جالب برام اینه که دیروز اون روزی که این پست رو گذاشتین منم به یه همچین نتیجه ای رسیدم. در حالی که شب قبلش داشتم تو تنگنای نتونستن دست و پا میزدم و احساس میکردم به شدت گیر افتادم. یه جدال کامل درونی بین خواسته های قلبی و عقلی. صبح که بیدار شدم نمیدونم از برکت کدوم پر برکتی بود که همه ی اون خود درگیری ها رفت که رفت. و جاش رو نخواستن و رها کردن گرفت. اون موقع که هنوز تو طلسم حالت بی ذهنی بودم، به نظرم میرسید که طبیعی ترین و درست ترین چیز ممکن همینه که آدم همون جایی باشه که هست.
اینو به عنوان یه تجربه ی شخصی میگم. من مدت هاست توی این وضعیتم و واااقعاااا راضیم. انقدررر حس و حالم خوبه که با هیچ حالی عوضش نمی کنم. فکر و روح آزاد و بی دغدغه. تمام فکر و زمانم فقط مختص به خودمه. هم از لحاظ روانی آزادی عمل بیشتری دارم و هم به شدت حالم خوبه. به دور از تنش ها و نوسانای روحی.. هرکسی که اینو ردش میکنه، بنظرم واسه اینه که تجربش نکرده.
پاسخ:
چقدر موافقم با این کامنت..اون آسودگی بدون فرسودگی به دور از تنش ها و نوسانات روحی..دقیقا.. به نظر من هم آدمای خیلی کمی تجربش کردن..
در هر صورت به نظرم کلید حل معما "نخواستن" نیست، "چی رو خواستن"ه. آب یا تشنگی؟ "به هر حال خوبه که آدم بدونه میخواد به چی برسه"
دچآر باید بود!
همچنان فکر میکنم بیرنگی رساتره. ولی بحث نکنیم (:
پاسخ:
آب کم جو تشنگی آور بدست/تا بجوشد آب از بالا و پست..
تو هر برهه از زندگیت یه انتخاب میتونه برات مناسب تر باشه..من نگفتم نخواستن کلید نهایی و ابدیه..فقط فکر میکنم یکی از گزینه هاست که معمولا نادیده گرفته میشه..
بحث نکنیم :) منم طرفدار اینم که نباید دنبال نظریه های یکسان دوید.. زندگی با ایده های مختلف جالب تره :)
ولی نخواستن چیزی که دستت بهش نمیرسه یا خواستن تو تاثیری تو رسیدن بهش نداره رو میپذیرم. حال خوبیه یا دقیقتر، حال بیرنگیه.
پاسخ:
میدونید اغراق به آدم حس قدرت میده، شاید همین دلیلش بود که من با وجودی که قصد نداشتم سرآخر اون یه خطو به آخرش اضافه کردم با اینکه به قول شما میدونستم و میدونم منطقاً غیرممکنه.. به هرحال خوبه که آدم بدونه میخواد به چی برسه، خیلی مهم نیست دقیقاً به همون برسه، مهم اینه که تو همون مسیر خودشو مجهز، یا سبک کنه..
به نظر من بی رنگ نیست..خیلی هم پررنگه..در اختیار گرفتن زمام ذهن یعنی قدرت..
به نظرم، این حالتی که میگی، از سر استیصال همون چیزاییه که نام بردی، گول زدن خوده آدمه، وگرنه مگه میشه آدم نخواد؟ فکر کنم یه فیلسوفی بود که اصلا انسانو با خواستن معنی کرده بود
پاسخ:
"خواستن ِ نخواستن" :)
مرتبه ی بلندیه..اگه به قول تو از سر استیصال و خودفریبی نباشه..
پاسخ:
آفرین آفرین دقیقاً..واقعاً اگه از نظر سلامتی(چه فیزیکی چه روانی ) مشکلی نداشته باشی بقیه مشکلات مربوط به آینده ان..مابقی هم تصورات و توهماتمون در مورد گذشته..تو این "لحظه" هیچ چیز سخت ، هیچ چیز بد ، یا دردی وجود نداره..اگه با فکر کردن بی خود نسازیمش..
من میرم..شما هم برید ببینم به کجا میرسه خوشحال شدم کامنتاتونو خوندم :)
نه باحال نیست... :/ اگه باحال بود خدا مارو خلق نمیکرد که بهش عشق بدیم ازش عشق بگیریم همونجور صمد کیف میکرد:-|
پاسخ:
ما پیش فرضای ذهنی مون فرق میکنه..یعنی شکل استدلال شما مناسب من نیست (چون منو نمیشناسید و پیشینه عقایدمو ندارید بهتون حق میدم) وبرای من هم احتمالا مناسب شما نیست..
خیلی خوبه این حال ...یجور ادم خیال خودشو از همه کسی و همه چیزی راحت میکنه....حالا درسته شاید ته دلت بازم بخواد اما از نظرذهنی پس زده میشه
وادم راحت تره وکمتر فک میکنه :)
پاسخ:
دقیقاً بزرگترین ثمرش راحت شدن خیاله.. و کمتر فکر کردن..بیشتر مشکلات از بالا و پایین کردن فکر و خیالات و خاطرات و تصورات ناشی میشه که این یکی از راه های خوبه جلوگیریشه..بودن تو لحظه با اونچه واقعا داری..
بعد تو تنظیمات میشه فعالش کرد؟ به صورت کلی؟ِاونجوری هم حال ِ خوبه؟
پاسخ:
بستگی داره چقدر منطقی باشی و ذهنتو آماده کرده باشی الان به صورت نسخه آزمایشی عرضه شده همه حالتاش بررسی نشده :) ولی فکر میکنم اگه به انفعال ختم نشه آره اونم حال ِ خوبه..حتی بیشتر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.