شاهکارهای کمی وجود دارند که ارزش تجربه کردن تقریبا برای همه ی انسان ها رو داشته باشند..
در عوض فیلم ها ، سریال ها و کتاب های معمولی زیادی وجود دارند که نه اونقدر خوبند که بخوای به کسی پیشنهادشون کنی ، نه اونقدر بدند که بخوای دیگرانو از تجربه کردنش منصرفشون کنی !
به خاطر همین من در مواجه شدن با این سوال که بخونم ؟ یا ببینم ؟ شرایط سختی رو تجربه میکنم..در این موقع من باید یه تاریخچه از علاقه مندی ها و یه اطلاع کلی از سلیقه و نحوه ی صرف کردن وقت و انرژی پرسش کننده داشته باشم تا بتونم جواب مناسبی بدم...
برای خود من داستان به این صورته که چون نمیدونم چقدر زنده ام مسلما سعی میکنم بهترین چیزهایی که ازشون اطلاع دارمو هرچه زودتر تجربه میکنم..هرچند گاهی واقعا انتخاب های بدین .اما من باید تجربشون میکردم ( یا وقت بیشتری برای پرس و جو میذاشتم ) تا از این قضیه مطمئن بشم..
به نظر من هر کسی تنها زمانی میتونه حرفه ای بشه که به
اندازه ی تجربه های خوب و شگفت انگیز ، تجربه های بدی هم داشته باشه ، تا
بتونه تفاوت ها رو ببینه و توانایی مقایسه کردن رو بدست بیاره .
مسئله مهم اینه که از این تجربه های نسبتا بد هم دست خالی بیرون نیایم .نگیم افتضاحه و بیخیال بشیم . من وقتی اثری رو انتخاب میکنم تا پایان به نویسنده یا کارگردان این فرصتو میدم تا حرفشو بزنه . آره..بعضی وقت ها نا امید میشم اما بعضی وقت ها هم هست که میبینم واقعا ارزششو داشته..
حرف اینه که منفعل نباشیم و تو هر تجربه ای بگردیم برای یک چیز لذت بخش یا مفید و آموزنده..شاید تنها چیزی که من از تماشای یه فیلم بدست بیارم یادگرفتن یه اصطلاح انگلیسی باشه ..یا لذت بردن از یک سکانس و جلوه های بصری فیلم..کیف کردن از صدای یه بازیگر یا لباس ها و خنده هاش ...
بعضی وقتها حتی مهم نیست که دست خالی بیرون بیایم ! مهم اینه که دست نکشیم از جستجوکردن..
یا به قول آقای شعبانعلی : آموختن، جستجوی رگههای طلاست. ما به جستجوی سرزمین الماس نیامدهایم. ما به جستجوی رگههایی از طلا، در
معدنی از سنگ و گل میگردیم. هر حرفی، هر محفلی، هر کتابی و هر انسانی، یک
پیام برای ما دارد. آن پیام در قالب بحث و شعر و داستان و
به هزار لباس، بیان میشود. اما پیام یکی است...و رسیدن به این پیام نیاز به جستجو و کندوکاو دارد..دنیا در هیچ جا برای هیچکس، شمش طلای طبیعی پنهان نکرده است..