دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمزمه ی این روزها» ثبت شده است


فریدون فرخزاد انسان منحصر به فردی بود و به واسطه همین اصالت همیشه شایسته توجه خواهد موند.
امروز دیدم کتاب خنیاگر در خون که دو سال پیش آپلود کردم بیشتر از 2700 بار دانلود شده. عدد خوبیه. امیدوارم به همین تعداد خونده شده باشه.
شعری که قرار داده شده با نام "در نهایت جمله آغاز است عشق" از مجموعه شعری با همین اسم انتخاب شده. میتونید با صدای خود فریدون گوش کنید.


هیچ میدانی ز دَرد من هنوز
از درون گرم و سرد من هنوز؟

هیچ میدانی چه تنها مانده ام؟
چون صدف در عمق دریا مانده ام...

هیچ میبینی زوال برگ را
ابتدا و انتهای مـــرگ را؟!

هیچ میبینی نهاد و ریشه را
یاد داری لذت اندیشه را

هیچ میبینی چه سبز است این درخت
شاخه ای میچینی از اشجار بخت؟

هیچ باران را تماشا میکنی
چشمه ساران را تماشا میکنی؟

میزنی دستی به گیتاری هنوز؟!
میدمد از پنجه ات باری هنوز؟

هیچ سازی در صدایت میخزد!
نقش پروازی ز پایت میخزد؟

هیچ میدانی زبان من چه بود؟
لحن این و لفظ آن من چه بود؟

گوییا بشکسته بالم در سخن!
شمع بی رنگ زوالم در بدن!

خسته ام از باور و ناباوری...
می نخواهم ارتفاع دیگری!

عمق تب دار زمینم آرزوست
یا شبی در مسلخ تاریک دوست!

رنگ تدبیر جهان من تویی
بـــرگ سبز استخوان من تویی

خواب میبینم هنوز از شانه ات
خانه میگیرم درون خانه ات

دردم از اندیشه ام بیدار تر
نفس حیوانی به چشمم خار تر

در جهان خون عیان میبینمت
اوج طغیان بیان میبینمت

من جهان را بر دو عالم داده ام
از درون خود جهانی زاده ام

این جهان جای زوال عشق نیست
جای حیوان در روال عشق نیست


جای درد بی‌زبان دردهاست
جای تکمیل مضامیر صداست

جای تذهیب فلات سینه است
جای ترویج حق آیینه است

گرچه تو با این جهان بیگانه‌ای
گرچه دور از ذهن سبز خانه‌ای

لیک من با عشق پایت می‌دهم
در جهان خویش جایت می‌دهم

تو دگر چیزی به جز من نیستی
من تو هستم، تو به جز من کیستی؟!

آشنایی با همه زیر و برم
گرچه پنداری که در هستی کمم

آه، من را از درون من مگیر
نور را از قطره خون من مگیر

خیمه‌های عشق را ویران مکن
سینه‌ام را خالی از ایمان مکن

آفتابیم و به هم تابیده‌ایم
هرچه عالم بود، آن را دیده‌‍ ایم

پس جهان را در جهان من بدان
زهد کاذب را ز طرح دل بران

من جهان را در ته شب یافتم
از سیاهی آفتابی بافتم

آفتاب من تویی در عمق شب
بس که تابیدی به من مردم ز تب

از تب مرگ است این گفتارها
ریشه‌ها و پودها و تارها

ما پر از جوش و خروش مقصدیم
فکر پرواز نود اندر صدیم

از سخن چون عشق می‌ماند ز ما
پس رها کن خویشتن را در صدا

چون صدا عشق است و پرواز است عشق
در نهایت، جمله آغاز است عشق...

عشق جان است و جهانی در سخن
وآن جهان آکنده از گفتار من

من همه ذرات نورم در شتاب
خود دلیلم بر وجود آفتاب

لیک در من جز غمی بیدار نیست
این سخن هم انتهای کار نیست...



مرا به رقص می آورد و به من میشنواند

کلماتی که مانندشان کلماتی نیست

می‌گیردم از زیر کتف‌هایم و تا نشستِ ابرها مرا به پرواز در می آورد.

باران سیاه در چشمانم می‌بارد؛ رگبار، چه رگباری...
با خود می‌بردم، می‌بردم تا عصر ایوان‌های پُر گل
و من در دستانش کودکی‌ام،

پری‌ هستم که نسیم می‌برد.

