دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

از شَرِش خلاص نشو

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ب.ظ


شاید یکی از آفات وبلاگ‌نویسی (یا هر شکل دیگه از انتشار محتوا) این باشه که ایده‌ای که جای کار داره و می‌تونه تبدیل به چیز ارزشمندتری بشه در قالب یک نوشته کوتاه و تقریبا خام منتشر می‌شه، خالق و نویسنده‌شو کمی قانع و راضی می‌کنه و البته که بعد از مدتی هم به فراموشی سپرده می‌شه.

شاید اصلا این یه گفتگویی درونی پنهان باشه که بعد از انتشار هر پست اتفاق می‌افته: "خب از این ایده هم که حرف زدم، حالا برم سراغ نشخوار موضوع بعدی."

نمی‌خوام بگم که لزوما این حرف‌ها می‌تونند با زمان گذاشتن و بررسی و مطالعه و پرداخت بیشتر تبدیل به یک اثر هنری بشن یا با انتشار در قالب یک کتاب محتوای ارزشمندتری رو عرضه کنند، اما گاهی می‌بینم که چطور ایده‌ای که می‌تونست گسترش پیدا کنه و تبدیل به بخش مهمی از زندگی یک انسان بشه خیلی ساده و خیلی زود از دست رفته.

انگار دلمون می‌خواد خیلی زودتر از شر ایده‌ها و سوال‌هایی که از درون قلقلک‌مون می‌دن یا خیلی ساکت و جدی و متفکرانه، فقط نگاه‌مون می‌کنند خلاص بشیم و برگردیم سر زندگی عادی و کلیشه‌ایمون.

این موضوعیه که قبل از منتشر نکردن هر نوشته‌ای بهش فکر می‌کنم.


  • موافقین ۱۸ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۷)

ما که از شرش خلاص شدیم
خیلیم خوبه

من که وبلاگ نویس حرفه‌ای نیستم و ایده‌ی خیلی خاصی هم برای تولید محتوا ندارم، اما متوجه منظورتون هستم و پاراگراف چهارم یه مدت خیلی طولانی برای من دردسرساز بود. این‌که وقتی فکری یا دغدغه‌ای ذهنم رو مشغول می‌کنه دوست دارم زودتر تکلیفش رو مشخص کنم و پرونده‌ش رو ببندم و دیگه گوشه‌ی ذهنم آویزون نباشه، غافل از این‌که خیلی از موضوعات رو نمی‌شه تو یه بازه‌ی کوتاه جمع و جور کرد و به نتیجه رسوند. گاهی حتا گذر ساده‌ی زمان هم پرسپکتیو جدیدی به آدم می‌ده. چیزی که دارم تمرین می‌کنم نترسیدن از این آویزهای ذهنیه. سعی می‌کنم بدون این‌که از آشفتگی و شلوغ شدن ذهنم بترسم اجازه بدم موضوعات، حل نشده یا نصفه‌ حل‌شده، تو ذهنم حضور داشته باشن و به موقع و به تناسب خودشون رو نشون بدن. بعضی دغدغه‌ها و فکرها شاید حتا برای یک عمرن. به نظرم یه ذهن پر از سوال و درگیری اون‌قدرا هم که من فکر می‌کنم مخل زندگی و آرامش نیست. نه حداقل آرامش زندگی روزمره، اگر آدم بپذیره قرار نیست در کمال آسودگی و ثبات فکری باشه تا بتونه زندگی کنه و از پس کارهای جورواجورش هم بربیاد.

دچار بوده هم خوب نیست
قبلا بودن نتیجه جز افسردگی نداشت
  • ستاره اردانی زاده
  • واقعا من شخصا با اینکه خیلی وسواس دارم اما همش میخوام پست نوشتن و از سر خودم باز کنم و هنین میشه نایجه پستای دندون کله ای منتشر می کنم خیب بده اینجوری
    احسنت، نکته خوبی اشاره کردین. من معمولا از اونور بام میافتم. نمی‌نویسم چون فکر میکنم خامه هنوز توی ذهنم یا درک نمیکنمش.
    پاراگراف اول خیلی درسته، همیشه حسش میکنم!
    آره برای منم این اتفاق افتاده. منظور منم تبدیل اون فکر به چیز بزرگی نیست، انگار به قول خودت میخواستم از شرش خلاص شم اما میل ناخوادگاهی بود. اکثر آدمایی که دیدم یه ایده پرورش یافته دارن که کتابش کردن یا به طور تخصصی ازش حرف میزنن، وقتی اون ایده برای اولین بار به ذهنشون رسیده مدت زیادی دربارش صحبتی نکردن و بیشتر روی پرورش دادنش تمرکز کردن. اما نمیدونم چی باعث میشه من نتونم  این کارو بکنم‌
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی