هیچ ارزشی واقعی نیست...
همیشه ما یک طرف ماجراییم و سمت دیگر انسان کامل ایستاده است و فاصله ای در این میان که پر از رنج است. این انسان کامل برای ما، گاهی تصوریست از انسانی که از دنیا فراتر رفته و حتی بر قوانینش حاکم شده است همانطور که از معجزات و کرامات،کتابهایمان پر است. و گاهی یک انسان معمولی است که در همین جهان و تابع قوانین لاینحلش زندگی میکند اما بشیوه ای درست.
زمانی که از انسان کامل اولی دل بِبُری به این انسان کامل دومی دل میبندی. ازسورئالیسم عرفانی دور میشوی و خود را رئالیست فرض میکنی.
اما هنجارهای انسان واقعی چیست؟ به زودی میفهمی این هنجارها یا تابع فرد است که در این صورت نسبی و غیر واقعی و در مورد هر شخص، متفاوت است. و یا تابع جامعه، که باز هم در هر جامعه و حتی هر جمعی ارزشهای متفاوتی میبینی.
اینجاست که انسان کاملت را گم میکنی. میفهمی رنج بیهوده برده ای، هیچ ارزشی واقعی نیست تا با آن سنجیده شوی. انگار در آزمونی بارها و بارها شکست خورده ای که هرگز وجود نداشته است.
برای زندگی اجتماعی شاید همین بس است که به چند فرمان از آن ده فرمان موسی عمل کنی . مثلاً قتل نکنی، دزدی نکنی و به زن و پول و الاغ همسایه چشم ندوزی!
اما نکند روزی جامعه ای را ببینی که برایت آشکار میکند حتی این چند فرمان نیز پوچ بوده است!
جایی که باید به خود بگویی آسوده باش که در آسمان و زمین آزمونی نیست.
- سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۱۳ ق.ظ