برایم هفت ماه می‌آورد و سبدی از غزل
هدیه‌اش خورشید، هدیه‌اش تابستان و گروه پرستوها
می‌گوید بهترین‌ش منم،

برابرم با هزاران هزار ستاره

که من گنجم و از من زیباتر ندیده در تمام نگاره‌ها...

از شیداییِ آنچه می‌گویدم، رقص‌گه و رقص را ‌می‌فراموشم

کلماتش تاریخم را دگرگون می‌کند، به آنی از من زن می‌سازد
از خیال کاخی می‌سازدم،

که جز به آنی ساکنش نیستم
برمی‌گردم،
برمی‌گردم به میز تحریرم،

هیچ با من نیست،


جز کلمات...


{‌ نزار قربانی }


+{Majida El Roumi - Kalamat }


‏لب از گفتن چنان بستم که گویی
دهان بر چهره زخمی بود

و
به شد!

{ طالب آملی }


+{Disturbed – The Sound of Silence}


دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند

انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
                                                                              
{ قیصر امین پور }


+{ هایده و ویگن- همخونه }


Movies


عباس کیارستمی


http://s8.picofile.com/file/8307259850/abbas_kiarostami4.jpg


Serials


Taboo British television programme 8.6/10 IMDb Season 1


http://s9.picofile.com/file/8307260484/s4fimg_3647998_big_s470.jpg



The Story of God with Morgan Freeman American television series 8.1/10IMDb Season 1


http://s8.picofile.com/file/8307260450/photo_2017_09_23_22_24_22.jpg


  2 & Gravity Falls American animated series 8.9/10 IMDb Season 1


http://s9.picofile.com/file/8307259876/Six_strange_tales.jpg



Documentary

I Am Heath Ledger 2017 ‧ Biography/Documentary ‧ 1h 34m 7.4/10 IMDb


http://s9.picofile.com/file/8307260668/i_am_heath_ledger_logo.jpg



Music


Coldplay


http://s8.picofile.com/file/8307260500/photo_2017_09_23_22_20_26.jpg



BBC Radio 2: Your Hundred Best Tunesِ -  CD3 Vocal Classics

برترین 100 آهنگ موسیقی کلاسیک به انتخاب کاربران رادیو بی بی سی



Dalida


http://s8.picofile.com/file/8307260468/photo_2017_09_23_22_24_40.jpg


Books

زمان ممهور | آندری تارکوفسکی | قباد ویسی | 322 ص

توتم و تابو | زیگموند فروید | دکتر محمدعلی خدنجی | 234 ص   فصل 1 و 2

خاطرات سیلویا پلات | فرانسیس مک کالو | مهسا ملک مرزبان | 488 ص

سرشت و سرنوشت:سینمای کریشتف کیشلوفسکی |مونیکا مورر |مصطفی مستور| 146ص

دوستش داشتم | آنا گاوالدا | ناهید فروغان | 176 ص



ریدیوهد، گروه موسیقی نام‌آشنای برخاسته از بریتانیا یکی از مشهورترین گروه های سبک آلترناتیو راک است که در دهه ی 80، در انگلستان و در یک مدرسه پسرانه شکل گرفته است. خواننده و هسته ی اصلی گروه تام یورک است. آنها با OK Computer، پراگرسیو راک را احیا کردند و با Kid A، موسیقی یک دهه‌ را تحت تأثیر جادوی خود قرار دادند. در سال 2011، آن‌ها The King of limbsی را منتشر کردند که شاید میان قامت بلند دیگر آلبوم‌‌هایشان، نتوانست خیلی عرض اندام کند، اما حرف‌های زیادی برای گفتن داشت که ارزش شنیدن دارد.

اینجا مروری خواهیم داشت بر ترک پنجم آلبوم پادشاه شاخه‌ها، یعنی نیلوفر آبی یا Lotus Flower.

این تک‌آهنگ عطر و بوی فضای نمناک شرقی و بودیسم را تداعی می‌کند. خود لوتوس یا نیلوفر آبی نیز، از مهم‌ترین نماد‌های بودیسم است. «نیلوفر آبی در بودیسم نماد خوش‌وقتی و عاقبت بخیریست. در آب گل‌آلود رشد می‌کند، و همین محیط زندگی گل، معنای عمیقی به آن می‌دهد و این گل را از دیگر گل‌ها متمایز می‌سازد. مفهوم رشد در تاریکی و تعفن دنیا، و سربرآوردن از آن و رسیدن به سعادت. » فضای‌ کلی آهنگ، آکنده از موج‌های افتان و خیزان بیس کالین گرینوود است. انگار آهنگ حالتی مذاب به خود گرفته و به هر شکلی در می‌آید و در هر ذهنی با هر پیشفرضی، جای خودش را پیدا می‌کند.
 
