دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

ده فرمان - قسمت اول

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ


هشدار: در این یادداشت داستان قسمت اول کاملاً توضیح داده شده است. اگر قصد تماشاکردن دارید و مطلع نبودن از داستان برایتان مهم است، نخوانید.

اپیزود اول ده فرمان قرار است پیرامون مسائل مهمی مانند مرگ، خدا، روح و زندگی پس از مرگ کنکاش کند. اما با وجود یک شروع خوب شاهد یک دنباله و پایان ضعیف و غیرقابل قبول هستیم. شاید بزرگترین اشکال این قسمت آن باشد که همه چیز بر پایه یک مقایسه ی نا به جا شکل گرفته است. یک نتیجه گیری شخصی که بدون منطق خاصی به همه ی مسائل تعمیم داده میشود. پاول پسر کوچکی ست که همراه پدر ریاضی دان و برنامه نویسش(کریشتف) در یک آپارتمان کوچک در ورشو زندگی میکند. پسر کنجکاو است و سوالاتی جدی در مورد مرگ و خدا و روح از پدر آتئیست( یا آگنوستیکش) میپرسد.

او عمه ی مهربان و مذهبی هم دارد که در غیاب مادرش از او مراقبت میکند. این زن هم همچون برادرش با سوالات پسرک  مواجه ست و مطمئناً جواب های متفاوتی نسبت به برادرش به او میدهد. او جایی میان این بحث ها  در مورد برادرش میگوید:"پدرت در یک خانواده ی کاتولیک بزرگ شد..اما خیلی زود فهمید که خیلی از چیزها را میشود شمرد و اندازه گرفت.. و بعد کم کم اعتقاد پیدا کرد که همه چیز همین طور است." او در ادامه میگوید: " یک زندگی مانند زندگی پدرت ممکن است معقولانه تر به نظر برسد..ولی به این معنی نیست که خدایی وجود ندارد! میدانی منظورم چیست؟ خدا وجود دارد..خیلی ساده است..اگر باور کنی!"

پدر، در ابتدای اپیزود دلیل عقاید خواهر و هم مسلکان او را برای پسرش توضیح داده است:"روح (ِیا خدایی) وجود ندارد. بعضی از مردم، اگر باورش داشته باشند صرفاً زندگی راحت تری خواهند داشت."

بعدتر میبینیم که پدر و پسر از روی سرگرمی به محاسبه ضخامت یخ روی رودخانه میپردازند. میخواهند ببیند شرایط برای پاتیناژ روی یخ مناسب هست یا نه. جواب محاسبات پدر به سوال پسر مثبت است. او میتواند فردا با اسکیت های تازه اش رو یخ های دریاچه سر بخورد. اما اتفاقات مطابق پیش بینی های پدر پیش نمیرود. یخ ها میشکنند و پسر غرق میشود. در صحنه ی پیدا شدن جسد پاول همه ی مردم زانو میزنند اما پدر نه، هنوز نه..


http://bayanbox.ir/view/2588442610929074883/Dekalog.01-108166-2017-08-02-23-44-23.jpg


http://bayanbox.ir/view/8455318390095219984/Dekalog.01-108129-2017-08-02-23-44-21.jpg


فیلمساز چه میخواهد بگوید؟ اینکه وقتی محاسبات ریاضیدان در این زمینه اشتباه بوده است پس افکارش در مورد موضوعات دیگر هم اعتباری ندارد (تعمیم نادرست). اینکه نمیشود همه چیز را با متر و معیارهای علم اندازه گرفت. این حرف اشتباه است؟ خیر. در کافی نبودن علم شکی نیست. مسئله ساختن یک بت بزرگ از علم یا عالم نیست. هیچ کس نگفته علم کافی یا کاملاً قابل تکیه است. مسئله این است که با همه ی خطاهای ممکن، این تنها راه ماست..تنها ابزار در دسترس..تنها راه گفتگو..تنها راه ارتباط و انتقال شناخت بدون آن که درگیر خرافات شویم.

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۴)

اشک شمع‌ها آرام و سفید روی بوم می‌چکند. روی گونه و زیر چشم مریم مقدس. برای من در این فیلم انسان شکست نخورده، این بارگاه الهی است که با قدرت مطلق خود شکست عاطفی بزرگی متحمل شده است.

ببخشید راجع به پاراگراف آخر: من فکر نمیکنم که این فیلم، ارزش علم رو زیر سوال برده باشه. پدر، شب قبل که برای چک کردن سختی یخ دریاچه رفته بود اون مرد جوان (که خیلی شبیه پسرش بود نمیدونم دقیق چرا) رو دید که کنار دریاچه آتیش روشن کرده ولی به این موضوع توجه نکرد که این آتیش میتونه محاسباتش رو به هم بزنه. اونقدر به محاسباتش اطمینان داشت که بعد از اطلاع از گم شدن پسرش هرجایی رو میگشت به جز دریاچه. حالا یا اطمینان بود یا مقاومت دربرابر شکست ایده‌اش.

درباره ی فیلم و برداشتی که از آن کردید چیزی نمی توانم بگویم، چون هنوز فیلم را ندیدم، اما اگر همه چیز طوری باشد که شما روایت کردید، باز هم نمی توان به این نتیجه رسید که شما از آن رسیدید، یعنی اشتباه کردن پدر در محاسبات به معنای اشتباه بودن حرف های دیگرش هم باشد. این پلات، بیشتر حس غرور نابجای آدمی را تداعی می کند که از ادعاهایش حتا در صورت شکست هم کوتاه نمی آید. اما این که فرد مغرور هماره اشتباه می گوید، حرف دیگری ست که اثری از این تعمیم در این پلات نیست، مگر آنکه در فیلم جزئیات دیگری برای این تعمیم در کار باشد.

اما درباره ی عبارات آخرتان همانند پستی که به آن ارجاع دادید، کماکان جای مناقشه وجود دارد، مناقشه ای که به یک معنا، تمام علوم انسانی و حتا فلسفه ی علم معاصر از نیمه ی قرن بیست به این سو، درگیر آن بوده است. اساسا راه ارتباط، نه علم که زبان آدمی ست، بنابراین صورت دقیق ادعای شما این است که تنها صورت دقیق و معنادار زبان، زبان علمی ست، که میتواند ارتباط میان آدمیان برقرار کند. این سخن تقریبا غیرقابل دفاع است، چون ارتباط میان آدمیان قدمتی بس دیرین تر از علوم دارد و انحایی بسیار متکثرتر از علم. درباره ی شناخت نیز، باید افزود که در خود فلسفه ی علم و علوم معاصر، ادعای شناخت عالم چنان که هست، کنار گذاشته شده ست. و شاید اساسی ترین ایرادی که بتوان به ایده ی پایانی شما گرفت، طرح این نکته ست که در علوم، به معنای دقیق کلمه، خبری از گفت و گو نیست. محاسبه، آزمایش و حداکثر براهین نظری و مدل سازی های فنی سرنوشت مسایل علوم را روشن می کنند، و تمام این امور، ماهیتی غیر از گفت و گو، که اصلی انسانی و فلسفی ست، دارند. قطعا علم در جهان جایگاهی بی بدیل دارد، اما این جایگاه را نمی توان و نباید با امور اساسی دیگر خلط کرد.

پاسخ:
من اثری از غرور در این مرد ندیدم..همونطور که ما پیش از مسافرت کردن اوضاع مسیر و مقصد رو با استفاده از اطلاعات مراکز هواشناسی چک میکنیم، اون هم با استفاده از اطلاعات و الگوهایی که در دسترس داشت سعی کرد پیش بینی های لازمو انجام بده..اصلاً مسئله "غرور" و "ادعا" مطرح نیست..مسئله استفاده از توان ممکن و داده های در دسترس برای انجام بهتر کارهاست. اما اینکار لزوماً به انجام بی دردسر و بی خطر کارها منجر میشه؟ نه..
در زندگی واقعی شرایط همیشه ثابت باقی نمی مونند، تا پیش بینی ها و محاسبات ما هم کاملاً قطعی باشند..ما بر طبق آگاهی فعلی حرکت میکنیم، جدا از تغییر شرایط ممکنه هزاران فاکتور از چشم ما دور بمونه..
برداشت من از تماشای فیلم این بود که مولف قصد مقایسه و تعمیم داشت..حالا ممکنه شما و یاهرکس دیگه ای بعد از تماشا نظر دیگه ای داشته باشید..

