دشمن بزرگ
جایی که زندگی میکنم یک دشمن بزرگ دارم که برای من شکل مجسم تمام مشکلات و معضلات و بدبختیهاییست که در زندگیام تجربه میکنم. با وجود تمام نفرتی که از او در همه این ماهها داشتهام و خواهم داشت، اما حالا فکر میکنم وجود او میتوانسته برای من یک جور خوششانسی باشد. اینکه شرط خوشبختی تو بودن یا نبودن یک شخص یا یک چیز باشد همه چیز را سادهتر میکند. این که تو همه معضلات و محدودیتهایی را که در گوشه کنار زندگی فعلیات وجود دارد را نادیده میگیری و همه چیز را خلاصه میکنی در همان دشمن بزرگ. در شکل بودن او. یا در بودن یا نبودن او.
فکر میکنم این فرض سادهانگارانه در مقیاس بزرگتر در زندگی همهی ما وجود دارد. مثلا هر حکومت استبدادی یا توتالیتر برای خودش یک دشمن بزرگ خلق میکند. مردم جامعهی این حکومت تمامیتخواه هم اغلب یک دشمن بزرگ خواهند داشت که به جای یک کشور یا رژیم بیرونی، خود حاکمان کشورند. در نتیجه همه چیز برای هردوطرف سادهتر میشود. میتوان همه مشکلات و کاستی ها را را ارجاع داد به آندشمن بزرگ و به شکل سادهتری بدبختانه به زندگی ادامه داد.
اگر در ناخودآگاه باهوش باشی میتوانی از سمت روشن این تکنیک برای کاهش رنجهای زندگیات استفاده کنی. اما اگر خودآگاهی و فرض ساده انگارانهی "دشمن بزرگ" را میبینی باید یکجایی تصمیم بگیری که از آن دست بکشی. چون اگر یک روز دشمن بزرگ (ازبین) برود خواهی دید که در مخمصهی بزرگتری گرفتاری. می بینی دیگر دشمن بزرگی وجود ندارد اما تو همچنان خوشحال و خوشبخت نیستی...یا ناکارآمدی و همچنان نمیتوانی و دیگر بهانهای هم وجود ندارد!
باید بپذیری که بدبختیها (و البته خوشبختیها) ابعاد و جزئیات و دلایل زیادی دارند. دشمن بزرگ میتواند بسیار ستمکار و کثیف و دهشتناک و در بدبختیهای تو موثر باشد اما به هرحال همهچیز نیست. و همه چیز را در آن دیدن تنها یک تنبلی ذهنی برای فرار از درست فکر کردن است.
خوب که فکر کنی دشمن بزرگ میتواند واقعی باشد یا ساختگی. از طرفی ممکن است دشمن بودن درست باشد اما بزرگ بودن ساختگی. مهم اما تلاش برای دیدن واقعیت است، همانطور که هست، با تمام جزئیات پیدا و پنهانش.
- چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ
محشر نوشتی ... ریزبینانه و در عین حال جامع تحلیلش کردی و موجز و خوش خوان ...
مصداق مناسبی هم ذکر کردی که یه جوری وصف حال زندگی همه ست این روزا :)))