«من خودم رو توی جیبت جا میدم..کاملاً نامرئی
هر کاری میخوای بکن، هر کاری میخوای بکن
من کوچیک میشم و محو میشم..سُر میخورم و میرم توی تاریکی
و خودم رو سَقَط میکنم..خودم رو سَقَط میکنم »

در آئین بودا، رنج را "دوُکه" می‌نامند. دوُکه یکی از چهار حقیقت شریف این آئین معرفی می‌شود. چه‌بسا در اینجا، تام یورک به زیبایی هرچه تمام‌تر، نمود رنجی که مثل مار به دورش چنبره‌ زده را بیان می‌نماید. خاستگاه این رنج، میل به "نبودن" است. رنج او از تشنگی کام (هر کاری میخوای بکن) و تشنگی نبودن (سُر میخورم و میرم توی تاریکی) برمیخیزد. تنها راه توقف رنج، بریدن از تمایلات و تشنگی‌ نفسانیست.

«یه فضای خالی توی قلبم هست
که علف‌های هرز درش ریشه دواندن و من حالا آزادت می‌کنم
من آزادت می‌کنم»

یورک آشکارا به Heart Sutra یا "سوره‌ی قلب" که از مهم‌ترین متون بوداییست اشاره می‌کند. در این سوره، خالی بودن ایگونه توصیف شده:« در خالی بودن، فرمی نیست، احساسی نیست، رسیدن و نرسیدنی نیست.» (به کنار هم قرار گرفتن واژگان قلب و خالی در متن توجه‌ کنید.) در این مکالمه‌، راوی (که در پاراگراف بعدی متوجه هویتش خواهیم شد) احتمالاً خطاب به خودش می‌گوید که "قلبِ عاری از هرچیزی‌اش"، آلوده شده (علف هرز ریشه دوانده) و حال، راه آزاد کردن و گسستن از این رنج را یافته است. (احتمالاً به راه اصیل هشتگانه اشاره می‌کند.)

«کم کم همه‌ی ما گشوده‌ میشیم
مثل گل‌های نیلوفر آبی
چون تنها چیزی که من میخوام، اینه که ماه روی یه چوب باشه
فقط برای اینکه ببینم چی میشه
فقط برای اینکه بفهمم چی هست
من نمیتونم عاداتت رو به هم بزنم
که فقط اون کله‌ی بادکنک‌طور در حال رشدت رو تغذیه کنم
به قلبت گوش کن »

گل لوتوس یا نیلوفر آبی، نسبت به محیطش شدیدا پاکیزه است. روی مردابی کدر، صورت شفاف و رنگین خود را به رخ آفتاب میکشد. در بودیسم، نیلوفر آبی، نماد خلوص و زیبایی نیز می‌باشد. انسان تا موقعی که در دور حیات قرار دارد، گویی در مرداب گرفتار است. و اما تام یورک در اینجای آهنگ، فقط از نیلوفر آبی و پاکیزگی انسان سخن نمی‌گوید. او طعنه‌ای به اصرار و تعصب روی این نگرش می‌زند. شاید این موضوع کمی دور از ذهن به نظر برسد، اما در واقع یورک در اینجا مسأله‌ی وجود مبلّغ را، با مبلّغ فرض کردن خود، کاری آرمانگرایانه و بیهوده نشان می‌دهد. او (مبلّغ) خواستار امری ناممکن (قرار گرفتن ماه روی چوب) است، آن‌هم بدون انگیزه‌ی عملی خاصی (فقط برای اینکه ببینم و بفهمم که چی میشه و چی هست) . او، انزجار و ناراحتی خود از ناممکن بودن این آرمانش را با توهین به افرادی که میخواهند در این دور بمانند، نشان می‌دهد. از دید کسی که آئین بودا را تبلیغ می‌کند، عدم پذیرش بودیسم توسط دیگران غیرقابل درک است. همه چیز در دل و قلب آدمی هک شده، و کافیست فرد به قلبش رجوع کند.

