دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳۵۸ مطلب با موضوع «جست و جو در کتاب‌ها» ثبت شده است


"مواظب باش ، مو مو ، از اتوبان نرو . اتوبان به درد نمیخوره . تو اتوبان باید مثل برق حرکت کنی . چیز دیدنی خبری نیست . اتوبان مال احمقاییه که میخوان هرچه سریع تر از یک جا برن به جای دیگه . ما که مساح نیستیم که بخوایم زمین گز کنیم . جاده های کوچک قشنگ رو پیدا کن که دیدنیا رو به مسافر نشون میدن . "

+بله ابراهیم بابا ، آدم که خودش پشت فرمون نباشه خوش سلیقه میشه !

"گوش کن مو مو . اگه نمیخوای چیزی ببینی باید مثل همه سوار هواپیما شی.."


+گل های معرفت : ابراهیم آقا و گل های قرآن / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی



وقتی وارد شدیم گفتم : " عجب دانسینگی !"
+" اینجا تکیه است . دانسینگ نیست . یک جور دیره ، مومو ! کفشات رو در آر . "
و آنجا بود که اولین بار دیدم آدم ها می چرخند . درویش ها خرقه های گشاد و نرم و سنگین به تن داشتند و صدای دف در فضا می پیچید و درویش ها فرفره می شدند ..


+گل های معرفت : ابراهیم آقا و گل های قرآن / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی


http://bayanbox.ir/view/4830164537161692093/IMG-%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B6%DB%B1%DB%B1%DB%B1%DB%B1-%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B5%DB%B4.jpg


ما خیلی تفریح می کردیم . چشمهای مرا می بست و به اماکن عبادت می برد و من از بوی محل مذهب حاکم در ان مکان را حدس می زدم .

" اینجا بوی شمع می یاد حتما کلیسای کاتولیکه "
"درست گفتی سنت آنتوانه "
" اینجا بوی کندر می یاد ، باید کلیسای ارتدکس باشه . "
"درست گفتی ، سنت سوفیاست "
" اینجا بوی پا می یاد ، حتما مسجده . عجب بوی تندی !"


+گل های معرفت : ابراهیم آقا و گل های قرآن / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی



اگر جنگ کسی را نکشد ، او را به فکر وا می دارد ..


+تنفس در هوای تازه | جورج اورول


("دستگاه" تو را رها نمی کند و تو اختیار عمل نداری . حتی سعی هم نمی کنی خودت را نجات دهی . اگر مردم این چنین نبودند ، هیچ جنگی تا سه ماه دوام نمی آورد .)



وقتی زنی کشته می شود ، شوهر مظنون اول است . این نشان می دهد که دیگران چه قضاوتی درباره ازدواج دارند .


+تنفس در هوای تازه | جورج اورول


مشکل اصلی آدم هایی مثل ما ، این است که خیال می کنیم ، چیزی برای از دست دادن داریم .


+تنفس در هوای تازه | جورج اورول


وقتی می خوای بدونی تو محله ی پولدارا هستی یا وسط گداها ، به زباله هاشون نگاه کن . اگه نه اثری از زباله دیدی نه از سطلش بدون که اهل محل خیلی پولدارن . اگه سطل دیدی اما اثری از زباله نبود مردم پولدارن ولی نه خیلی !

اگر زباله ها کنار سطل ها ریخته بود معلومه که مردن نه پولدارن نه گدا . اگر فقط زباله دیدی و اثری از سطل نبود ، مردم فقیرن و اگه مردم توی زباله ها می لولیدن خیلی گدان .


+گل های معرفت / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی



عشق تو به اون مال خودته . بگذار عشقت را نخواد ، ولی هر کاری که بکنه نمی تونه چیزی رو عوض بکنه . فقط سر خودش بی کلاه می مونه ، همین . بازنده اونه مومو ، چیزی که تو می دی ، تا ابد مال تو می مونه . اما چیزی که می خوای برای خودت نگه داری برای همیشه از دستش دادی !


+گل های معرفت / اریک امانوئل اشمیت / سروش حبیبی



http://bayanbox.ir/view/2899414396477559408/15.jpg


+لطفا این کتاب را بکارید / ریچارد براتیگان


مرا ببخشید . من جرات اعلام افکارم را از روی پشت بام برای مردم ندارم . من ترجیح میدهم آسایشی هم راه با بی شرفی داشته باشم .. این راه بسیار مطمئن تر است . ضرورت دارد که انسان در این مملکت یا ارباب باشد یا بمیرد .


