دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!


اشتباه میکردم. حتی در صمیمی ترین رابطه ها هم اختلاف خواسته های غیرقابل مذاکره ای وجود داره. همه چیز قابل گفتگو و حل نیست. هر خواسته ای لزوماً یه انتخاب ذهنی قابل کنترل نیست.

هرخواسته میتونه یه احساس قوی یا یه نیاز غیرقابل انکار باشه.

با هر اختلافی نمیشه کنار اومد. این سرآغاز آشکار شدن فاصله هاست..


  • موافقین ۷ مخالفین ۱
  • جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۸)

  • فاطمه سروری
  • سلام
    ورود به بخش اختلافات سخت نوید بخشه به نظرم؛ نویدِ اینکه رابطه داره عمیق میشه .
    اما خیلی روتین و معمول هست اینکه به چالش هایی نظیر این بربخوریم که انجام شدن خواسته ی ما رضایت فرد مقابل رو تامین نکنه یا برعکس؛
    از این سخت تر وقتی هست که موردی برای ما لذت آفرین هست و برای همراهمون نفرت انگیز و خوب ما قراره انتخاب های مشترکی داشته باشیم.
    از دیروز درباره خیلی از اختلافات غیرقابل حل که پشت سر گذاشتم حرفهای شما رو شخصی سازی کردم.
    چیزی که باعث فاصله میشه گفتگو درباره اختلافات نیست، پافشاری روی گفتگو هست درباره مورد خاصی که باعث شده من نوعی و همراهم روبه روی هم قرار بگیریم درباره اون بحث خاص.
    راستش نمیدونم درست ترین چیه اما راه حلی که من پیدا کردم در چنبن شرایطی این بوده که فلاش بک زدم به قبل از اختلاف، دستشو گرفتم و یادآوری کردم ما همون آدمهای قبلیم؛ چون رابطه باید سیال باشه و قرار نیست با اختلافات منهدم بشه.
    خوب وقتی دیگه درباره اون موضوع حرف نمیزنیم پس چه جوری اختلاف حل بشه؟ وقتی پای یه موضوع مهم در میان هست.
    به طرف مقابل و خودمون وقت میدیم و کم کم بدون گفتگوی مستقیم با تعامل حلش میکنیم.
     دیدین بچه ها از روی تاب در حال حرکت میپرن بغل یه بزرگتر که روبه روشون آغوش باز کرده؟ خیلی خطرناکه اما چون احساس امنیت میکنن این کارو میکنن.
    احساس امنیت عاطفی باعث میشه طرف مقابلمون وقتی قاطعانه مخالف چیزی هست کم کم بپذیره کنار ما تجربه کنه و بپذیره؛ چیزی رو تحمیل نمیکنیم. خودش راغب میشه تجربه کنه و ما همراهیش میکنیم و بهش اطمینان میدیم مجبور نیست تحمل کنه و حتی اگر موافق نباشه کنارش هستیم و ما هستیم که به احترام خواست طرف مقابلمون صبر میکنیم. اینها محصول تحلیل روابط دیگران و همفکری با مشاور و تجربیات شخصی خودم بود.
    کامنتهای دوستان رو خوندم؛ ممنون از خانوم سوگند برای تمام آنچه به ما یاد دادن:)
    پاسخ:
    سلام..

    حرفاتون خیلی کمک کننده بود..مخصوصا این جمله کلیدی "رابطه باید سیال باشه و قرار نیست با اختلافات منهدم بشه..."
    و این قسمت.."احساس امنیت عاطفی باعث میشه طرف مقابلمون وقتی قاطعانه مخالف چیزی هست کم کم بپذیره کنار ما تجربه کنه و بپذیره؛ چیزی رو تحمیل نمیکنیم. خودش راغب میشه تجربه کنه و ما همراهیش میکنیم و بهش اطمینان میدیم مجبور نیست تحمل کنه و حتی اگر موافق نباشه کنارش هستیم و ما هستیم که به احترام خواست طرف مقابلمون صبر میکنیم."

    ممنونم
    یه وقتایی فک میکنم تو توی زندگی منی. متوجه همه چی هستی و از همه چی خبر داری و متناسب با تمام فکر هایی ک تو اون زمان میکنم پست مینویسی. خیلی وقته ک اینطوره و این اخری دیگ شبیه معجزه میمونه برام مخصوصا با اون عنوان.
    پاسخ:
    آیم یور گاد :)

    ترسناک شد که..
    1. وجود رابطه لزوما به این معنا نیست که هر دو طرف در هر لحظه ای از این رابطه احساس رضایتمندی داشته باشن و همه چیز بر وفق مرادشون پیش بره. رابطه یه تعامل دو طرفه است و به قول انگلیسی زبان ها یه جور give and take هست. توی رابطه طرفین امتیازاتی می دن و امتیازاتی دریافت می کنن درست مثل هر نوع "قرارداد" یا تعامل دو طرفه ی دیگه ای.
    2. رابطه عشق و یا هر چیز دیگه ای که اسمش رو بذاریم در هر صورت یه چیز خودخواهانه است. چیزی که من الان و در حال حاضر شدیدا بهش اعتقاد دارم اینه که عشق و احساساتی که باهاش میاد صرفا به دلیل خودخواهی ما آدم هاست. به دلیل اینه که از بودن توی این رابطه احساس خوشایندی بهمون دست می ده. از نظر من کسی برای برقراری رابطه مناسبه و به بلوغ رسیده که بتونه درجه ی خودخواهیش رو متناسب با طرف مقابلش کم کنه. اون وقته که حاضر می شه کارهایی رو انجام بده که در خارج از اون رابطه و در حالت عادی انجامشون نمی ده. مثل همین مثال رستوران و اینا.
    تقریبا هر چیزی که می خواستم بگم تو کامنت های سوگند اومده بود. با حرفاش موافقم. 
    پاسخ:

    1.ناخوشاینده اما منطقی..
    2.بله انسان یه موجود 100% خودخواهه..چه عاشق باشی چه پدر/مادر حتی ...
    گفتم رابطه عاشقانه و انسانی. ببین تو بحث رابطه زوجی یه سازه ای هست به اسم عدالت زناشویی (البته لزوما رابطه زن و شوهری رسمی مد نظر نیست. بیشتر بحث زوجه) و این عدالت پیش بینِ رضایتمندیه. که یعنی اگر عدالت توی رابطه ای وجود نداشته باشه رضایت میاد پایین. اینی که گفتم بر اساس پژوهشه. فکر میکنم جوابت توی همین سازه خلاصه میشه‌. رابطه ای که عادلانه نباشه رابطه‌ی سالمی نیست. من حاضر نیستم بارها غذایی که دوست ندارمو بخاطر کسی که عاشقشم بخورم ولی اگر کسی باشه که عاشقانه همو دوست داشته باشیم، همو بپذیریم و توی تحمل کزدنِ همدیگه، شریک باشیم حاضرم به خاطرش گاهی اون غذا رو بخورم. چون میدونم اونم به خاطر من این کارو میکنه. 
    گفتی انتخابای اون... یه بحث مهم توی عدالت همین تصمیم گیریه.
    در نهایت به نظرم مشکل ما اینه که رابطه رو بلد نیستیم و یادش نگرفتیم. همین بحث عدالت یا خیلی بحثای دیگه مثل پذیرش و همدلی چیزی نیستن که مختص به رشته روانشناسی باشن. اینا اصول اولیه برقراری روابطن که هیچوقت بهمون آموزش داده نشدن. حتی منی که تعاریف رو بلدم توی عمل میمونم چون نه تمرینی داشتم و نه الگویی.
    رابطه‌ی عاشقانه اگر اصیل باشه از عذاب آدم کم می‌کنه از نظر من.
    پاسخ:
    این که شکل سالم تعامل رو بلد نیستیمو خیلی قبول دارم..
    یه مشکل بزرگ دیگه نداشتن تفکر نقادانه ست..این باعث میشه نه عقاید درستی داشته باشیم نه احساسات سالمی..
    توی جوابی که دادی چند تا کلمه به نظرم مهمه: ارتباط، راه حل، نارضایتی.
    من کل حرفتو تایید کردم. نگفتم راه حل هست نگفتم میشه کنار اومد... . ولی مگه کل زندگی همین نیست؟ اگه بخوای تقابل انسان رو با زندگی در نظر بگیری میبینی هم اختلاف توش هست هم نرسیدن به راه حل و هم نارضایتی. حرف من اینه که میشه تو رابطه اینا رو طور دیگه‌ای دید. اگه من با همکارم برم رستوران و این مشکل پیش بیاد در نهایت حداقل یکی از ما ناراضی از رستوران بیرون میاد اما اگه با کسی که عاشقشم توی این موقعیت باشم چی؟ منظورم یه رابطه عاشقانه‌ی سالمه. نمیشه متغیرای دیگه رو حذف کرد. ما تو این دنیا رنج میکشیم ولی در نهایت هرچقدرم که تنهایی رو ترجیح بدیم، دنبال برقراری روابط عمیقیم. چرا؟ 
    خلاصه بخوام بگم حرفتو قبول دارم ولی فکر میکنم دو چیز میتونه با وجود  این اختلاف و نارضایتی بهمون کمک کنه یکی پذیرشه یکی رابطه عمیق و انسانی (و شاید بشه بهش گفت عاشقانه). و هنوز سر حرفم هستم که میشه به کل قضیه منفی‌نگاه نکرد. 
    پاسخ:
    حتی اگه تو یه رابطه عاشقانه باشی چی؟ حاضری بارها غذایی رو که دوست نداری بخوری؟
    چه چیزی علاقه ی ما رو شکل میده؟ خوب بودن حسمون و لذت بردن از تجربه هامون کنار اون نیست؟
    اگه به خاطر انتخابای اون نتونیم این لذت رو تجربه کنیم که رابطه ای پایدار نمیمونه میمونه؟

    در مورد ناچاری حاصل از رنج کشیدن باهات موافقم..ولی رابطه ی عاشقانه چیزی از عذاب کم نمیکنه.. بیشترش هم میکنه..میتونی با همکارت نهار نخوری ولی..
  • رعنا صنیعی
  • دقیقا. مساله اینه که فقط موضوع رو بپذیریم. حل شدن یه قضیه گاهی فقط پذیرفتن اون قضیه است همونطوری که هست.
    پاسخ:
    و اگه نتونیم بپذیریم..
    من فکر میکنم ما معنی کنار اومدن رو درست متوجه نشدیم. البته طبیعیه چون اکثریت ما تو محیطی بزرگ شدیم که به تفاوت های فردی احترام گذاشته نشده و بهمون یاد ندادن چطور آدما رو بپذیریم. مثلا وقتی به من به خانواده‌ی خودم نگاه میکنم دو دسته عقایدو سلیقه هارو میبینم‌: یا همه موافقیم یا یک نفر مخالفه که اسم اینو میزارم اختلاف و منفی نگاهش میکنم. و یاد گرفتم هرکس با من یا با اکثریت موافق نبود رو با دید منفی نگاه کنم. یا از اعلام مخالفت یا سلیقه ی شخصیم خجالت بکشم و احساس بدی داشته باشم. 
    ما هنوز سر اینکه فلان رنگ آبیه یا بنفش با هم بحث میکنیم چون یاد نگرفتیم هر آدمی منحصر به فرده و میتونه تصویرِ خودش رو ببینه و دنیای خودش رو زندگی کنه. قشنگی رابطه همراه شدنِ دو دنیا و دو طرز فکره نه یکی شدنشون. من میتونم با دوستم برم رستوران و از غذایی که اون سفارش داده متنفر باشم ولی از «همراهی» لذت ببرم. من موافقم که خیلی خیلی خیلی اختلاف ها رونمیشه حل کرد. ولی چرا اسمشو بزاریم اختلاف؟ چرا باید بخوایم حلش کنیم؟ 
    پاسخ:
    درست متوجه ماجرا نشدی..
    یه سری مسائل هست که اصلا ربطی به ما نداره..یعنی نقاطی از حوزه های شخصی زندگی ما و دیگران که اصلا وارد رابطه نمیشه..ته ارتباطش اینه که برای سرگرمی یا بهتر شناختن هم در موردشون صحبت کنیم..
    اما یه سری مسائل مرتبطه..نقاط درگیری عقاید و افکار و احساسات دو نفر..که بهم مرتبطشون میکنه و روی هرکدوم تاثیر میگذاره...عقایدی که شکل رابطه و نوع با هم بودن رو تعیین میکنه..
    مثلا به من هیچ ربطی نداره دوستم تو رستوران چی سفارش میده..هیچ ربطی..ولی همون مثال رستوران رو تصور کن وقتی فقط میتونیم یه پرس غذا سفارش بدیم و هردومون از یه غذا بخوریم و اون رستوران فقط دو نوع غذا داره که هرکدوممون از یکیش متنفریم..هیچ راهی برای اینکه رضایت هردومون حاصل بشه وجود نداره..(با مثالای اینکه حالا یکیمون غذا نمیخوریم، یا از اون رستوران میریم یا این چه رستورانیه..بازی نکن..مثال خوبی که زدی دقیقا استعاره از یه شرایط منحصر به فرده که اتفاقا مثالهای عینی هم داره تو روابط)

    این یعنی اختلاف..و هیچ راه حلی هم براش وجود نداره..هیچ کنار اومدنی مطرح نیست..ته ماجرا حداقل یکی تون ناراضیه..
  • -دایناسو ر-
  • بارها بهم ثابت شده همیشه گفت‌وگو راه‌ حل نیست، اما نمی‌دونم چرا باز گاهی فکر می‌کنم با گفت‌و‌گو همه چیز حل می‌شه. شاید مسئله اینه گاهی راجع‌به یه چیزایی نمی‌شه حرف زد و گاهی چیزی که مانع می‌شه خود آدمان، اگر خودشون، هر دو طرفین یا هر چند نفر که هستن، واقعا بخوان با حرف زدن مشکل، مسئله، خواسته یا هر چیزی رو حل کنن، شاید اون موقع واقعا حل بشه. 
    + شاید گاهی راه حل دست قلب‌هاست... چند وقته بهش فکر می‌کنم، اما هنوز مطمئن نیستم.
    پاسخ:
    چیزی که من میگم ربطی به شیوه حرف زدن نداره..اگه با بهترین کلمات هم  با هم صحبت کنید و به بهترین شکل ممکن همدیگرو درک کنید باز هم فایده ای نداره. اگه تو A رو بخوای و اون A رو نخواد هیچکاری نمیشه در موردش کرد.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی