دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

ارتباط غیراخلاقی واقعی کدام است؟

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ

 

 

به پنج جهت، ازدواج را خلاف اخلاق می دانم.

 

 

1- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.

 

2- نکته ی دوم اینکه عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با "صرافتِ طبع" ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.

 

3- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟

 

4- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود…

 

5- نکته ی پنجم فرض کنید که شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت و من می روم سینمای خودم. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.

 

سوال: آیا نمی شود عشق وجود داشته باشد و شخص از این دست هزینه ها ندهد؟

 

در علوم انسانی باید ببینیم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است و نمی توان به معدود ازدواج های متفاوتی که فاقد این تعارضات است اعتنا کرد.

 

ملکیان در مصاحبه ی دیگری یا ابوالقاسم فنایی، مکتوبات مصاحبه اول را ناقص می‌داند و می گوید من نگفته ام نهاد ازدواج غیر اخلاقی است بلکه مشروط کردنش به وفاداری تا مرگ و به قول معروف تداوم اجباریش -از لباس سفید تا کفن سفید- را خلاف اخلاق و سلامت روانی و دارای تبعات فاسد اخلاقی مانند خیانت و دارای توالی ها  و تتابعات فاسد پنجگانه می دانم. از جمله این که انسان ها ممکن است در آینده نظرشان نسبت به هم به دلایل مختلف تغییر کند. از اینجا به بعد اگر خیانت هم رخ ندهد، تظاهر به وفاداری و عشق جای وفاداری و عشق حقیقی را می گیرد و به واقع کیفیت ازدواج فدای کمیت آن می شود و زندگی اصیل و اخلاقی و با صرافت طبع، جایش را به دروغ و تظاهر می دهد.

 

 

  • موافقین ۵ مخالفین ۳
  • چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۱۰)

من با کلیات پست موافقم؛ ولی حس می‌کنم به وجود آمدن چارچوب ازدواج، ورای آثارش روی زن و مرد بوده و برای تضمین نسبی آینده‌ی فرزندها و مشارکت پدر و مادر و مسئولیت‌پذیرتر کردنشون در قبال بچه‌ها بوده.

پاسخ:
آره به نظر من هم ازدواج در راستای اهداف جامعه و بقای گونه انسان هست نه قدمی در راستای بهبود زندگی تک تک افراد جامعه.

من با این پست موافق بودم. این حقیقتی هست که وجود داره. این ازدواجهایی هم که شامل این موارد نمیشن، جز اقلیت ها هستن.

اینکه بخوای نسبت به این پست واکنش مخالف نشون بدی، به نظر من بیشتر از این میاد که دوست نداری اینجوری باشه.

پاسخ:
بله. کسی که در میانه این‌ها یا سال‌ها در آرزوشونه چطور می‌تونه انکارشون کنه؟

من هم مثل شما طرفدار پروپاقرص ازدواج نیستم اما با فرمایشات شما هم در این خصوص موافق نیستم متاسفانه، تمایل داشتم نظرمو بنویسم و بگم که چرا این پست سخیف و مضحکه از نظر من، ولی رویکردتون در پاسخ به کامنت هارو که دیدم منصرف شدم .. 

جملاتی مثل "عموم مادرها دنیای خیلی کوچکی دارند" با اینکه به شخصه درخصوص مادر من احتمالا صدق میکنه اما مهر تائید محکمی هستش براینکه گفتگوی اثربخشی با شما نمیشه داشت . جملاتتون بوی تعصب میده و واضحا نسبت به ایده های جدید و احتمالات جدید open نیستی..

فکر میکنم حالا حالا ها خیلی باید از سارتر و سیمون دبوار و غیره بخونی محمد جان تا شاید متوجه بشی کلی گویی های این چنینی مفت نمی ارزه.

