دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

فراتر از تمام تصورات راست و چپ

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ

 

از کفر و ز اسلام برون صحرائیست

ما را به میان آن فضا سودائیست

 

عارف چو بدان رسید سر را بنهد

نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائیست...

 

{ مولانا }

 


 

 

There exists a field, beyond all notions of right and wrong. I will meet you there

 

ماورای باورهای ما، 

ماورای بودن ها و نبودن های ما

آنجا دشتی‌ست..

فراتر از همه ی تصورات راست و چپ

تو را آنجا خواهم دید.

 

 

Dochar73.blog.ir

 

Grin1995@

 

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۹)

  • نقطه سر خط
  • بنظر من منظور مولوی این بوده ک "بین اسلام (مسلمان کامل و واقعی) و کافر (الوده ب گناه و معصیت مطلق) ی فضاییه ک انسان‌های عادی مثل ما با همین میزان اعتقادات قرار گرفتن، ن مسلمان کامل و واقعی و ن کفر و معصیت مطلق.

    ولی وقتی ی عارفی میان همچین جماعتی قرار میگیره، تاب نمیاره چون اعتقادتش بالاتر از همچین مردمیه و نمیتونه بینشون زندگی کنه و همچنین اعتقادتش در حدی هم نیست ک بتونه خودشو ی مسلمان (واقعی و کامل) بنامه بخاطر همین مولوی میگه ی عارف ن در کفر و گناه جایی داره ن در اسلام و ن میان مردمی چون ما

    بنظرم مولوی خواسته بگه عارف ی انسان کاملا ازادس ک ب انسانیت معتقده

    مولانا در این دو‌ بیت کفر و اسلام رو در یک جایگاه میزاره وقتی میگه از کفر و ز اسلام برون صحراییست، این به نظر من به این معناست که نه کفر و نه اسلام جایگاهی در حقیقت وجودی بشر دارند و در مصرع دوم " ما را به میان آن فضا سوداییست" منظور از ما من و شمای خواننده نیستیم و منظور کسانی هستن که در وادی طلب به سر میبرند و سودای رفتن به وادی های بالاتر رو دارن. و‌ منظور از سر نهادن عارف کسی که به شناخت(عرفان) رسیده هم اشاره ای هست به فلسفه ی افلاطون "the allegory of the cave" که خلاصه اش اینه که کسی که از غار تاریک دنیا خارج میشه و حقیقت و میبینه میره و دیگه برنمیگرده چون اگه برگرده مثل معلم افلاطون (سقراط) و‌خیلی های دیگه به جرم توهین به خدایان و ادیان کشته میشه. 

    و در اخرین مصرع  شاعر به به مصرع دیگری اشاره میکنه " ما ز بیجاییم و بیجا میرویم" یعنی عالم و فضایی که جان عاشق در طلبش هست چیزی شبیه این دنیا و تعابیر دینی از آخرت نیست و عالمی غیر فیزیکی هست

    کفر یعنی پوشاندن حقیقت(نادان نمی داند کافر  میداند ولی پنهان مخفی می کند به خاطر منافع)

    اسلام تسلیم حق است  قبول می کند شایدخطا هم بکند و توبه کند

    حق را همه انسانها با همه باورها  با سواد و بی سواد بالفطره می فهمند

    اما زمانی رسد که هم می داند هم  عمل می کند و هیچ انتظاری ندارد که رضایت همه در ان  است جز رضایت خالق  می شود انسان کامل

    عارف بودن  پیدایش ایین جدید  نیست  تسلیم حقیقت محض است و بس

    و گرنه ان هم درتقسیم -کفر- یا -اسلام -ساختگی ذهن خود می شود و به خطا می رود

    اسلام واقعی تمام اصولی که به نفع بشریت و کل افرینش است را قبول دارد اما  علیرغم پیشرفت های علمی فهم ما هنوز کامل نیست مثلا  هنوز ساده ترین موجود زنده  مثل باکتری یا قارچ را نمی توانیم بسازیم ...

    حق را همه می تهمند ولی توجیه همه را گرفتار کرده است

    با خودمان رو راست باشیم وجدان محک اصلی است

    خدا حافظ

    لطفا میشه معنی و منظور این متن بگید. اشاره به چیه. و معنی کلیش چیه. ممنون
    این شعر مربوط به کدام کتاب است 
    ابیاتِ به جامانده بهترین مدرک هستند ... البته هر کسی برداشتِ خودش رو می تونه ازشون داشته باشه ...
    مولانا مثالِ خوبیه برای گذشتن از قید و بندِ اعتقاداتِ افراطی دینی ، درسته که دشواره ولی برای آدمی مثلِ اون که یه مدرسِ حوزه و معمم بود مطمئنا خیلی سخت تر هم بوده ...
    ما آدمای عادی کارمون شاید راحت تر باشه ...
    پاسخ:
    به نظر من حرف ها و نوشته ها نمیتونند لزوما بیان کننده ی حقایق باشند..

    ولی اونطور که از زندگی مولانا باقی مونده واقعا همینطوره ، جدایی های پیاپی اش هم از شمس به خاطر فشار مریدان و حرف های مردم بوده که اون هم به خاطر جایگاه اجتماعی خودش و پدرش بوده..
    و وای به حالِ بعضی از ما -شاید اکثریت ما- که هنوز هم پیله های اسلام و کفرو به دست و پامون پیچیدیم و میان چپ و راست سرگردانیم ....
    + کاش میشد گذشت و رها شد و قطره ای از دریای حقیقتی که امثال مولانا درش غرق شدن و آنچه رو که باید دریافتند چشید ...
    پاسخ:
    نمیشه مطمئن بود مولانا و امثالش هم گذشتند..
    اصولا وقتی در جامعه ای که به سمت خاصی تمایل داره نمیشه اینطور زندگی کرد ، مگر اینکه گوشه نشین شد مثال  ِ درویش ها..
    درود
    در آنجا منی نخواهد بود
    پاسخ:
    درود
    نوشته ی اولین صفحه ی کتاب کوه ها طنین انداختند.
    ترجمه ای که من دیدم یک کمی فرق می کنه ولی همه ترجمه ی همین شعر رومی هستند. 
    خیلی زیبا بود. موفق باشید :) 
    Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing, there is a fieldI'll meet you there

    پاسخ:
    بله فکر میکنم خالد حسینی هم ترجمش کردند و هر ترجمه ای میتونه برداشتی متفاوت باشه
    خیلی ممنونم ازتون :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی