کارآموزی تو شرکت های بزرگ بیشتر
شبیه ولگردیه و وقت تلف کردن! چون چیزی بهت یاد نمیدن، هیچ وظیفه و کاری
رو دوشت نمیذارن و فقط میتونی کار کردن بقیه رو تماشا کنی و نهایتا اگه سر
و صدای دستگاه ها مجالی داد چندتا سوال بپرسی!
اینها اولین جملاتی بودند
که به ذهنم رسید..اما بعدتر نظرم عوض شد و همه ی اینها به نظرم یک گام به
جلو بود. دور شدن از فضای مدرسه و دانشگاه و نزدیک تر شدن به فضای
صنعت..جایی که باید برای بقا تلاش کنی..و برای یاد گرفتن سخت کوش، علاقه
مند،کنجکاو و شجاع باشی..
خبر خوب اینه که بیشتر آدم ها آماده کمک کردن
به تو هستند تا سریع تر خیلی از چیزها رو یاد بگیری، البته نه همه چیزها
رو ..خبر بد هم اینه که دیگه از لقمه های آماده خبری نیست ..
درس هایی که من در طول یک ماه آموختم و ای کاش از آغاز ازشون خبر داشتم..
1.بیشتر
اپراتورهایی که پشت دستگاه ها می ایستادند یا تو سالن مونتاژ بودند ،
تحصیل کرده بودند و دانشگاه رفته..حتی مهندسای برق ، مکانیک هم توشون بود
..و حالا داشتند با حقوق 800 تومن ، تو یه زمینه کاملا متفاوت به عنوان
کارگر معمولی کار میکردند ..یه کار تکراری ، ماشین وار و خسته کننده !
تقریبا همشون هم ناراضی و نالان..که به حقشون نرسیدند !
به نظرم مسئله
انتخاب مسیر درسته..شرایطو نمیشه عوض کرد یا حداقل ما آدم های عوض کردن
شرایط نیستیم . پس باید بهترین مسیرو در این باتلاق و جاده ی ناهموار
انتخاب کنیم ! مطمئنا این مسیر دانشگاه نیست..و یا حداقل برای همه دانشگاه
نیست...با این همه اگه این مسیرو انتخاب کردی باید بدونی چرا ...و در نهایت اگه به جواب درست و قانع کننده ای رسیدی این سوالاتو از خودت بپرسی ..
الف.در رشته مورد علاقت درس میخونی ؟ ب.کسی برای
دانشگاهی که در اون تحصیل میکنی تره خرد میکنه ؟
حتی اگه جواب دو سوال
بالا مثبت باشه باید به خودت نگاه بندازی و ببینی در این رشته و این
دانشگاه در چه جایگاهی قرار داری..اگه جایگاهی خوبی داری در نهایت میتونی
ببینی کسی به توانایی های تو در بیرون از
دانشگاه نیاز داره ، یا خودت قادر به رفع یک نیاز هستی؟
حقیقت اینه که اگه
به رفت و آمد کردن به دانشگاه و درس نخوندن باشه ، که همه بای دیفالت همین
کارو میکنند ! اگه آشنایی مختصر با نرم افزارهای مربوط به رشتت باشه تقریبا
باز همه همینطورند..بلد بودن زبان انگلیسی هم اگه در حد خوندن و فهمیدن
جملات معمولی باشه که خب بیشتر آدما در همین سطحند..چیزی که تو نیاز داری و
چیزی که باعث میشه دیگران به تو نیاز داشتن استاد بودن در هرکدوم از این زمینه هاست..دور روش برای استاد شدن در هرکاری...
یکی
از مهندسا حرف جالبی زد ..میگفت : " تفاوت باعث ایجاد کنجکاوی میشه و این
رمز موفقیته.."..منظورش این بود که ( بعد پارتی و چیزای دیگه .. ) کارفرما
میخواد بدونه چه تفاوتی با هم رشته ای هات داری..چرا باید تو رو به جای
یکی دیگه استخدام کنه ؟ چه چیزی تو رو متمایز میکنه ؟
اولین درس این بود که باید با بقیه فرق هایی داشته باشی و این تفاوتو به خوبی به نمایش بذاری !
2.تقریبا هیچ کس بدون پرسیدن و خواستن ، نه کاری به کار تو داره ، نه چیز خاصی بهت یاد میده ! اگه میخوای چیزیو یاد بگیری ، باید بخوای ، بپرسی ( خواهش کنی ) و حتی اگه شده ساعت ها وایستی و بدون حرف زدن فقط تماشا کنی..
3.درونگرا
، کم حرف یا هرچیز دیگه..اگه سرمایه و پارتی نداری یا نابغه و ماهر
نیستی ، تنها چیزی که میتونه نجاتت بده داشتن ارتباط فوق العاده با
دیگرانه..آشنایی با هر آدم فقط آشنایی با همون یک نفر نیست ، آشنایی با یک
شبکه بزرگ از آدماییه که اون میشناسه و این میتونه خیلی به دردت بخوره..از
طرفی خیلی مفیده که رابطه نزدیکی با همکارات داشته باشی تا کارهات بهتر و
سریع تر پیش بره..تو محیط کار همه به هم نیاز دارند ..پروژه های من که شکست
خورد در این زمینه ! چون هم کم تمرین میکنم ، هم خوشم نمیاد کلا ، هم به
نظرم فوق العاده ریاکارانه ست .. ولی پول که این حرفا رو نمیشناسه. لعنتی.
4.بهتره دو بار بپرسی ، تا اینکه یه بار اشتباه انجام بدی !
5.در مورد رشته ی ما خیلی بهتره تو یه کارگاه کوچک مشغول کار بشی تا یه کارخونه بزرگ..با اینحال تقریبا چیزای بیشتری از دستگاه تراش یاد گرفتم نسبت به اون چیزی
که تو دانشگاه بود ، در مورد دستگاه فرز و وایرکات هم همینطور..ولی تا خود
آدم تنهایی پشتشون نباشه و دست به آچار نشه و چندتا قطعه نزنه چیز
زیادی دستگیرش نمیشه..تو کارگاه های کوچک تر بیرون از شرکت بعد از یک مدت میذارن پشت
دستگاه ها باشی و خودت قطعه بزنی..چیزی که فهمیدم این بود که حتی اگه
کارت فقط طراحی با نرم افزار باشه ، خیلی موفق تری اگه کار کردن با یک سری
از دستگاه ها و نحوه ی تعمیرشون رو هم بدونی..
فرق یه مهندس دست به آچار با یه مهندس که صرفا مدرک دانشگاهی داره زمین تا آسمونه..تقریبا هیچ شرکت و کارخونه ای بدون پارتی این فرصتو در اختیارت نمیذاره که بدون مهارت وارد اونجا بشی و کارها رو یاد بگیری..
6.کارگری کردن در دوران دانشجویی و یاد گرفتن کار کردن با
ابزارها و دستگاه ها ، خیلی بهتر از مواجه شدن با ریشخند کارگرها در
آینده ست..اینکار باعث میشه اعتماد به نفس بالایی بدست بیاری و اون ها هم از
تو حرف شنوی داشته باشند .
7.نباید تو دست و پا باشی..از طرفی نباید غیب هم بشی یا گوشه نشین ..یه مرز باریکی هست بین این دوتا که به طرز عجیبی باعث منفور شدن یا محبوبیت میشه!
8.تمام سعیتو بکن هیچوقت ، به هیچ شکلی و تحت هیچ شرایطی کارمند نباشی..
یا حداقل سال های کاریتو با عنوان کارمند زیردست ِ حقوق بگیر به پایان نرسونی..