+جورج اورول / روزهای برمه / زهره روشنفکر



داستان در اواسط دهه 60 شروع شد.یعنی در دوران پاکسازی بزرگ که طی آن رهبران اصلی "انقلاب" برای همیشه از میان برداشته شدند.تا 1970 هیچ یک از آنها جز "ناظر کبیر" جان سالم به در نبردند.جز او بقیه به عنوان خائن و ضد انقلاب معرفی شدند . گلداشتاین (رهبر مخالفان!) فرار کرده و جایی که هیچکس خبر نداشت پنهان شده بود.
از بقیه هم چند نفری غیبشان زده و اکثریت پس از محاکمات علنی محیرالعقول و اقرار به جنایات از دم تیغ گذشته بودند.به جاسوسی برای دشمن ،اختلاس اموال عمومی،کشتن چندین عضو مورد اعتماد حزب، توطئه علیه رهبری ناظر کبیر، اعمال خراب کاری که منجر به مرگ صدها و هزارها نفر شده بود اقرار کرده بودند.

همگی توبه نامه های بالا بلند در تایمز نوشته به تحلیل دلایل اشتباه کارهای خود پرداخته و قول داده بودند جبران مافات بنمایند..


1984 / جورج اورول / ترجمه : صالح حسینی



آه ، مارشا !
دوست دارم زیبایی بلند و بلوندت را
در دبیرستان درس دهند
تا بچه ها بیاموزند که خداوند
مثل موسیقی زیر پوست می زید
و آواهایش ارغنونی از جنس آفتاب را می ماند...

دوست دارم کارنامه های دبیرستان این چنین باشد :

بازی با چیزهای لطیف و بلورین : A
جادوی کامپیوتری  : A        
نامه نوشتن به کسانی که عاشقشان هستی : A
پی بردن به زندگی ماهیان : A

زیبایی بلند و بلوند مارشا : +A    !


+لطفا این کتاب را بکارید / ریچارد براتیگان



تو قبول داری گذشته که شامل دیروز هم می شود در واقع پایان یافته است ؟ اگر جایی اثری از آن باقی مانده باشد ، فقط به صورت جسمی خشک و بی روح می تواند باشد و نمی شود هیچ کلمه ای به آن نسبت داد.

در حقیقت ما الان چیزی درباره انقلاب و سال های قبل از آن نمی دانیم . همه سند ها و گزارش ها یا تحریف شده و یا نابود شده ، همه کتاب ها باز نویسی شده ، تصاویر دوباره نقاشی شده ، ساختمان ها ، خیابان ها ، مجسمه ها تغییر نام پیدا کرده اند و همه تاریخ ها عوض شده اند و این جریان روز به روز و دقیقه به دقیقه ادامه دارد . تاریخ متوقف شده . تنها چیزی که وجود دارد ، زمان حال است..این حال پایان ناپذیر..

 

1984 / جورج اورول / ترجمه : صالح حسینی



"جرج اورول" در کتاب 1984 گفته بود رسانه ما را میبیند و میشنود و به اجبار کنترلمان میکند تا آنچه را که میخواهد انجام دهیم  . نیل پستمن  اما که عمری را در روشنگری تاثیرات مخرب رسانه صرف کرده میگوید نباید به خود ببالیم که کابوس دیکتاتوری 1984 محقق نشده است حالا کار به جایی رسیده که ما خود به سمت مبهوت شدن رسانه ای میرویم !


http://bayanbox.ir/view/7631617113102400293/photo-2016-10-11-21-29-03.jpg


{Roger Waters - Amused To Death }


هنر در نگاه من ، مانند یک سیستم خطر هشدار از راه دور است و به فرهنگ مستقر امروز میگوید که قرار است در آینده چه بر سر آن آید..


+مارشال مک لوهان


http://bayanbox.ir/view/9166327820512254629/1339240383309383251.jpg



http://bayanbox.ir/view/6425033650139750765/1.jpg


+لطفا این کتاب را بکارید / ریچارد براتیگان



دایی وانیا : چقدر وحشتناک .من قصد آدمکشی داشتم .آن وقت مرا دستگیر نکردند و به دادگاه نکشاندند. معلوم میشود مرا یک دیوانه می دانند. {با کینه توزی می خندد}من دیوانه هستم ولی آنهایی که بی لیاقتی حماقت و سنگدلی ننگینشان را پشت شخصیت یک دانشمند و پروفسور مخفی می کنند دیوانه نیستند ؟ آنهایی که همسر یک پیرمرد می شوند و بعد مقابل چشم همه به او خیانت می کنند دیوانه نیستند ؟

یک دارو به من بده من چهل و هفت سال دارم اگر فرض کنیم قرار باشد شصت سال زندگی کنم هنوز سیزده سال دیگر باقی مانده.این سیزده سال را چگونه بگذرانم؟چه کار کنم؟چطور این سالها را طی کنم؟آه می فهمی؟می فهمی؟ کاش میشد بقیه عمر را یک جوری به سبکی نو و تازه شروع کرد . کاش یک صبح روشن و آرام از خواب بر می خاستی و احساس می کردی یک زندگی جدید منتظر توست.همه ی گذشته ها فراموش شده و مانند دودی به هوا رفته.یک زندگی نو را شروع می کردی...بگو چگونه باید آن را شروع کرد.

