هممرتبه
مطابق تجربه شخصی من، پزشکهای ایرانی آدمهای جالب و قابل معاشرتی نیستند. جرقه این اتفاق بد احتمالا از دانشکدههای پزشکی شروع میشود جایی که اساتیدشان، نسل به نسل، به آنها القا میکنند که "چیز" خاصی هستند. به همینخاطر خودشان را در دسته خاص و جدایی طبقهبندی میکنند و در نهایت مردم برای آنها به دو دستهی پزشک (همکار و همسطح من) و غیرپزشک (نازلتر از من و همکاران من) تقسیم میشود. (یک بخش غمانگیز این داستان هم رفتار زشت بعضی از آنها با سایر همکاران همرسته خودشان، یعنی پرستاران و متخصصان بیهوشی است)
مطمئنا اینموضوع دلایل دیگری هم دارد که از نظر من مهمترینشان تفاوت قابل توجه و تقریبا بیدلیل سطح درآمد آنها نسبت به سایر اقشار است. همین درآمد بیشتر باعث میشود که در طبقه اقتصادی خاصی در جامعه قرار بگیرند و این حس خودبزرگبینیشان را تشدید میکند. به این دلیل ساده که مردم عموما تنگدست ما، احترام بیجایی برای ثروتمندان قائلاند، شاید به این خاطر که فکر میکنند ممکن است از سمت آنها چیزی دستشان را بگیرد.
از طرف دیگر فکر میکنم مردم ما در طول تاریخ همیشه احترام خاصی برای "طبیبان" قائل بودهاند. احتمالا به خاطر خردمندی و خیرخواهی این طبیبان و البته این دلیل درست که دست و ذهنی که میتواند درد را دور و بیماری را درمان کند، ذاتا ارزشمند است. احترامی که به شکلی بیجا و نادرست به این زمانه هم منتقل شده است.
بخش بزرگی از خطای خودبزرگبینی و غیرقابل معاشرت بودن و عدم دلپذیر بودن پزشکهای ایرانی متوجه خودشان است اما مردم هم قطعا در این موضوع بیتقصیر نیستند. ما عموما نسبت به یک سری مشاغل و مناصب خاص احساس ضعف و خودکوچکبینی داریم. یک رئیسجمهور، یک ژنرال، یک وزیر و وکیل و پزشک و فرماندار و شهردار و بازیگر و...واقعا به ذات کسب این عناوین انسان خاصی نیست. آنها فقط فرصت (و عموما رانت) کافی برای رسیدن به آن موقعیت را داشتهاند. بهتر بگویم، اینها اصلا موقعیتهای ارزشمندتری از سایر موقعیتها نیستند. فقط قدرت بیشتری، آن هم به خاطر انتخاب و اجازه ما، در اختیار دارند؛ همین.
به نظرم نباید اجازه دهیم شخصی به ذات منصب و موقعیتی که در اختیار دارد احساس کند بلندمرتبهتر از ماست. همیشه باید همسطح و همطراز با دیگران رفتار کرد. حتی اگر به وضوح قدرت و ثروت بیشتری در اختیار داشته باشند.
- جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹ ب.ظ
منم یه مدت بود داشتم به این مسئله فکر میکردم، چون تو محل کارم واقعا رییس های مستقیم و غیرمستقیمم رو از خودم برتر نمیدونم و خیلی کول و با اعتماد به نفس برخورد میکنم، که احتمالا از این طرز فکر ناشی میشه که تحصیلات برابر یا بالاتری نسبت بهشون دارم. ولی واقعا به این نتیجه رسیدم که دلم میخواد همین رفتار رو به قول تو بدون توجه به اختلاف در امکانات مالی و تحصیلی و غیره ادامه بدم. آرامشی که ازش ناشی میشه بی نظیره!
جدا از این، اون احترام به پزشک ها تا حدی میتونه از گرو بودن ریش بیماران پیششون ناشی بشه! چون قرار گرفتن در صندلی بیمار و ناتوانی در تشخیص علت و درمان بیماری به شکل ناخودآگاهی تلخی و کوچیک شدگی هر چند مختصر رو همراهش داره، و از طرف دیگه، چون چیزی که پزشک میتونه هدیه کنه(کدوم هدیه😁) عملا ارزشمندترین چیزیه که میشه بدست آورد(اگه ازش بربیاد) به نظرم این هم میتونه یکی از تئوری های سبب یابی احترام به پزشکان باشه 😉