائن؟ و جواب من به همه این دوستان این است که این کتابها را
نوشتهام که بگویم چنین سئوالی جواب دادنی نیست. باید بعنوان جامعه بپذیریم
که نفس این سئوال نادرست است. این سئوال فرض را بر این میگذارد که میشود
یک نفر را به یک صفت و یک واژه تقلیل داد. شاه 37 سال حکومت کرد. شاه 1941
با شاه 1951 تفاوت داشت. شاه 1961 و 1971 با شاه 1980 تفاوت داشت.
همچنانکه ما هم تفاوت کردهایم. به همین دلیل باید مسئولیت او و مسئولیت
خودمان را، هم در وجه ایجاد آن حادثه و هم در خواندن این کتاب و تاریخ
بپذیریم. بپذیریم که شما بعنوان خواننده هستید که باید در این مورد قضاوت
کنید. من حق ندارم برای شما قضاوت کنم. اگر قضاوت کنم حق شما را غصب
کردهام.
اگر
کسی بیاید به جای دادن دادههای تاریخی به شما برایتان قضاوت کند، روایت
دیگری از ولایت فقیه را انجام داده است. ولایت فقیه فقط در شکل اسلامی آن
نیست. اساس ولایت فقیه این است که انسانها، یعنی همه ما توان تفکر مستقل
نداریم و محتاجیم که کس دیگری برای ما تصمیم بگیرد. ولایت داشته باشد. چه
حزب کمونیست پیشقراول باشد، چه روشنفکری به اسم جلال آل احمد باشد، چه مورخ
مفلوکی به نام عباس میلانی. اگر هرکدام از اینها ادعا کنند حقیقت را بهتر
از شما میدانند، جانشین قضاوتی شدهاند که حق شماست و حق قضاوت را از شما
گرفتهاند. بنابراین یک گرفتاری و عدم عنایت به بیوگرافی همین عدم قوت
فردگرایی است».
«من
واقعا فکر میکنم بعد از انقلاب تحول عظیمی در ایران اتفاق افتاده است و
رژیم را کاملا از لحاظ تاریخی منسوخ کرده است. بحران این رژیم بحران سیاسی
نیست بلکه فرهنگی- تاریخی است یک ناهمخوانی تاریخی با جامعه دارند. جوانهای
ما زیربار هر حرفی نمیروند و میخواهند خودشان فکر کنند. دیگر کارآکتری
مانند آل احمد نمیتواند بیاید و ادعا کند که چه کسی روشنفکر است. نوع
قضاوتهایی که حزب توده و چپ میکردند در میان نسل جوان امروز جایی ندارد.
اینها نوع دیگری نگاه میکنند. این انقلاب فرهنگی مهم علت عنایتی است که
الان به بیوگرافی دارند. دلیل توجه جامعه به کتاب معمای هویدا این بود که
فکر کردند من انصاف به خرج دادهام، که البته وظیفهام بوده است. جامعه
ایران دیگر دنبال جوابهای مطلق نیست. متوجه شده که انسانها پیچیدهتر
هستند. متوجه شده که انسانها مقوایی نیستند. این تجددی که در جامعه پیدا
میشود بخشی از آن فردگرایی و احساس غروری است که جوانها دارند. بخش دیگرش
عنایت به نقش افراد و واکاوی آنها بدون قضاوت مطلق است».
«شاه
دفتری داشت بنام دفتر مخصوص. در بیست سال آخر رئیس این دفتر یکی از
زبدهترین، شریفترین و کارآمدترین تکنوکراتهای ایران بود به نام معینیان.
دفتر مخصوص اولین دفتری است که در ایران کامپیوتری میشود. هزاران سند وجود
دارد که شاه در حاشیه آنها مطالب و دستورهایی نوشته است. یک نسخه از این
اسناد وقتی شاه از ایران رفت به دستور خودش نابود شد. اما یک نسخه دیگر از
این اسناد از ایران خارج شده که کسی نمیداند کجاست؟ روزی که آن نسخه علنی
شود و بی تردید منتشر خواهد شد، دوباره باید تلاش مجددی برای نوشتن زندگی
شاه کرد. نکات زیادی در مورد زندگی شاه هست که ما هنوز نمیدانیم. پس وقتی
میگویم نگاهی به شاه، منظور این است که این نگاه در وسط یک مثلث است. یک
طرف آن من هستم. طرف دیگرش شما هستید و یک طرف دیگر اسنادی است که مورد
استفاده قرار گرفته است. ده سال دیگر شما انسانهای متفاوتی هستید. من انسان
متفاوتی هستم و اسناد متفاوتی وجود خواهد داشت. وقتی آن اسناد متفاوت
دربیاید و نگاه متحول شود، طبعا زندگینامه شخص هم متحول خواهد شد».
«یک
گرفتاری نوشتن بیوگرافی در باره شاه در مقایسه با هویدا این بود که وقتی
کتاب هویدا را مینوشتم زیاد کسی در مورد او اطلاعی نداشت و کتاب در یک
خلاء حرکت میکرد. اما وقتی در مورد شاه مینوشتم ده- دوازده بیوگرافی در
مورد شاه وجود داشت و همه فکر میکنند شاه را میشناسند. هرکس یک نظری در
موردش دارد و در این چارچوب نوشتن در باره او دوچندان دشوار است. با اینکه
این بیوگرافیها بود، دلیلی که فکر کردم جا برای زندگینامه شاه هست این
بود که اسناد زیادی درآمده بود و برای اولین بار به ما اجازه میداد در
مورد برخی مسائل فکر کنیم و قضاوت دقیقتر بکنیم. مثلا همه فکر میکنند در
گوادلوپ چه اتفاقی افتاد. من نمیدانم از کجا میدانند. وقتی اسناد گوادلوپ
برای اولین بار منتشر شد من حدود 1000 صفحه از جزییترین آنها کپی گرفتم.
یا تمام این اسناد ساختگی است که بسیار بعید است، یا تمام گمانهایی که ما
در مورد گوادلوپ داریم توهم است. اینکه در گوادلوپ تصمیم گرفتند شاه را از
ایران بیرون کنند، به یقین توهم است. قبل از گوادلوپ آمریکا و انگلیس تصمیم
گرفته بودند که شاه دیگر نمیتواند بماند و ساخت و پاخت خود را با
طرفداران خمینی کرده بودند. در گوادلوپ یکی از مسائل مورد بحث ایران بود».
به
گفته نویسنده کتاب بیوگرافی شاه:«بخش مهمی از آنچه که در مورد شاه نوشته
شده بود با حب و بغض بوده است. کسی که فارسی بلد نیست چطور انتظار دارید
بیاید بیوگرافی در باره شاه بنویسد؟ کسی که فارسی نمیداند چطور انتظار
دارید که بیاید تاریخ 28 مرداد را بنویسد؟ دوستانی که طرفدار دکتر مصدق
هستند همه اقتدا میکنند به یک روزنامهنگار آمریکایی که یک سطر فارسی
نمیتواند بخواند. این فرد چطور میتواند ماجرای 28 مرداد را برای ما روشن
کند؟ با یک نفر که آنطرف قضیه بوده صحبت نکرده است. ولی چون روزنامهنگار
نیویورک تایمز بوده و چون به انگلیسی نوشته آن کتاب برای دوستان ما مرجع
شده است. چون به انگلیسی نوشته پس مشروعیت پیدا کرده است».
«امید
من این است که نگاهی که در این کتاب هست بر اساس آنچه که تا به حال قابل
دسترس بوده نوشته شده باشد و هیچ چیز را به نفع قضاوت قبلی جرح و بسط نداده
باشم. ولی غیر از این هیچ قول دیگری نمیشود در مورد این کتاب داد. من هیچ
ادعایی بیشتر از اینکه سعی کردم در حد بضاعتم اسنادی را که میشود پیدا
کرد، پیدا کنم و آنهایی را که مصاحبه میکردند باهاشان صحبت کنم. چهار بار
سعی کردم با ملکه(فرح پهلوی) صحبت کنم. اما هربار در آخرین لحظه نپذیرفت.
هرکسی که حاضر بود صحبت کنم با او صحبت کردم. ملکه، رضا قطبی، جمشید
آموزگار و هوشنگ انصاری تنها کسانی هستند که در آن دوران مصدر کار مهمی
بودند و زنده هستند اما حاضر نشدند صحبت کنند.
با
این کتاب امیدوارم چه آنهایی که با شاه بد هستند و چه آنها که با شاه خوب
هستند فکر کنند که شاه پیچیدهتر از آن است که آنها فکر میکردند و در هر
حال یکی از شخصیتهای کلیدی قرن بیستم در ایران است که محتاج بازاندیشی
است. ضعف و قدرت زیاد دارد. هم ضعفش بسیار متفاوت از ضعفهایی بود که من
فکر میکردم در او بود و هم قدرتش بسیار متفاوت بود. برای من که زمانی
مخالف شاه بودم شگفتیآورتر از همه این بود که در تمام اسنادی که جستجو
کردم و مصاحبههایی که انجام دادم یک بار ندیدم که شاه به عمد به ضرر ایران
کاری کرده باشد. یعنی خواست و نیتاش به نظر من بزرگی ایران بود. ولی
الزاما نیت با عمل یکی نیست. وقتی شما نیتتان خیر باشد ولی فکر نکنید هیچ
کس دیگری نیت خیر دارد، تردید نداشته باشید که کار خراب میشود. شاه به نظر
من ایران را به غایت دوست داشت ولی گاه بد دوست داشت!»
+ نگاهی به شاه | عباس میلانی | 595 ص