منظور من دقیقاً همین عبارت زیبایی هست که شما استفاده کردید "تنها صورت دقیق و معنادار زبان، زبان علمی ست، که میتواند ارتباط میان آدمیان برقرار کند."
واضحه که منظور من هرشکلی از ارتباط نبود..ارتباط سنجیده و مدلل مد نظر هست..نه صحبت کردن از نظرات و احساسات و تجربه های شخصی..

و منظور من از ارتباط، گفتگو بین دانشمندان برای رسیدن به نتایج جدید نبود ..بلکه انتقالش به دانشجویان و آموزش عامه مردم از طریق همین زبان علمی بود..
اتفاقا فکر کردم میشه این برداشت شمام ازش کرد وقتی دیدمش ولی خب به نظرم ک دیالوگ زنه سر عمد این شکلی بود ک حرف مرده رو تایید کنه ک فقط برا حس خودشون همچین باوری دارن؛ ب خاطر همین ک دلیل درست حسابی نداش. ولی از اونورم نشون داد مرده چجور نتونس اینو پیش بینی کنه ک ممکنه اتفاقی بیوفته و اینا. ینی حرف زنه هم میشه ک راست باشه ک حتی اینجور برداشت شه ک چون ب خدا ایمان نیورد این جور شد. حتی صحنه اخرم جالب بود ک شمعی ک ریخت مث اشک بود ولی خب اینجام باز صرفا میتونه ی صحنه باشه برا قلقلک دادن مخاطب ن معنای خاص اونجوری داشتن چون نشونه ی عمیقی ب اون شکل نداد ک بگیم حتما پیامش اینه. خلاصه کلا ب نظرم  نه چیزی رو تایید کرد نه رد در کل راجع ب هیچ کدوم چون ب هرحال مرده هم صرفا ی چیزی رو نادیده گرف نکه کلا گند بزنه ب همه چی ک. فیلم ب نظرم فقط زندگی ادمای گمشده ای رو نشون داد ک چجور با باورها و فکراشون زندگی میکنن. این برداشتی ک فک کنیم فقط خواسته مرده رو بکوبونه ب خاطر پیش فرض ذهنی و اتفاقایی ک میوفته هس ک داریم حین دیدن گمونم بیشتر وگرنه ب نظرم مث سر عمد بازی دادن بیننده اومد این طرز چیدمان انگار. خصوصا ک یه جوری داش میگف ک اگه خدا هس پس چرا اینجور شد؟ ینی کلا فیلم چالشی رو مطرح کرد و جوابی بش نداد. فقط قصدش قلقلک بود بیشتر. این برداشت من و دوستم ازش بود ک بعد تموم شدنش ک با هم حرف زدیم دیدیم یکسان برداشت کردیم.
پاسخ:
واقعا فکر میکنید سکانس آخر و ریختن اشک شمع روی تابلو صرفاً یه صحنه برای قلقلک مخاطب میتونه باشه؟؟
دیگه چطور واضح تر از این میتونست بیان کنه؟ مرد پس از مرگ پسرش به کلیسا میره، شمع واژگون میشه، اشک شمع روی گونه های مسیح جاری میشه! همه ی اینها اتفاقین؟
 در واقع پیام الهی که داره به مرد مخابره میشه اینه که ما هم از، از بین رفتن فرزندت اندوهگین هستیم، اما یاد دادن این درس به تو از طریقی غیر این ممکن نبود!

البته ایده تون قسنگه..اینکه تمام این کارها به خاطر بازی دادن مخاطب بوده..ولی من موقع تماشا همچین برداشتی نکردم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی