دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی اخلاقی» ثبت شده است


+خب دیو ، درباره ی خودت برامون بگو ، تو کی هستی؟
-خب، من دستیار اجرایی در یک شرکت تولید فراورده های حیوانی هستم...
+نگفتم بگی چکار میکنی گفتم بگو کی هستی..
-بسیار خوب، من آدم نسبتا خوبی هستم...بعضی اوقات دوست دارم تنیس بازی کنم...
+منظورم سرگرمی هات نیست دیو خیی ساده ست، بگو کی هستی ؟
-من فقط..شاید بهتر باشه یه مثال برای من بزنی تا بدونم چه جوابی میتونه خوب باشه..شما چی گفتید؟

+می خوای لو بهت بگه کی هستی؟
-نه، من فقط...من آدم خوب و بی اذیت و آزاری هستم..ممکنه بعضی اوقات مردد باشم ولی ..
+دیو تو داری شخصیتت رو توصیف می کنی..من میخوام بدونم..تو کی هستی ؟؟


Anger Managment - 2003


http://s7.picofile.com/file/8248885492/Angr_Mngmnt_720p_Iran_Film_022540_2016_04_26_22_41_10_.JPG


ما نه رشته ی دانشگاهیمون هستیم و نه شغلمونیم ..نه حساب بانکی یا ماشینی که سوارش میشیم..ما بیشتر از اینهاییم..اما..واقعا ما کی هستیم ؟ً!

 

از کفر و ز اسلام برون صحرائیست

ما را به میان آن فضا سودائیست

 

عارف چو بدان رسید سر را بنهد

نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائیست...

 

{ مولانا }

 


 

 

There exists a field, beyond all notions of right and wrong. I will meet you there

 

ماورای باورهای ما، 

ماورای بودن ها و نبودن های ما

آنجا دشتی‌ست..

فراتر از همه ی تصورات راست و چپ

تو را آنجا خواهم دید.

 

 

Dochar73.blog.ir

 

Grin1995@

 


هاکلبری فین داستان نوجوانی است که از پدری الکلی متولد می‌شود. او  به دنبال دعوا با پدرش از خانه فرار می‌کند و در راه این فرار با برده سیاه پوستی به نام جیم آشنا می‌شود. آنها با کلکی که می‌سازند رودخانه می‌سی‌سی‌پی را طی می‌کنند. این کتاب به حوادثی که بر این دو رخ می‌دهد می‌پردازد. ارنست همینگوی درباره این کتاب نوشته است:

 "ماجراهای هاکلبری فین بهترین کتابی است که تا به حال داشته‎ایم. تمام داستان‌های آمریکایی از آن بیرون آمده‎اند. چیزی پیش از آن نبوده است."

او همچنین در مورد مارک تواین میگوید :
«ادبیات آمریکا با او شروع شده. پیش از او چیزی نبود، پس از او هم چیزی نیست.»

تم اصلی این داستان کشمکش های وجدانی و اخلاقی هاکلبرفین با خودش است و این که چگونه این کشمکش ها در طول داستان هاک را تغییر می دهد.

هاک در همه زندگیش آموخته که سیاهان پست و انسان هایی درجه دوم هستند و مطابق با همین ایده هم باید با آنها رفتار کرد. داستان "ماجراهای هاکلبری فین" هم روی نبرد هاک با این فکر متمرکز است و این که هاک تصمیم می گیرد که دیگر این چنین فکر نکند. در پایان داستان او به قدر کافی قوی شده تا تقریبا همه ایده های نژادپرستانه را از سرش بیرون کند.

بر اساس فکری که در ابتدا هاک دارد، آزاد کردن جیم از بردگی از نظر اخلاقی صحیح نیست. چرا که هاک در همه زندگی یاد گرفته که اگر کسی برده ای را از بردگی آزاد کند به جهنم می رود.

هاک حالا باید براساس احساس شخصی خودش تصمیم بگیرد نه بر اساس آن چیزی که جامعه به او یاد داده است. در پایان هاک تصمیم درست را می گیرد و هرکاری را هم برای انجام تصمیمش انجام می دهد.

هاک که در همه زندگی هرگز دوستی حقیقی را تجربه نکرده، دوست واقعیش را در جیم کشف می کند. او می آموزد که نژاد مهم نیست و این که جیم همه کاری برای او انجام می دهد. در ابتدا هاک نسبت به جیم احساس فضیلت و برتری دارد و شوخی هایی با او می کند. اما به این باور می رسد که جیم هم احساس دارد. سپس به تدریج به این نتیجه می رسد که با وجود این که رنگ پوستشان با هم متفاوت است اما شباهت های زیادی به هم دارند.

به این ترتیب هاکلبری فین با آن چه که در همه عمر آموخته می جنگد و رفتار درستی که باید با سیاهان داشته باشد را می آموزد و تا آن جا پیش می رود که تمام قیدها را برای دوستی با جیم کنار می گذارد و بین آن دو دوستی واقعی شکل می گیرد. ماجراهای هاکلبری فین یک داستان بزگ و بدون تاریخ و زمان است..

ماجراهای هاکلبری فین  از چند چیز ملموس مانند رودخانه برای اشاره به گستره‌ای متنوع از احساسات، عواطف و حتی کردارها بهره می‌گیرد. نماد غایی در ماجراهای هاکلبری فین، رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی است. رودخانه‌ها بیشتر وقتها بر «خودِ زندگی» دلالت دارند و مظهر دگرگونی مدام جهان و کل کیهان‌اند

در این مورد، رودخانه به مثابه مکانیزمی در خدمت تکوین بلوغ هاک عمل کرده است. هاک و جیم خیلی زود پی می‌برند که رودخانه راه دستیابی هر دو آنها به سعادت است. آن دو کم‌کم احساس می‌کنند رابطه‌ای خاص میانشان وجود دارد؛ چیزی از جنس رابطه‌ی موجود میان دوستان ناهمگون.

آن ها متوجه می‌شوند که آرام‌آرام به یک‌دیگر تکیه می‌کنند تا آن‌جا که سرانجام هر یک برای بقای خود نیازمند دیگری خواهد بود.

رودخانه در تضاد با محدودیت‌ها و مسئولیت‌هایی که هاک در خشکی تجربه می‌کند، نماد آزادی است

«علاوه بر این، رودخانه محملی برای فرار از فرهنگ اجتماع است. رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی در داستان‌های تام سایر و ماجراهای هاکلبری فین به عنوان چیزی استفاده می‌شود که در مسیر ویژه‌ی خود روان است و به دور از تمدن جریان دارد

نماد برجسته‌ی دیگر در رمان ماجراهای هاکلبری فین، خشکی است. خشکی جایی است که همه‌ی اتفاق‌های ناگوار می‌افتد. هر چیزی که حتی ارتباطی مبهم با خشکی دارد، آغازگر خطر یا نیرنگ‌های پنهانی است که هر لحظه ممکن است هاک و جیم را درگیر کند. برای نمونه، در جزیره‌ی جکسون است که هاک و جیم نخستین بار با مشکل روبه‌رو می‌شوند.
«موضوعی که در نظر هاک یک شوخی سرگرم‌کننده است، جیم را به آستانه‌ی مرگ می‌کشاند.

هاک مار مرده‌ای را در رختخواب جیم می‌گذارد اما فراموش کرده که جفت مار مرده همیشه به دنبالش خواهد آمد. جیم چهار شبانه‌روز در بستر می‌افتد تا سرانجام بهبودی‌اش را بازمی‌یابد

معلوم است که هاک زندگی روی رودخانه را به زندگی در خشکی ترجیح می‌دهد. با توجه به این‌که هاک در خشکی شاهد کشته شدن دوستش باک است، پیوند این اتفاق با خشکی و ترجیح زندگی روی رودخانه را می‌شود درک کرد. اتفاق دردسرساز دیگر، زمانی در اطراف خشکی رخ می‌دهد که هاک پیشنهاد می‌دهد سوار قایقی رها شده و شکسته شوند. در میان این دو، هاک شجاعت و جسارت بیشتری دارد، اما جیم که بافکرتر و محتاط‌تر است تردید می‌کند.

هاک به هر ترتیب جیم را روی قایق می‌کشاند. روی قایق، آنها به گروهی دزد برمی‌خورند که دارند یکی از افرادشان را غرق می‌کنند. وقتی هاک و جیم به کلک‌شان برمی‌گردند متوجه می‌شوند طنابش جدا شده و قایق در پایین‌دست رود شناور است. بعد از همه‌ی این‌ها تصمیم می‌گیرند کرجی دزدها را بدزدند. از هم جدا می‌شوند و مدتی کوتاه یکدیگر را گم می‌کنند. وقتی همدیگر را پیدا می‌کنند و دوباره با هم‌اند، می‌بینند یک قایق بخار پرقدرت، کلک سست و ضعیف‌شان را داغان و روی زمین پهن کرده است.

«همه‌ی اتفاق‌های وحشتناکی که در این قصه‌ی جالب ـ که درباره‌ی ورود یک پسربچه به دوران بزرگسالی است ـ رخ می‌دهد، از خشکی سرچشمه می‌گیرد.

بعد از چندین ماجرای دردناک دیگر، هر کسی به‌سادگی می‌فهمد چرا خشکی جایی چنین شرارتبار و نامعقول برای زندگی هاک و جیم است.

