افراد حسابگر فرومایه اند. چرا که سنجش مادی مسائل و حسابگری با سود و زیان سروکار دارد و فکر سود و زیان هیچ گاه تمامی ندارد.
+هاگاکوره | یاماموتو چونه تومو | سیدرضا حسینی
+یه زمان طولانی فرومایه فحش مورد علاقم بود :)
- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۷
افراد حسابگر فرومایه اند. چرا که سنجش مادی مسائل و حسابگری با سود و زیان سروکار دارد و فکر سود و زیان هیچ گاه تمامی ندارد.
+هاگاکوره | یاماموتو چونه تومو | سیدرضا حسینی
+یه زمان طولانی فرومایه فحش مورد علاقم بود :)
به یاد یک روز صبح افتادم که در تنهی درختی پیلهای را یافته بودم، درست در آن دم که پروانه قشر پیله را دریده و آمادهی بیرونپریدن بود. مدت مدیدی انتظار کشیدم، اما پروانه زیاد درنگ میکرد و من شتاب داشتم.خشمگین بر آن خم شدم و با نفسم شروع به گرم کردن آن کردم. بیتابانه پیله را گرم کردم و معجزه با آهنگی تندتر از آنچه در طبیعت روی میدهد در برابر چشمان من روی داد. پیله باز شد و پروانه در حالی که خود را میکشید از آن بیرون خزید و من وحشتی را که در آن دم احساس کردم هرگز از یاد نمیبرم: بالهای پروانه هنوز باز نشده بود و او با تمام نیروی جسم نحیف و لرزانش میکوشید که آنها را از هم بگشاید. من که بر او خم شده بودم با نفسم کمکش میکردم، ولی بیهوده بود. بلوغی صبورانه لازم بود و باز شدن بالها میبایست آهسته در پرتو خورشید صورت بگیرد. اکنون دیگر خیلی دیر شده بود. نفس من پروانه را واداشته بود که پژمرده و نزار و پیش از وقت ظاهر شود. مأیوس و بیحال تکانی به خود داد و چند ثانیه بعد در کف دست من جان سپرد.
این نعش کوچک به گمان من بزرگترین باری است که بر دوش وجدان خودم دارم، زیرا من امروز خوب میفهمم که تعدی به قوانین بزرگ طبیعت کفر محض است. ما نباید شتاب کنیم، نباید بیتابی از خود نشان بدهیم و باید با اعتماد تمام از آهنگ ابدی طبیعت پیروی کنیم.
زوربای یونانی / نیکوس کازاتزاکیس / ترجمه : محمد قاضی
تعریف انسان از خود و از جهان پیرامونش، ارتباط مستقیمی دارد به هر آنچه از بدو تولد در رویارویی با محیط بیرونی تجربه می کند. مثلا با شنیدن کلمه "گل سرخ " آنچه در ذهن ما تصویر میشود ناشی از تجربه ای است که از دیدن، بوییدن و لمس کردن گل سرخ داشته ایم. و تنها ابزارمان برای کسب این تجربه و رسیدن به شناخت خود و جهان بیرون « ادراک حسی» مان است.
بنابراین شما نمی توانید هیچ چیز ماورایی را در دنیا تعریف کنید و علت آن نیز کاملا واضح است چرا که ابزار لازم برای تجربه و شناختش را نداشته اید !
با این حال چگونه است که برخی از ما میتوانیم در آسمانها سیر و سفر کنیم و از عالم غیب وحی دریافت کنیم که خوبها چه هستند و بدها چه ؟!!
پاسخ ساده است ..کافیست که تنها ابزارهای واقعی مان برای درک و شناخت را کنار گذاشته و اجازه دهیم انسانهای دیگر افکارشان را به ما تزریق کنند انجاست که قدم در دنیای دیگری می گذاریم دنیایی پر از قصه های عجیب و غریب که خالقش بنا به صلاحدید قوانین ضد و نقیضی برای رسیدن به هدف والایی وضع کرده است ، دنیایی که ادراک حسی مان را استثمار میکند و قهارانه قدرت تحلیل و منطقمان را میکشد. در چنین دنیایی است که دیگر حاصل تجربه شناخت نمی شود ، میشود توهم!
و ما خوابگردهایی که حوالی توهم هایمان پرسه میزنیم ...در انتظار معجزه..
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید ؟
تو یکی نه ای ، هزاری! تو چراغ خود برافروز...
{ مولانا }
مفاهیمی چون " میهن " و " نژاد " که تو دوست داری و مفاهیم " جهان وطنی " و " بشریت " که من فریفته ی آن ها هستم در اینجا با دم نیرومند ویزانگری ارزش یکسان می یابند .
بلندترین فکرها را نیز وقتی خوب میشکافیم می بینیم عروسک هایی آکنده از تراشه ی چوبند..
زوربای یونانی / نیکوس کازاتزاکیس / ترجمه : محمد قاضی
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست...
{ سعدی }
+ قهرمان ؟ یا قربانی بی شعوری یک حکومت ؟
آن ها که سال هاست از مقتول شهید میسازن تا انگ قاتل نگیرن...
هرکسی که این هشدار بی رحمانه و در عین حال سرشار از دلسوزی را میشنود تصمیم میگیرد که بر رذیلت ها و ضعف های خود پیروز گردد و تنبلی و امیدهای واهی خود را مغلوب سازد و دو دستی به هر یک از ثانیه های زندگی خود که در راه گریز همیشگی اند بیاویزد..
نمونه های بزرگی به ذهن می آیند که به روشنی نشان میدهند انسان چیزی به جز یک موجود گمشده نیست و عمر با لذت های حقیر و رنج های ناچیز و سخنان یاوه به پایان میرسد . آدم دلش میخواهد داد بزند و لب بگزد که : " چه ننگی ! "
زوربای یونانی / نیکوس کازاتزاکیس / ترجمه : محمد قاضی
بار دیگر این هشدار وحشتناک همراه با صدای فریاد کلنگ ها در من طنین انداخت که این حیات تنها حیات آدمی ست و حیات دیگری وجود ندارد و هر لذتی که میتوان برد در همین دنیاست و بس ..هیچ فرصت دیگیری در ابدیت به ما داده نخواهد شد...
زوربای یونانی / نیکوس کازاتزاکیس / ترجمه : محمد قاضی
اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که ۹۰ درصد مردم به آن معتقدند؛ اخلاقی که میگوید در مهمانیها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی میشوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچهدار میشود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج میکند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمیآید، این را مستقیم بهش حالی نکن، برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را، عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش، اگر لذتی بر خلاف شرع و عرف و قوانین جامعهی بشری است آن را در وجودت بکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوشبرخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هممسلک جماعت باش.
اما «اخلاق اربابی» کاملاً متفاوت است. افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدمهایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیدهاند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس و همسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که بر مبنای وجدان خودشان تعریف میکنند.
البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماستمالی و لاپوشانی نیست، صریح و بیپرده است و با هیچکس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.
برای تودههایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاهی زیبا و تحسینبرانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد، و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.
یونگ میگوید: افرادی که به اخلاق اربابی رسیدهاند، تاوان این بلوغ را با تنهایی و طردشدگی پس میدهند. آنها به رضایت درونی میرسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیر قابل درک باقی میمانند.
آرزو میکنم قانون جدیدی در طبیعت به وجود میآمد که به موجب آن، هر کس حق داشت در طول شبانهروز از تعداد محدود و معینی کلمه استفاده کند. روزی فلان قدر کلمه، و همین که شخص این تعداد را ادا کرد یا روی کاغذ آورد، تا صبح روز بعد لال و بی سواد شود. در حوالی ظهر سکوت مطلق حکمفرما میشد و فقط هر ازگاهی سخنان مختصر کسانی به گوش میرسید که میتوانند فکر کنند چه میگویند، یا کسانی که به دلایل دیگری حرف خود را نگه میدارند. از آنجا که این سخنان در سکوت ادا میشوند، در نهایت به گوشها نیز راه پیدا میکنند...
+سلاوُمیر مروژک، نویسنده و طنز پرداز نامدار لهستانی
Pin : واقعاً زیاد حرف میزنیم
نگه دار ! بو بکش ! اینجا بوی خوشی میاد . اینجا یونانه . مردم نمی دون . سر فرصت ما رو تماشا میکنند..نفس میکشن .
میدونی مو مو ، من تمام عمر زیاد زحمت کشیدم ، اما خیلی آروم ، بی شتاب. دنبال پول جمع کردن یا دراز کردن صف مشتریام نبودم. فقط حوصله! راز خوشبختی همینه...
+گل های معرفت : ابراهیم آقا و گل های قرآن / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی
فرض کنید من معتقد باشم که ساختار و کارکردی بسیار بهتر از شما دارم. جسمم سالمتر، زیباتر و پُرقوتتر است. در ناحیهی ذهن، قدرت یادگیری، سرعت انتقال، قدرت تفکر، عمُق فهم و حافظهام از شما بهتر است. در ساحت روانم، سخاوت و شجاعت و فضیلتهای اخلاقی بیشتری دارم و یا در مناسباتم از نظر نفود کلام، نَفَس گرم، قدرت اقناع، لطیفهگویی و حاضرجوابی و سایر تواناییهای مهارتی از همهی شما بیشم. آیا با همهی این احوال و با فرض درستی همهی این مدعیات، میتوانم بگویم که «این منم طاووس علیین شده»؟
خیر؛ چون میتوانید به من بگویید بسیاری از این ویژگیهای تو محصول ژنتیک، محیط تعلیم و تربیتی، خصوصاً در سه سال آغاز زندگی و بسیاری عوامل دیگر بوده است. حتی اقلیمی که در آن زندگی کردهای در تو تأثیر داشته است. خانواده و ویژگیهای پدر و مادر و اینکه در خانوادهای اصیل به دنیا آمدهای دخالت داشتهاند. تو چیزی نداری که تنها متعلق به خودت باشد. حتی اگر گفتم که پشتکار داشتهام در حالیکه قُل همسان من دقیقاً در همین شرایط بود، اما فقدان پشتکار، باعث شد به جایی نرسد؛ میشود پرسید این علاقه، ارادهی قوی و پشتکار را چه کسی به تو داده است؟ کافی بود یکی از رویدادهایی که در زندگی تو رخ داده، رخ نمیداد تا تو آنچه که هستی نمیشدی.
از این مثال یا باید نتیجه گرفت که اصلاً منی در کار نیست، آنچنان که بودا و و در میان فلاسفهی جدید دیوید هیوم میگفتند و یا باید نتیجه گرفت که منی در کار هست، اما مرزی بین «من» و «نامن» وجود ندارد. اگر منی هست، شناور در کلّ هستی است. چه چیزی از ما منحصراً در اختیار ماست و هستی توان تأثیرگذاری در آن را ندارد؟ اگر چندروز متوالی باران ببارد و شما از خانه نتوانید بیرون بیایید و اوقاتتان تلخ شود، خواهید فهمید که باران هم جزوی از شماست و بیرون از شما نیست. همهی آنچه در جهان است در وضع و حال ما تأثیر دارند.
ما انسانها معمولاً در ناحیهی جسممان این را میپذیریم که مثلاً زیباییمان یا استحکام دندانهایمان دست خودمان نبودهاست و به ارث بُردهایم؛ اما در عالَم ذهن و از آن بیشتر در عالَم نفس و روان پذیرای این موضوع نیستیم. یعنی میخواهیم تواناییهای ذهنی و روانیمان را به خودمان نسبت دهیم.
هیچ نعمتی به خاطر استحقاق تو به تو اعطا نشده و نقمتها هم به خاطر بیاستحقاقی تو نبوده است. برای مثال تو رفته بودی کتاب درسی بخری و به اتفاق، کتابی عرفانی به دستت رسید و زندگیات دگرگون شد. کار از کار خیزد در جهان. آیند و روندِ حوادث، ما را شکل میدهند و حتی اگر بگویی تواناییهایات محصول برنامهریزی تو بوده است، میپرسیم شعور و هنر برنامهریزی را چه کسی به تو داده است؟
+مصطفی ملکیان
گاهی خبری میخونم که در اون راجع به کارهای خوب یا بد شخصیتی صحبت شده..ممکنه من صحت اون خبرو نپذیرم ( و یا با خودم بگم این خبر تنها یک جنبه از قضیه بوده که روایت شده ) اما کاملا حس میکنم در احساس من نسبت به اون آدم تغییری ایجاد شده یا اگر تا به حال باهاش آشنا نبودم یه احساس اولیه به وجود اومده...احساسی که قابل دفاع یا بیان کردن نیست..
تصور میکنم در تمام جنبه های زندگی این اتفاق می افته . گاهی احساساتی در ما متولد میشن که هیچ پشتوانه ی منطقی و قابل قبولی ندارند اما کاملا در تصمیمات آینده ی ما تاثیرگذارند..
فکر میکنم کاری که لازمه برای داشتن یه زندگی سالم انجام بدیم جست و جوی این احساسات و پیدا کردن یه دلیل درست و حسابی و قابل دفاع برای داشتنشون و یا خط کشیدن و حذف کردن کامل اون هاست..این اولین تمرینیه که میخوام انجام بدم ...
چندهفته پیش تو یکی از پادکست های گمانه ، خبری با این مضمون شنیدم که بی ادبی مثل یه بیماری مسریه..یعنی اگه تو یه جمع از کلمات زشت استفاده بشه، احتمال اینکه سایر آدم های اون محیط هم اینکارو تکرار کنند بسیار زیاده . مثل هر بیماری مسری دیگه ای میشه با ایزوله کردن محیط یعنی ساکت کردن یا بیرون روندن آدم های بی ادب یا ترک کردن محل توسط خود شخص باهاش مقابله کرد.
قصدم توصیه به مودب بودن ( یا نبودن ) نیست چون فکر میکنم هرکس راه خودشو پیدا میکنه ..چیزی که الان به نظرم مهم تره اینه که چطور دقت کنیم تا ( اگه خواستیم ) مودب باقی بمونیم..
تاثیر تدریجی حضور در محیط های مجازی آلوده
معمولا اگه ما در دنیای واقعی با چنین محیط هایی رو به رو بشیم خیلی سریع معذب میشیم و ترکشون میکنیم اما تو دنیای مجازی ممکنه به هردلیلی ( میتونه فقط چند لحظه خندیدن باشه ) به حضورمون ادامه میدیم .
حضور در فضاهایی که در اونها کلمات زشت به راحتی استفاده میشه ، هرچند تنها به صورت اتفاقی در دید ما قرار بگیره ، باعث میشه کم کم ذهن بهشون عادت کنه و آماده ی استفاده کردن از اون ها بشه..و یک روز به خودتون میاید و میبیند که در لحظات عصبانیت و ناراحتی دارید چه واژه هایی رو به کار میبرید !
چرا بهتره که مودب باشیم ؟
من خوش شانس بودم که در محیط مناسبی بزرگ شدم و تا زمان ورود به مدرسه کوچک ترین آشنایی با واژه های زشت نداشتم..در مدرسه هم این مسئله اونقدرها پر رنگ نبود که تاثیری در دایره ی لغات و شخصیتم بذاره . بعدها هم این شکل از بودن رو مناسب خودم دونستم..
یکی از دلایلم برای این توجه و دقت اینه که همچین شرایطی روتجربه نکنم ( در برخورد با عزیزانم و هر انسان دیگه ای ). برای من بیشتر از خوب یا بد بودن این مسئله ، خوشایند یا ناخوشایند بودنش مطرحه..