«ما کوچک میشیم و به ساکتی موش میمانیم
و تا وقتی که گربه حواسش نیست
هر کاری که میخوایم میکنیم..هر کاری که میخوایم میکنیم »

تکرار این خطوط، چرخه هستی و باززایی مطرح در بودیسم را یادآور میشود. مجدد همان چالش‌ها، رنج‌ها و راه حل‌ها مطرح میشوند.
می‌توان این آهنگ را به طور کلی، نوعی جنبش پروتستانی از جنس بودیسم برداشت کرد. تام یورک، در اینجا وجود هرگونه مبلّغ برای این آئین را بی‌اساس می‌داند. او هم مثل مارتین لوتر، به دنبال رشد و شکوفایی فردیست. تفاسیر شخصی خود از گل نیلوفر آبی را دارد و با رقصی که خود ابداع کرده، پا به دنیای عرفانی خود گذاشته است. او در این رقص عارفانه، دنباله‌روی کسی نیست. همانطور که معتقد است، شکوفا شدن گل نیلوفر آبی هرکس، مسیری کاملاً شخصی و منحصربفرد است.

+بهروز شجاعیان


سه گوش گروه موسیقی است که بردیا عراقی و محمد وکیلی راه انداخته اند. آثار این گروه حال و هوای عرفانی‌ دارد و بیشتر کارها در ساخت قطعات توسط دو عضو اصلی انجام میشود.
سه گوش قصد دارد فضای الکترونیک را با رنگ‌آمیزی ایرانی ارائه کنند. این گروه در ژانر "چیل‌آت" شروع به کار کرده است. موسیقی‌ای که بیشتر به منظور ریلکسیشن و شنیدن در پس زمینه ی زندگی است که ساخته می شود. گویی که تمپوی نرم، آرام و کم صدای آن درون فضا "نبض" می زند..

+{3Gush - Dele Divaneh}


انسانی که با سکوت نزیسته است
چگونه خواهد توانست
عشق مرا حس کند؟

کسی که با چشمانش باد را نبیند
چگونه می تواند
کوچم را درک کند؟

آن کس که به صدای سنگ گوش نسپرده
چگونه می تواند
صدایم را بشنود؟

و آن کس که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی‌ام ایمان می آورد ؟

{ شیرکو بیکس }


+{Dalida - Love In Portofino}



چه کسی اسرافت می کند؟
در حالی که من
به ذره ذره تو
محتاجم..

{ جان یوجل }


+{Hurts Like Hell}


تلخ کنى دهان من ، قند به این و آن دهى ؟
نم ندهى به کشت من ،  آب به این و آن دهى ؟

{ مولانا }


+این آهنگ از فریدون فرخزاد عزیز رو مدت ها پیش آپلود کرده بودم اما اینجا قرار ندادم..چرا ؟ مسخره ست اما نمیخوام چیزی که دوسش دارم مورد دوست داشتن واقع نشه !

حالا که پابند تو هستم میگریزی..پابند ِ لبخند تو هستم میگریزی ؟

+{ Fereydoon Farokhzad - Migorizi }



بیشتر اونجایی که میگه : " نه همزبان دردآگاهی..

{Mohamad Reza Shajarian - Bihamzaban }


 

بیدار شو
تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده
تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم..

{ پل الوار }


http://bayanbox.ir/view/4728021328374392610/e4d0d19f67ac8fe8fab4c8314002a412.jpg


+حس می‌کنم تنهایی ستاره را..این همه ستاره‌ی تنها ؟ یکی به یکی نمی‌گوید بیا..هر یک..از آسمانه‌ی خویش..چونان چشم پرنده ، درخشان..از آشیانه‌ی تاریک..(منوچهر آتشی )

+{Sormeh - Elegy }


You got your special someone
But between me and him, guess who
Will spend their whole life waiting
For someone just like you ?


+{Adam Levine - No One Else Like You }

+I wished when I'm listening to this amazing song someone was in my mind .But there was none.


واقعا خوش به حال اوناییکه از همون سن کم شور و شوق زندگیشونو پیدا کردن.حالا با یه قلم سحرانگیز یا یه صدای خوب یا دستای چیره تو نواختن یه ساز..


http://bayanbox.ir/view/3171784567513157049/DSC-0115.jpg

+نگاه داره چه حالی میکنه...داشتم کلیپ دوتا خواهر نوازنده رو میدیدم و با یادآوری کلیپ های یانی به خواهرم میگفتم آهنگسازا و نوازنده ها چه حال خوبی دارن..گفت بیشتر هنرمندا همینن..تو ندیدی فقط .

{
Yanni - Truth Of Touch}


Wherever you are
You know that I adore you
No matter how far
Well, I can go before you
And if ever you need someone
Well, not that you need helping
But if ever you want someone
Know that I am willing..




سکوت ، تم تکرار شونده ی آثار کیم کی دوک است..نوعی اعتراض به جهان خشن و تیره و تاری که امنیتی در آن وجود نداره . او زبان را عامل سوء تفاهم در چنین دنیایی میبیند..کم دیالوگ بودن فیلم هایش به هیچ وجه شعاری و سطحی نیست ، ادا در نمی آورد و به خوبی ثابت میکند تصاویر برای بیان تمام حرف ها کافی اند..

http://bayanbox.ir/view/127495838114196274/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-022650-2017-01-12-14-31-53.jpg
 
در مورد فیلم 3-IRON یا Empty House : شخصیت اصلی فیلم مانند یک سایه میان مردم زندگی میکند..بدون هویت . او بدون اجازه وارد خانه های خالی میشود و مدتی در آنها زندگی میکند . در ابتدا دزد به نظر میرسد اما بعدا متوجه میشیم دنبال چیزهای دیگری میگردد . او در خانه های دیگران غذا میپزد ، لباس هایشان را میشورد ، لوازم خراب را تعمیر میکند و آلبوم عکسها را ورق میزند..اون به دنبال پذیرفته شدن است..یک خانواده میخواهد و نشانه ی این خواسته عکس گرفتن کنار عکسهای دسته جمعی تمام خانه ها و خانواده هاست..

http://bayanbox.ir/view/1606343858632210670/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-042301-2017-01-12-14-47-28.jpg


اما بعد از افتادن به زندان ، همان شخصی که روزی دنبال پذیرفته شدن بوده ، یاد میگیرد چطور از دید مردم مخفی شود . این تغییر شخصیت او نیست یا نشانه ی پی بردن به اشتباه..تنها راهی ست برای رسیدن به خواسته هایش..بودن در یک خانواده کوچک ، هرچند اگه در آن هم با دیگری شریک باشد..


http://bayanbox.ir/view/224216049021942333/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-119601-2017-01-12-15-52-12.jpg

خانه های خالی در واقع استعاره از قلب های خالی ست..قلب هایی که به امید شکسته شدن قفل های روزمرگی  و پوچی به دنبال واژه ی گمشده ی عشق میگردند..
بازی زن داستان حیرت انگیز است..با چهره ی سرد و خاموش اما پر از احساس ، اول فیلم پر از غم و تنهایی و رنج است ، بعد مملو از انتظار و دلشوره و دلواپسی و در نهایت سرشار از محبت ، سرخوشی و عشق..او در پایان پاداش صبر و انتظارش را میگیرد..

http://bayanbox.ir/view/7102854180483267015/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-121265-2017-01-12-15-53-22.jpg

در ابتدای قصه یکبار پسر بعد از درست کردن ترازو روی آن میرود و ما وزنش را میبینم ، یک بار هم دختر در میانه های فیلم..اما در آخر فیلم وقتی با هم به روی ترازو میروند ، عقربه های ترازو یک دور کامل میزند و روی صفر می ایستد..آنها به نوعی کامل کننده ( محوکننده ؟ ) هم هستند..شاید در جهت عکس..و برخلاف جریان جامعه ای که در آن زندگی میکنند . اما چه اهمیتی دارد ؟
آن ها شاید رسما به هم متعلق نباشند..اما وقتی کنار هم قرار میگیرند ، یکی میشوند و حضور مادی و جسمانیت از میان میرود..و تنها همین است که اهمیت دارد .


http://bayanbox.ir/view/872905024575661370/2b34962e15c282097d3064d735de7fbd.jpg

پر رنگ ترین تصویر
کیم کی دوک شاید اینجا باشد :
تنها جایی که میتوانی معشوق را ببینی زمانی ست که خودت را میبینی..

در سکانسی زن پس از احساس حضور پسر در خانه از رخت خواب بلند میشود..شروع به جست و جو میکند ولی او را نمی یابد..اما میداند چشم پسر همواره به دنبال اوست..پس به سمت آینه میرود و آنگاه که خود را میبیند ، حضور او را هم مینگرد و این جاست که تنها جمله اش را در تمام فیلم خطاب به او میگوید : " دوستت دارم " ..



یک زندگی کم است..
برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را
با تو در میان بگذارم..

می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌کنی
آن درخت روبه‌رو من باشم، فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم، استکان چای من باشم
و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد..

یک زندگی کم است برای شاعری که
می‌خواهد در تمام جمله‌ها دوستت داشته باشد..