در نهایت می‌توان دید که مارک تواین برای بیان عواطف در رمان کلاسیک ماجراهای هاکلبری فین، نمادهای متفاوتی به کار می‌گیرد. هرچند نویسندگان پرشمار دیگری در رمان‌هایشان از سمبولیسم بهره می‌گیرند اما سمبولیسم تواین به لحاظ دراماتیک شاخص است..


هاکلبری فین | مارک تواین | ابراهیم گلستان


هیچ فردی در پی اصلاح خوی ِ خویش نیست

هرکه را دیدیم در آرایش روی خود است!


{ صائب تبریزی }



آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر ، صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی !

در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیـخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی..

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن ، پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی..


{ فرخی یزدی }


http://s6.picofile.com/file/8238182684/1445075227525.jpg




شستم به آب ِ غیرت، نقش و نگار ظاهر

کاندر سراچـه ی دل،نقش و نگـــار دارم..


{ سعدی }


http://s6.picofile.com/file/8237096676/1441398126877.jpg


عکس..رضا رفیعی..



تو میدون جنگ مرد و نامرد نداریم. برنده داریم و بازنده. همین.



هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند !


+گلستان | سعدی | باب چهارم : در فواید خاموشی


++خیلی مهم به نظرم این نکته..حتی در چت کردن هم موقع بحث بهتره صبر کنیم تا مخاطبمون نقطه ی پایان در انتهای جمله اش بگذاره و بعد ما حرفمون بزنیم..اما ما ، عموما  از ترس دور شدن از بحث و نکته ی مورد نظرمون یا فراموش کردن چیزی که میخوایم بگیم در میان حرفش میپریم و باعث میشیم نتونه نظرش کامل بیان کنه و چون خودمون هم با همین واکنش از طرف اون مواجه میشیم در نتیجه هیچ کدوممون قادر به بیان تمام حرف هامون نخواهیم بود..

اما اگه فقط همین نکته ی ساده یعنی گذاشتن نقطه در پایان جمله و اظهار نظرمون رعایت کنیم ، هرکدوممون خیلی ساده میتونیم تمام حرف هامون نکته به نکته بیان کنیم ، بدون اینکه هیچکدوممون در حرف دیگری پریده باشه.



یکی از آقای کوینر پرسید، خدایی وجود دارد یا نه؟
آقای کوینر گفت: به تو توصیه می کنم در این باب تأمل کن که آیا رفتارت با دانستن جواب این سوال تغییر خواهد کرد یا نه..
اگر تغییر نکرد این پرسش خود به خود منتفی است. اگر تغییر کرد دستِ کم می توانم کمکت کنم و به تو بگویم :

تو دیگر تصمیم خودت را گرفته ای، تو به یک خدا احتیاج داری !


+داستانک های فلسفی - برتولت برشت



یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب.. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟

گفت اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند !


+گلستان سعدی  | باب پنجم ، در عشق و جوانی


یکی از پسران هارون‌الرشید پیش پدر آمد خشم‌آلود که فلان سرهنگ‌زاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟

یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!

هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم :


نه مردست آن به نزدیک خردمند ، که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق ، که چون خشم آیدش ، باطل نگوید


یکی را زشت‌خویی داد دشنام ، تحمل کرد و گفت ای نیک‌فرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی ، که دانم عیب من چون من ندانی!


+گلستان سعدی | باب اول : در سیرت پادشاهان..

+مودب بودن وقتی همه چیز خوبه و همه از روی ادب صحبت میکنند کار دشواری نیست..بلی، مرد آن کس است که چون خشم آیدش، باطل نگوید..



چشم را از دیگران بر بنـد و بر خود باز کن!
مرد شو جز همت مردانه پشتیبان مخواه...

{ احمد کمال پور }


http://s6.picofile.com/file/8222946226/7920ec1c789f2159972e4405a73a9710.jpg


+یکی از فامیل های مادرم بعد از دوره ی کارشناسی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و بعد تونست اقامت بگیره و استاد دانشگاه بشه..همونجا هم با یک دختر مهاجر ازدواج کرد.

اولین باری که با همسرش به ایران اومدند خیلی تعجب کردیم چون هیچ چیز بنابر انتظارات پیش نرفت..

همسرش زیبا نبود..نه از لحاظ قیافه و نه لباس. هیچ قشنگی و آراستگی نداشت.. بستگی به محلی که ایستاده بودی ، سخت یا آسون ،همهمه چقدر زشته این! بین اعضای خانواده شنیده میشد !

داشتیم از سلیقه ی فامیلمون پاک نا امید میشدیم که بعد از چند دقیقه همه چیز تغییر کرد و فهمیدیم چقدر زود قضاوت کردیم..

اون زیبا بود. خیلی مهربون تر و گرم تر و دوست داشتنی  تر از خیلی از ما ایرانی ها..

