بر این باورم که کسی که حرف همهی مردم را جدی بگیرد، به همان جایی میرسد که همهی مردم رسیدهاند: هیچ جا!
باید تا هجده سالگی درس بخواند و معدل بالا بیاورد. تا مردم در مهمانیها به او لبخند بزنند و خوشحال شوند.
باید به بهترین دانشگاه و بهترین رشته برود تا مردم به او لبخند بزنند و خوشحال شوند و او هم احساس پیشرفت کند.
باید ازدواج کند. تا مردم بگویند زندگی خانوادگی خوبی دارد و به او لبخند بزنند و خوشحال شوند و او هم حالش خوب باشد.
باید هر روز به موقع سرکار برود و به موقع به خانه بیاید تا مردم بگویند زندگی متعادلی دارد و لبخند بزنند.
باید فرزنددار شود. تا مردم بگویند که کانون خانوادهی آنها گرم است و یک خانوادهای دارند که همه حسرتش را میخورند.
و حالا خودش، با حسرت بنشیند و در ذهنش، از روزهای خوب و زندگی خوب، فانتزی بسازد و به مردم لبخند بزند!
احتمالاً همان «مردم» که الان نوشته من را
میخوانند، میگویند: اینطوری که پیشرفت نمیکنی! اینطوری که رشد نمیکنی و
اصلاح نمیشوی! و من هم همیشه جوابم این است که اصلاح شده و رشد کرده و
پیشرفت کردهی شما را دیدهام. ارزانی خودتان. من همین نوع اصلاح نشده و
پیشرفت نکرده و رشد نکردهی خودم را ترجیح میدهم...
آنهایی که مردم را جدی گرفتهاند جوانان خوبی شدهاند که اگر پسر هستند فقط
به درد «دامادی» میخوردهاند و اگر دختر هستند، «عروسی» شدهاند که افتخار
تمام فامیل هستند و احتمالاً کارکرد اصلیشان در عالم هستی، «عروسی و
دامادی کردن» است!
+ محمدرضا شعبانعلی