آستروف : {با تاسف} آه چه می گویی! دیگر چه زندگی جدیدی ؟وضع من و تو دیگر همین است!

دایی وانیا : راست می گویی؟

آستروف : کاملا یقین دارم.

دایی وانیا : دوایی به من بده . {اشاره به قلبش} اینجا می سوزد.


+ دایی وانیا | آنتوان چخوف | ناهید کاشی چی



کسانی ممکن است مضر باشند که از نقیصه ای می نالند بی آن که علل رفع آن را بگویند .

 هرچند هرگز نباید کسی را از اظهار اندوه از نقیصه ای غیرقابل جبران بازداشت . اغلب اینطور است که چاره کار به نظر شخص مصیبت زده نمی آید . اما اینها با فریاد اندوه بار شکایت خود به شدت کار و کثرت طرفداران کسی می افزایند که راه چاره را می دانند .

مشکلی که فقط به ظاهر حل نشدنی است نباید اندوهگین مان کند . و گرنه شکوای ما جرات ستم کشیدگان را میگیرد و آب به آسیاب عاملین نقیصه ها می ریزد . مثلا اگر مصائبی به جهت وضع خاص مالکیت حاصل شده است و کسانی ضجه میکنند که چنین وضعی ازلی و ابدی است ، چنین شکوه هایی برای کسانی که تملکشان مصیبت زا است ، این تصور مطلوب را به وجود می آورد که قانون طبیعت است که به دست آنان اعمال میشود ...


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی


به دلایلی حالم بسیار خوش است آنتون عزیز و خواستم فقط همین را به تو بگویم .نمیدانم چرا .

چنان اشتیاق شدیدی در وجود برای شاد زیستن و فهم و احساس کردن همه چیز ، همه ی زیبایی ها و کلیت و وسعت زندگی هست که نگو ، میخواهم به تمامی اطرافیانم لبخند بزنم ، به همه کمک کنم تا پیرامونم پر از سبکباری و گرما شود..

تو که مسخره ام نمیکنی ؟ می فهمی ؟ آه آنتون چقدر دلم میخواهد همین الان با تو باشم ! به من بگو آیا ما حتی قسمت کوچکی از زندگی را میفهمیم ؟


+دلبند عزیزترینم - نامه های آنتوان چخوف و اولگا کنیپر


فرق میان خواندن برای کسب اطلاعات و خواندن برای فهمیدن بسیار عمیق است . اولین تعبیر از خواندن ، خواندن چیزهایی شبیه مجلات ، روزنامه یا هرچیز دیگری ست که راجع به مسائل جاری حرف میزند . که بر طبق ذوق و استعدادی که داریم کاملا قابلا فهم است . اینگونه مطالب ممکن است بر معلومات بیافزایند ولی درک انسان را بهبود نمی بخشند . چون درک آدمی قبل از شروع به خواندن با آنها مساوی بوده است.
دومین تعبیر خواندن آن است که شخص بکوشد آنچه را که در آغاز اصلا نمی فهمد بخواند . در اینجا ، مطلبی که خوانده میشود ، از آغاز از سطح فکر خواننده بالاتر است . چنین رابطه ای بین دو چیز نابرابر باید امکان پذیر باشد والا چه در گفتار و چه در نوشتار افراد از یکدیگر نمیتوانند چیزی یاد بگیرند . منظور ما اینجا از " یادگیری " فهمیدن بیشتر است نه یادآوری اطلاعاتی که قبلا شبیه آن را به وضوح میدانسته اید .
هنگام خواندن اگر مطالب جدیدی که میخوانیم از نوع همان مطالبی باشد که از قبل میدانسته ایم ، مسلما در کسب این اطلاعات مشکلی نخواهیم داشت . این نوع خواندن تنها برای افزایش اطلاعات خواهد بود .
اما تحت چه شرایطی خواندن برای فهمیدن روی میدهد ؟
اول نابرابری ابتدایی در فهم است که نویسنده باید از نظر فهم بر خواننده برتری داشته باشد و کتابش باید دیده او را به خواننده ای که فاقد آن است ، انتقال دهد .
دوم اینکه خواننده باید بتواند تا حدی و گاهی اوقات به طور کامل بر این نابرابری غلبه کند . هرقدر این برابری بیشتر باشد ، برقراری ارتباط ساده تر خواهد بود .
ما از کسانی میتوانیم بیاموزیم که از ما بیشتر بدانند . باید آنها را بشناسیم و بدانیم که چطور باید از آن ها یاد بگیریم ...

چگونه کتاب بخوانیم / مارتیمر جی. آدلر - چارلز ون دورن