با همون زبان فارسی دست و پا شکسته سعی میکرد با همه ارتباط برقرار کنه..حرف ها و حتی تعارفاتش اونقدر شیرین و صمیمانه بود که به دل همه مینشست..

جدا از این بحثا ارگیمار اون روز حرفی زد که فکر نمیکنم در اون جمع کسی شنیده باشه یا بهش توجهی کرده باشه..

"شما چرا کار نمیکنید ؟ انگار دارید داخل یک کیک شکلاتی زندگی میکنید..! "

خب ما هم که خوب متوجه نشدیم اول ولی بعد علی توضیح داد و اضافه کرد...ما در آمریکا روزی پونزده ساعت کار میکنیم !

"در خوش‌بینانه‌ترین برآورد، ساعت کار مفید در ایران 2 ساعت است و در کشورهای پیشرفته‌ی دنیا در بدبینانه‌ترین برآورد این رقم به 5 ساعت می‌رسد "

رفتم آمار سال 91 نگاه کردم..میدونید سرانه کار مفید در ایران حتی از افغانستان هم کم تره !


به نظر میرسه ما تا واقعا مجبور نباشیم کار نمیکنیم و این تقریبا از زمان دانش آموزی و دانشجویی شروع میشه...تا وقتی امتحانی در کار نباشه ، معمولا درس خوندنی هم در کار نیست..  خجالت آوره دانشجویی که کاری جز درس خوندن نداره همون درسو هم نخونه..(البته مراد درس خوندن صرف نیست ، هر فعالیت علمی.. )

همین روند ادامه پیدا میکنه و فکر میکنم در تمام مشاغل  شاید به جز تجارت های خصوصی که پای سرمایه شخصی وسطه همین وضع برقراره..(تا اونجا که من دیدم اون ها هم بیشتر کار نمیکنند ! بلکه سود شون با دوز و کلک و کم فروشی یا گرون فروشی بیشتر میکنند...)

غرض گفتن از کم کاری ایرانی ها  نیست..وضع همین و همین خواهد بود..وقتی نظام آموزشی رسمی و غیر رسمی توسط کسانی اداره بشه که به همین شکل و با همین اوضاع کار میکنند..( و اصولا تا وقتی بشه به همین شکل داخل کیک  شکلاتی زندگی کرد ، چرا که نه ؟ )


یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید از عبادت‌ها کدام فاضل تر است ؟

گفت تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری !


+ سعدی | گلستان | باب اول : در سیرت پادشاهان..



وقتی تصمیم به ترک چیزی گرفتی
هرگز به آن بازنگرد ..

حال چه بخواهد سیگار باشد
یا چای
یک آهنگ
یک آدم
یک احساس

هرچه..!
حتی یک " خودت"
که بوده و نباید باشد..

هرگز برنگرد
تو تنها برنخواهی گشت،
یک ترس مداوم پا به پای تو زندگی خواهد کرد..


{ نگین رزاقی }


http://s3.picofile.com/file/8222752668/1440887816605.jpg


+{ بگذر ز من..عارف }



هرگز حاضر نبستم به خاطر عقایدم بمیرم ، زیرا ممکن است عقایدم اشتباه باشند !

+برتراند راسل


روح‌های بزرگ همیشه با مخالفت خشن اذهان متوسط روبه‌رو شده‌اند. ذهن متوسط قادر نیست مردی را بفهمد که نمی‌پذیرد کورکورانه در مقابل پیش‌داوری‌های مرسوم تعظیم کند و در عوض نظراتش را دلیرانه و صادقانه بیان می‌دارد / آلبرت انیشتین



شوق ، انگیزه و هدف شما از زندگی کردن چیه ؟



این را به من جواب بده . خوبی برای من یک چیز است و برای یک چینی چیزی دیگر . بنابراین امری نسبی ست .یا اینطور نیست ؟ نسبی نیست ؟

سوال خطرناک ! به من نخند اگر بگویمت این سوال دو شب بیدارم نگه داشته .

حالا فقط ار خودم میپرسم که چطور مردم میتوانند زندگی کنند و درباره ی آن هیچ فکر نکنند..


+برادران کارامازوف | داستایوسکی | جلد دوم




اگر آدم خوبی با تو بدی کرد ، چنان وانمود کن که نفهمیده ای . او توجه خواهد کرد و مدت زیادی مدیون تو خواهد بود..


فاصله ی بیشتر آدم ها تا ظالم شدن، چیزی به جز داشتن قدرتش نیست..


نمی‌توانید دربارهٔ کسی حکم کنید. چون هیچ‌کس نمی‌تواند دربارهٔ یک مجرم حکم کند، تا اینکه تشخیص دهد خودش هم به اندازهٔ همان شخصی که روبه‌رویش ایستاده، مجرم است و شاید بیش از همه انسان‌ها به خاطر آن جرم سزاوار سرزنش است ..

+داستایوسکی - برادران کارامازوف