بیشتر آدمهایی که میبینیم در شرایط مختلف شخصیت های متفاوتی دارند و در هر محیطی با توجه به جو همونجا صحبت و رفتار میکنند . هرچند خیلی ها این شیوه رفتار رو جزئی از آداب معاشرت میدونند اما از نگاه من این چیزی جز دورویی ، تظاهر و نقاب زدن نیست . در مورد خانم ها نمیدونم اما من در تمام طول زندگیم ، فقط سه مرد مودب (در شرایط های متفاوت ) دیدم . بقیه تنها تظاهر به مودب بودن در جمع های رسمی و خانوادگی میکنند و کافیه ( در یک جمع مردانه قرار بگیرند ) یا به اندازه کافی عصبانیشون کنید تا ببینید چه چیزهایی در چنته دارند..من از این دو رویی و تظاهر حتی بیشتر از بد دهنی متنفرم...
استفاده از چه کلمات یا چه نوع استفاده ای از کلمات بی ادبی محسوب میشه ؟
1.استفاده از کلمات زشت : در هر جامعه و فرهنگ و زبانی یک سری از کلمات و عبارت ها به هر دلیلی تبدیل به واژه هایی ناخوشاید ، زشت ، رکیک و ممنوعه شده اند . از نگاه من کلمه ی زشتی وجود نداره ( اگر برای مسخره کردن ، تحقیر ، توهین به کار نرفته باشه ) و این بار منفی و ناخوشاید رو ما به کلمات دادیم ولی به هرحال این وضعیت وجود داره و من هم استفاده نکردن از این کلمات رو رفتار خوشایند میدونم..
2. استفاده ی ِ زشت از کلمات : اگر واژه ای که تعریف خاصی در دنیای بیرون داره ( و لزوما معنای زشت یا بار منفی ای هم نداره ) با لحنی بد یا با تمسخر ، تحقیر ، توهین و ... به کار بره .
مثال :حرام زاده. حرام یا حلال زاده بودن کسی دست خودش نیست ، پس حرام زاده بودن چیز بدی نیست همونطور که حلال زاده بودن به خودی ِ خود ویژگی مثبتی برای خود شخص محسوب نمیشه..پس از حرام زاده میشه برای توصیف کسی استفاده کرد ( با بار معنایی خنثی در شرایط خاص ) اما درست لحظه ای که برای خوار کردن کسی به کار برده بشه تبدیل میشه به ناسزا و بی ادبی...در واقع همین واقعیت رو در صورت لزوم میشه به شیوه ی بسیار بهتری بیان کرد .تمام حرف هم همینه . تا جاییکه میشه مناسب صحبت و رفتار کنیم تا بی دلیل باعث آزردگی و معذب شدن کسی نباشیم .
چطور بفهمم الان در چه وضعیتی قرار دارم ؟
برای تست کردن اینکه تا به حال چه مقدار ذهنتون آلوده شده میتونید آهنگ زیر رو گوش کنید . اگه نمیتونید قافیه ها رو به سادگی در بیارید بهتره پاکش کنید و بار دوم بهش گوش نکنید ، اما اگه قافیه ها به نظرتون آشنا میان (و مودب بودن رو ترجیح میدید) بهتره فکری به حال پاکسازی ذهن و محیط هایی که در حال حاضر درشون هستید بکنید :)
یادداشت هفتگی (2) - فراسوی نیک و بد : Pin
یادداشت هفتگی (4) - لق نزدن : Pin
یک نفر می آید و جوابی را که به یک نفر دیگر داده ای، به تو پس میدهد. تازه می فهمی چه گفته ای.
انسان و جامعه ی خردمند، عاقلانه و حساب شده ، در جهت بدست آوردن منفعت های شخصی و جمعی سختی میکشد، نه در راه تحمل رنج های بیهوده ای که تنها دستآورد آن سستی، کاهلی و محدودیت در استفاده از توان کامل تمام افراد جامعه، برای برطرف کردن مشکلات فردی و اجتماعی ست.