ما به تلویزیون نگاه میکنیم یا تلویزیون به ما نگاه میکند؟!
چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ
"جرج اورول" در کتاب 1984 گفته بود رسانه ما را میبیند و میشنود و به اجبار کنترلمان میکند تا آنچه را که میخواهد انجام دهیم . نیل پستمن اما که عمری را در روشنگری تاثیرات مخرب رسانه صرف کرده میگوید نباید به خود ببالیم که کابوس دیکتاتوری 1984 محقق نشده است حالا کار به جایی رسیده که ما خود به سمت مبهوت شدن رسانه ای میرویم !
{Roger Waters - Amused To Death }
با
این مقدمه میخواهم از "سرگرم شدن تا سرحد مرگ" بگویم آلبومی که با تحلیلی
عمیق از رسانه تلویزیون را مسئول از بین رفتن شعور اجتماعی مخاطبانش میداند
و میگوید آنگاه که انسان شعور اجتماعی اش را از دست بدهد دیگر سانسور
ضرورتی ندارد چرا که او خود بجای موضوعات تحلیلی به دنبال سرگرمی و تفریح
میرود.
راجر واترز (رهبر پیشین گروه افسانه ای پینک فلوید) خالق این اثر است ، او زیرکانه و ریزبینانه تاثیرات شگرف رسانه بر ذهن و زندگی مخاطب را بررسی و نقد میکند او میگوید که تلویزیون هرچیزی را در چارچوب سرگرمی ارائه میکند و هنگامی که میکوشد تا امور جدی همچون دین هنر سیاست تاریخ و علم را در این قالب عرضه کند بسیار خطرناک میشود.
جناب واترز 24سال قبل در طنزی تلخ گوشزد کرد که وسایل ارتباط جمعی نه تنها شکل دهنده و جهت دهنده هستند بلکه به ماتحمیل میکنند که به چه چیز چگونه و چرا بیاندیشیم و احساسش کنیم.
ترانه ی "Amused to Death" سرگرم تا حد مرگ نقطه ی پایان این آلبوم است،پنجمین آلبوم انفرادی راجر واترز که حاصل 5سال کار مداوم و همکاری با هنرمندانی چون "جف بک"، "دان هنلی" و حتا یکی از بیتلزهاست.
نام آلبوم که اصطلاحی با مفهوم شور چیزی را درآوردن است از کتاب "سرگرم کردن خود تا سرحد مرگ" نوشته ی نیل پستمن در سال 1985 اقتباس شده و کاور آلبوم هم که میمونی را پای تلویزیون به تصویر کشیده یادآور ادیسه ی فضایی استنلی کوبریک است
راجر درباره این کاور میگوید : میمون نمادی از انسانی ست که ده سال با دهان باز پای شبکه های تلویزیون نشسته است.
ترانه در مجموع کنایه ای ست به هر آنچه از رسانه منتشر میشود و مخاطبان که به ظاهر چشم و گوششان باز است اما چشم و گوش بسته آن را میپذیرند و رنگی را که آنها میخواهند میگیرند.
ترانه با آگاهی از اینکه من بیمارم اما نمیدانم چه مرگم است شروع میشود و بالافاصله به زندگی مصرف گرا و تلویزیون اشاره میشود و تاریخ مصرف افرادی که از این طریق به شهرت میرسند؛ در ادامه به خدشه دار کردن آبروی مردم برای تامین خوراک رسانه اشاره میکند بعد از آن سردی روابط انسانی را نتیجه بزرگ شدن کودکان پای تلویزیون میداند که دیگر نه فکر کردنی هست نه اشکی برای ریختن و نه احساسی باقی مانده(میدانیم که مغز در هنگام تماشای تلویزیون کمترین فعالیت و کارکرد را دارد حتا از موقعی که در خواب باشیم، و در اصطلاح تماشا؛ یک هیپنوتیزم یا خلسه ست)
راجر سپس خلسه ی رسانه ای و مبهوت ماندن پای تلویزیون را با مست و لایعقل بودن مقایسه میکند و میگوید یک عمر تمام کارهایی را کردیم که رسانه به ما تلقین کرد ولی در انتها کالبد خشک و بی روح ما را شاید موجوداتی فرازمینی بررسی کنند و بفهمند که ما خودمان رو تا سرحد مرگ سرگرم کردیم.
+قاسم مظاهری
راجر واترز (رهبر پیشین گروه افسانه ای پینک فلوید) خالق این اثر است ، او زیرکانه و ریزبینانه تاثیرات شگرف رسانه بر ذهن و زندگی مخاطب را بررسی و نقد میکند او میگوید که تلویزیون هرچیزی را در چارچوب سرگرمی ارائه میکند و هنگامی که میکوشد تا امور جدی همچون دین هنر سیاست تاریخ و علم را در این قالب عرضه کند بسیار خطرناک میشود.
جناب واترز 24سال قبل در طنزی تلخ گوشزد کرد که وسایل ارتباط جمعی نه تنها شکل دهنده و جهت دهنده هستند بلکه به ماتحمیل میکنند که به چه چیز چگونه و چرا بیاندیشیم و احساسش کنیم.
ترانه ی "Amused to Death" سرگرم تا حد مرگ نقطه ی پایان این آلبوم است،پنجمین آلبوم انفرادی راجر واترز که حاصل 5سال کار مداوم و همکاری با هنرمندانی چون "جف بک"، "دان هنلی" و حتا یکی از بیتلزهاست.
نام آلبوم که اصطلاحی با مفهوم شور چیزی را درآوردن است از کتاب "سرگرم کردن خود تا سرحد مرگ" نوشته ی نیل پستمن در سال 1985 اقتباس شده و کاور آلبوم هم که میمونی را پای تلویزیون به تصویر کشیده یادآور ادیسه ی فضایی استنلی کوبریک است
راجر درباره این کاور میگوید : میمون نمادی از انسانی ست که ده سال با دهان باز پای شبکه های تلویزیون نشسته است.
ترانه در مجموع کنایه ای ست به هر آنچه از رسانه منتشر میشود و مخاطبان که به ظاهر چشم و گوششان باز است اما چشم و گوش بسته آن را میپذیرند و رنگی را که آنها میخواهند میگیرند.
ترانه با آگاهی از اینکه من بیمارم اما نمیدانم چه مرگم است شروع میشود و بالافاصله به زندگی مصرف گرا و تلویزیون اشاره میشود و تاریخ مصرف افرادی که از این طریق به شهرت میرسند؛ در ادامه به خدشه دار کردن آبروی مردم برای تامین خوراک رسانه اشاره میکند بعد از آن سردی روابط انسانی را نتیجه بزرگ شدن کودکان پای تلویزیون میداند که دیگر نه فکر کردنی هست نه اشکی برای ریختن و نه احساسی باقی مانده(میدانیم که مغز در هنگام تماشای تلویزیون کمترین فعالیت و کارکرد را دارد حتا از موقعی که در خواب باشیم، و در اصطلاح تماشا؛ یک هیپنوتیزم یا خلسه ست)
راجر سپس خلسه ی رسانه ای و مبهوت ماندن پای تلویزیون را با مست و لایعقل بودن مقایسه میکند و میگوید یک عمر تمام کارهایی را کردیم که رسانه به ما تلقین کرد ولی در انتها کالبد خشک و بی روح ما را شاید موجوداتی فرازمینی بررسی کنند و بفهمند که ما خودمان رو تا سرحد مرگ سرگرم کردیم.
+قاسم مظاهری
Doctor Doctor what is wrong with me
This supermarket life is getting long
What is the heart life of a colour TV
What is the shelf life of a teenage queen
Ooh western woman
Ooh western girl
News hound sniffs the air
When Jessica Hahn goes down
He latches on to that symbol
Of detachment
Attracted by the peeling away of feeling
The celebrity of the abused shell the belle
Ooh western woman
Ooh western girl
And the children of Melrose
Strut their stuff
Is absolute zero cold enough
And out in the valley warm and clean
The little ones sit by their TV screens
No thoughts to think
No tears to cry
All sucked dry
Down to the very last breath
Bartender what is wrong with me
Why am I so out of breath
The captain said excuse me ma'am
This species has amused itself to death
Amused itself to death
Amused itself to death
We watched the tragedy unfold
We did as we were told
We bought and sold
It was the greatest show on earth
But then it was over
We ohhed and aahed
We drove our racing cars
We ate our last few jars of caviar
And somewhere out there in the stars
A keen-eyed look-out
Spied a flickering light
Our last hurrah
And when they found our shadows
Grouped around the TV sets
They ran down every lead
They repeated every test
They checked out all the data on their lists
And then the alien anthropologists
Admitted they were still perplexed
But on eliminating every other reason
For our sad demise
They logged the explanation left
This species has amused itself to death
No tears to cry no feelings left
This species has amused itself to death
[Alf Razzell:] "Years later, I saw Bill Hubbard's name on the memorial to the missing at Aras. And I...when I saw his name I was absolutely transfixed; it was as though he was now a human being instead of some sort of nightmarish memory of how I had to leave him, all those years ago. And I felt relieved, and ever since then I've felt happier about it, because always before, whenever I thought of him, I said to myself, 'Was there something else that I could have done?' [background: "I'd rather die, I'd rather die..."] And that always sort of worried me. And having seen him, and his name in the register - as you know in the memorials there's a little safe, there's a register in there with every name - and seeing his name and his name on the memorial; it sort of lightened my...heart, if you like."
(woman) "When was it that you saw his name on the memorial?"
This supermarket life is getting long
What is the heart life of a colour TV
What is the shelf life of a teenage queen
Ooh western woman
Ooh western girl
News hound sniffs the air
When Jessica Hahn goes down
He latches on to that symbol
Of detachment
Attracted by the peeling away of feeling
The celebrity of the abused shell the belle
Ooh western woman
Ooh western girl
And the children of Melrose
Strut their stuff
Is absolute zero cold enough
And out in the valley warm and clean
The little ones sit by their TV screens
No thoughts to think
No tears to cry
All sucked dry
Down to the very last breath
Bartender what is wrong with me
Why am I so out of breath
The captain said excuse me ma'am
This species has amused itself to death
Amused itself to death
Amused itself to death
We watched the tragedy unfold
We did as we were told
We bought and sold
It was the greatest show on earth
But then it was over
We ohhed and aahed
We drove our racing cars
We ate our last few jars of caviar
And somewhere out there in the stars
A keen-eyed look-out
Spied a flickering light
Our last hurrah
And when they found our shadows
Grouped around the TV sets
They ran down every lead
They repeated every test
They checked out all the data on their lists
And then the alien anthropologists
Admitted they were still perplexed
But on eliminating every other reason
For our sad demise
They logged the explanation left
This species has amused itself to death
No tears to cry no feelings left
This species has amused itself to death
[Alf Razzell:] "Years later, I saw Bill Hubbard's name on the memorial to the missing at Aras. And I...when I saw his name I was absolutely transfixed; it was as though he was now a human being instead of some sort of nightmarish memory of how I had to leave him, all those years ago. And I felt relieved, and ever since then I've felt happier about it, because always before, whenever I thought of him, I said to myself, 'Was there something else that I could have done?' [background: "I'd rather die, I'd rather die..."] And that always sort of worried me. And having seen him, and his name in the register - as you know in the memorials there's a little safe, there's a register in there with every name - and seeing his name and his name on the memorial; it sort of lightened my...heart, if you like."
(woman) "When was it that you saw his name on the memorial?"