پاسخ:
طبیعتا من هم علاقه ای به گفتگو با آدم هایی مثل شما ندارم.
  • ارکیده ‌‌‌‌
  • دوست عزیز

    همین صحبت شما توهین دیگه ای بود

    آخرین کامنتی هست که براتون میذارم

     

    من فقط مادر نیستم. از اتفاق مطالعات زنان رشته دانشگاهی منه و شاید خیلی بیشتر از شما در مورد زنان و ازدواج و ... خوندم 

    سعی کنید اسامی چشمتون رو پر نکنه، از کلام شخص رو بشناسید و نه صرفا به خاطر یک اسم مطلب رو قبول کنید‌

    براتون قدری سنجیده تر صحبت کردن رو آرزو دارم

    پاسخ:
    من هرچند از توهین کردن به عقیده دیگران ابایی ندارم اما به شما توهینی نکردم
    برداشت خودتون میتونه توهین یا هرچیز دیگری باشه.

    اتفاقا نگفتم هم که رشته دانشگاهی شما نیست یا در موردش مطالعه نکردید
    که نه تحصیل نه مطالعه لزوما برای کسی درک یا برداشت درست نمی سازه...در عوض اشاره کردن بهشون خیلی چیزها رو مشخص میکنه :)

    نکته آخری رو هم که گفتید خودم اشاره کرده بودم در ابتدا صحبت هام لازم به تکرار دوباره نبود.

    خوشبختانه من جوری که دوست دارم صحبت و زندگی میکنم نه مطابق کلیشه های جامعه : )

    خوش آمدید.
  • ارکیده ‌‌‌‌
  • جوابتون قدری ناراحت کننده بود... :)

     

    چون کامنت دیگه ای بود در جواب اون تعارضات من چیزی بهش اضافه نکردم.

    در مورد ازدواج دیدگاه سیاه و سفید زیادی وجود داره... هر کس متناسب با شرایطی که تجربه کرده، به اعتقاداتی میرسه و الزما این شرایط برای همه قابل درک نیست... اینو قبلا خیلی در گفت و گو با دوستان متاهلم تجربه کردم

    فقط میتونم بگم در یه ازدواح خوب و انتخاب صحیح خیلی کم اون تعارضات پیش میاد و اگر هم بیاد، راه حل براش وجود داره که همون راه حل ها رو هم حقیقتا حس میکنید باعث رشدتون شده...

     

    این از تجربه بنده ی کم عمق و با مقادیر زیادی از پنهان‌کاری در روابط :)

    که حتی میتونید ندیده اش بگیرید

    پاسخ:
    من حالا اسم ها برام مهم نیست و کلا به اسامی خیلی کاری ندارم ولی وقتی شما به دغدغه های آدم هایی مثل سارتر و سیمون دوبووار و نمونه های ایرانی ش که آقای ملکیان باشه میگید بچگانه باید هم چنین جوابی بشنوید.

    متاسفانه عموم مادرها دنیای خیلی خیلی کوچکی دارند و به نظر من چیز عجیبی نیست طرز نگاه شما به جنس مرد، زندگی و ازدواج.
  • دامنِ گلدار
  • بله قطعا تلاش برای تغییر ذهنیت که خیلی کار خوبی هم هست. ولی من دلیلی نمی‌بینم مخالفتم با این موارد نشونه‌ی تعصبم باشه. تلاشی هم ندارم که فقط زاویه دید خودم درست باشه. میتونید بعنوان اطلاعات جانبی یا تجربه‌ی موازی نگاه کنید به نظرات دیگران.

    اگر بخوام یک نمونه بیارم همین مثال مورد ۵:

    «اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.»

    چیزی که گمشده است در این استدلال اینه که چرا حاضرم این هزینه‌ی بالا رو بدم؟ و چرا عشق و خواسته‌ی من درباره خرید خونه یا ماشین یا هرچیز دیگه نسبت به احساس و حمایت و خوبی‌های زندگی با همسرم مهم‌تره؟ که گذشتن از اون نوعی پایمال شدن علایقم‌ محسوب میشه اما این تلاش متقابل رو برای حفظ و توجه به همسرم حاضر نباشم به خرج بدم؟ نمی‌دونم توضیحم قابل درکه یا نه. من فکر میکنم نوع نگاه حتی اگر به قول شما براساس منطق هم باشه شامل درجه زیادی از بی‌اعتمادی یا خودخواهیه که من در تناقض با عشق (اینطور که درک میکنم این مفهوم رو) می‌بینم. 

    بهرحال ممنون از اشتراک نظرتون

  • ارکیده ‌‌‌‌
  • از منظر کسی که ازدواج کرده به نظرم هیچ کدوم از اینا اشکالات جدی ای نیومد... حتی بچگانه به نظر میاد :|

    اینقدر که مثل همه تعارضات دیگه زندگی راه و چاره براش وجود داره...

    پاسخ:
    شاید هم شما اونقدر عمیق نیستید که این تعارضات رو درک کنید..
    شاید هم پنهان کاری هایی وجود داره...البته که همیشه پنهان کاری هایی وجود داره.

    آقا چه جالب همه دارن در رابطه با این موضوع پست می‌ذارن =)))

    پاسخ:
    طبیعیه به هرحال دغدغه هایی هستند که همیشه وجود داشتند و همیشه وجود خواهند داشت.
  • دامنِ گلدار
  • به ذهنم رسید که درست چیزی که می‌توانست جواب سوالی که در عنوان پست هست باشه از صورت مسئله حذف شده:

    ارتباط غیراخلاقی واقعی کدام است؟ 

    ارتباط غیراخلاقی فاقد اندیشه و فکر کردنه. وقتی پای ازدواج و قرارداد مشترک در میان باشه نمیشه تنها بر مدار احساس چرخید. برای احساس و شور عشق و هیجان، خیلی راه‌ها و رابطه‌های دیگه‌ای هم هست.

    از طرف دیگه تعهد الزامی و اجباری و دست و پاگیر فرض شده، که این هم مطابق با واقعیت نیست.

    به نظرم میاد انتخاب دوستانه رفتار کردن، فکر کردن، و یافتن معنا در یک رابطه رو با این استدلال از شخصیت‌ها می‌گیریم. و چند تا ایراد دیگه اینه که تصمیم ازدواج بر پایه برداشت‌ها نیمه کامل شخصیت‌ها از هم هست. پس همون عشق ابتدایی هم ممکنه از زاویه اشتباهی شکل گرفته باشه. طبیعیه زندگی با یک نفر یعنی بخش زیادی از توجه و عواطف ما روی اون سرمایه‌گذاری میشه و مثل هر سرمایه‌گذاری دیگه اگر با مراقبت و دانش همراه باشه دلبستگی هم ایجاد می‌کنه. من نمیگم هر رابطه‌ای با تعقل دوست‌داشتنی میشه ولی میتونید فرض کنید بعنوان یک پیمان اگر دو طرف اهل این نوع رابطه باشند حتما عشق و دوستی معناداری در طی زمان تجربه می‌کنند.

     

    پاسخ:
    می خواستم با جزئیات بیشتری پاسخ بدم اما چون پاسخم پاک شد کوتاه تر میگم
    ببینید یه سری فکت های علمی روانشناسی در مورد نوع انسان به طور کلی وجود داره و این عوامل بدوی اونقدر نهادینه و ریشه دار هستن که خیلی خیلی مهم تر از فردیت ما میشن
    ما چون به اون فکت ها آگاهی نداریم حرف هایی می زنیم که واقعیت ندارند و بر اساس توهمات ما از خودمون و دیگران شکل گرفتند. 

    و از طرف دیگه به نظر من تک تک کلمات این نوشته با منطق صرف نوشته شده اند در نتیجه اگه با هر قسمتش مشکل دارید به عقبده من بدون تعصب، به تلاش تدریجی برای تغییر ذهنیتتون فکر کنید. 

    خب با اجازه‌اتون از همون اولش شروع می‌کنم

     

    ۱-احساسات و عواطف در قوام ازدواج نقش دارن ولی نه اینکه همه کاره باشن! اینکه اعتقاد شما که دلیل نشد! درسته یکی از ارکان مهمشه اما همه‌چیز نیست. نهایتا پنجاه درصد تاثیرگذاری رو شامل بشه. 

    دوم اینکه احساسات و عواطف تا این حد که شما می‌گید هم غیراختیاری و خارج از کنترل نیستن. با این حرفتون صدها کتابی که در مقوله‌ی کنترل هیجان روانشناسی نوشته شده رو می‌برید زیر سوال. اگه احساسات انسان بدون منطق و مستقلا بخوان عمل کنن که دیگه چه فرقی با حیوانات داریم؟!

     

    ۲-تعارض در تماااام موضوعات زندگی وجود داره وقتی که بخوایم در چیزی افراط کنیم. واسه همین باید تعادل و کنترل رو در پیش گرفت. ازدواج و غیرازدواج هم نداره.

     

    ۳- یعنی می‌فرمایید هیچ اختیاری در عشق و احساسات وجود نداره؟ دله دیگه یه نفر رو دید لرزید، همین‌قدر کشکی؟ 

    بذارید یه مثالی بزنم. مثلا مثلا رئیستون توی اداره جلوی چشم همه‌ی همکارها به شما هتاکی میکنه. ناسزای خیلی بدی میده و شدیدا عصبی‌اتون میکنه. دلتون می‌خواد همون لحظه چاقو رو بردارید و گلوش رو ببرید. دلتون میخواد سرب داغ چشم‌هاش. تا این حد خون تو رگ‌هاتون به جوش اومده. ولی این کار رو انجام نمیدین. چرا؟ چون در احساساتی‌ترین شرایط هم باز منطقتون بهتون میگه الان وقت تصمیم‌گیری نیست. چندتا نفس عمیق باید بکشیم، کنترل خودمون رو به دست بگیریم و ببینیم چه واکنشی نشون بدیم که هم عواقبش قابل تحمل باشه هم احتراممون حفظ شه هم غرورمون لکه‌دار نشه هم هم هم.... هزارتا مقوله از ذهنمون می‌گذره. 

    شما اگه با عشق با همسرتون ازدواج کرده باشید و بعد یه جنس مخالف زیبا و جذاب و برازنده ببینید. فاصله‌اتون رو باهاش حفظ می‌کنید. چون تو مغزتون دو دوتا چهارتا میکنید و میبینید آیا خوش گذرونی با این شخص ارزشش از دوام و آرامش روحی و خانوادگی من بیشتره؟ ارتباطتون رو کاهش می‌دین و اصلا اجازه نمیدین احساسی شکل بگیره. 

     

    ۴- همیشه؟؟؟؟؟ واقعا؟! زوج‌هایی که هیچ حریم خصوصی و تنهایی رو برای هم قائل نیستن بهداشت روانشون مشکل داره و بهتره به مشاور مراجعه کنن.

    ۵-خب این مقوله‌ایه که قبل ازدواج باید بهش پرداخته بشه. انسان عاقل با کسی که سلایقش تا ایم حد باهاش متفاوته ازدواج نمیکنه هیچوقت! اگر هم از سر کم اطلاعی توجه نکردن و وصلت صورت گرفت هرکدوم تا یه حدی گذشت میکنن. یه روز باهم بریم سینما، ۵رداش با هم تئاتر. هردو طرف یه درصدی فداکاری رو باید داشته باشن به هر حال. اگه این درصد زیاد از حد بالا رفت ذلیل نمیشه که ازدواج بده. دلیلش اینه که این ازدواج بدی بوده. فقط همین

     

     

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی