به دلایلی تقریبا پنج ماهه که حالم خیلی خوبه و حداقلش این بوده که روزای کمتری صبح ها بعد از بیدار شدن دشنامی نثار زندگی کردم. این رو گفتم که روشن باشه حرف هایی که در ادامه میزنم متاثر از حال بد نیست...ناشی از یک سری واقعیات تو زندگی خودمه...
من آدم مناسبتی نیستم...و نوروز، تنها جایگاهی تو تقویمه که واقعاً دوسش دارم. جاییه که خواسته یا ناخواسته آدمو به فکر کردن و انجام یک سری کارها وا میداره که اغلبشون هم مثبت اند...حتی اگه جز آداب و رسوم باشند و فکر و تصمیم شخصی پشتشون نباشه ( یادم باشه بعدا راجع به تیک ِ فرهنگی هم بنویسم)
اونایی که منو میشناسند میدونند چقدر آدم سخت گیری هستم در ارتباطاتم..حتی در دنبال کردن یک صفحه هم حساسیت فکر شده ای دارم...چون برام مهمه که چی وارد زندگی و ذهنم میشه. حتی اگه به وسعت چند کلمه باشه.
همین الان وبلاگ چند نفر رو باز کردم که بهشون بگم با هر میزان از آشنایی، چقدر دوسشون دارم یا چقدر قابل احترام هستند برام. صادقانه شاید من ِ ریزبین ِ جزئی نگر ِ حساس ِ درونگرا حتی بعضی از نوشته ها یا جنبه های وجودشون رو هم دوست نداشته باشم اما تک تک شون برام قابل احترام اند چون احساس میکنم آدم های درست و اصیلی پشت این کلمات هستند.
در نهایت فقط به یک نفر تبریک گفتم و باقی صفحاتو بستم. نمیدونم چرا ولی هر جمله ای بی معنی به نظر میرسید..تبریک گفتن یا آرزو کردن...متاسفانه ما جادوی تاثیر واژه ها رو در اثر استفاده مکرر از دست دادیم و هر حرفی با هر میزان پشتوانه عاطفی خالی به نظر میرسه...
من با خیلی هاتون تا به حال حتی یک کلمه هم مستقیماً صحبت نکردم اما دوست داشتم بدونید حضورتون در زندگیم، به هر اندازه ای که بوده، برام ارزشمنده... تبدیل به بخشی از داستان زندگیم شدید و با شخصیت منحصر به فردتون جایگاه مخصوص به خودتون رو در ذهنم حک کردید...
از همتون ممنونم، به خاطر تمام چیزهایی که ازتون یاد گرفتم و از همه مهم تر..برای شکل بودنتون.
آقایون و خانوم ها:
آفتاب کازیوه نرگس پیمان بلوط مهدیار Mission Blue امیرحسین زهرا مهشاد هستی حورا صبا مرضیه )
- ۲۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۲