"Ah, when I was eighty-seven, that would be a year, ninete...eighty-four, nineteen eighty-four
دکتر دکتر من چه مرگم شده
این زندگی بخور و بپوش دیگه خیلی کش اومده
حکمت تلویزیون رنگی چیه
تاریخ مصرف ملکه زیبایی تا کیه
اوووووه زن مدرن
اووووه دختر مدرن
وقتی جسیکا هان سقوط می کنه
خبرنگار فضول فضا رو بو می کنه
اون خودشو مثل کنه به اون مجسمه بی تفاوتی می چسبونه
مجذوب لخت و عور کردن هر نوع احساساتیه
مجذوب چهره های خوشگل تجاوز شده ست
اوووووه زن مدرن
اووووه دختر مدرن
و بچه های بالاشهر تیپ زدن و جولان می دن
راستی دمای صفر درجه واقعا سرده؟
و اونجا پایین دره تو یه جای گرم و نرم
بچه کوچولوها پای تلوزیون نشستن
نه به چیزی فکر می کنن
نه برای چیزی گریه می کنن
همینجور خشک و خالی
تا لحظه آخر زل می زنن به تلویزیون
آهای ساقی مشکل من چیه
چرا اینقدر آش و لاشم
کاپیتانه عذر خواست
اونام در نوع خودشون عجیب سرگرم کنندن
در نوع خودشون عجیب سرگرم کننده
ما ته قضیه رو درآوردیم
هر طور که گفتن عمل کردیم
کاسبی کردیم
که بزرگترین نمایش روی زمین بود
ولی همه چی تموم شد
داد و فریاد کردیم
پشت رل ماشین مسابقه هامون نشستیم
آخرین لقمه های خاویار رو قورت دادیم
و جایی اون وسط آسمون
یکی چراغاشو روشن و خاموش می کرد
و آخرین داد و فریاد ما رو نگاه میکرد
و وقتی کالبد ما رو که دور تلوزیون جمع شده بودیم پیدا کردن
همه کاراشونو متوقف کردن
و آزمایش ها رو از سر گرفتن
هر اطلاعاتی رو که داشتن دوباره بررسی کردن
و بعد مردم شناسهای فضایی
اعتراف کردند که گیج و مبهوتن
همه دلایل رو رد کردند
جز فنای غم انگیز ما
اونا این توضیح رو ارائه کردند
این نوع موجود تا حد عجیبی خودشو سرگرم کرده
نه اشکی براش باقی مونده و نه احساسی
این نوع موجود تا حد عجیبی خودشو سرگرم کرده
[ آلف رازل:] " سالها بعد نام بیل هابارد رو در مراسم یادبودش در آراس دیدم.
و ... وقتی نامش رو دیدم انگشت به دهان موندم؛ انگار که حالا دیگه او یه انسان بود نه اون خاطره کابوس وار که من تمام اون سالها ازش فرار میکردم.
احساس آسودگی کردم و حتی حس بهتری بهش پیدا کردم،
اون موقعها هر وقت بهش فکر می کردم با خودم می گفتم ، " آخه میشد جور دیگه ای هم باشه؟"
[ پس زمینه: " می خوام بمیرم، می خوام بمیرم...."] و اون فکر یه جورایی همیشه نگرانم می کرد. و دیدن نامش که ثبت شده بود - می دونی که در یادبودها کمی دلگرمی هست وقتی یه نامی اونجا ثبت میشه- و دیدن نام اون روی یادبود یه جورایی دلمو روشن کرد، اگه دوست داری اینطور فکر کن."
[زن:] " چه وقتی نام اونو توی یادبود دیدی؟"
- " اوه، وقتی هشتاد و هفت سالم بود، باید سال هزار و نهصد و ...هشتاد و چهار ، هزار و نهصد و هشتاد و چهار باشه."
ترجمه ترانه: نادیا بدری زاده
این زندگی بخور و بپوش دیگه خیلی کش اومده
حکمت تلویزیون رنگی چیه
تاریخ مصرف ملکه زیبایی تا کیه
اوووووه زن مدرن
اووووه دختر مدرن
وقتی جسیکا هان سقوط می کنه
خبرنگار فضول فضا رو بو می کنه
اون خودشو مثل کنه به اون مجسمه بی تفاوتی می چسبونه
مجذوب لخت و عور کردن هر نوع احساساتیه
مجذوب چهره های خوشگل تجاوز شده ست
اوووووه زن مدرن
اووووه دختر مدرن
و بچه های بالاشهر تیپ زدن و جولان می دن
راستی دمای صفر درجه واقعا سرده؟
و اونجا پایین دره تو یه جای گرم و نرم
بچه کوچولوها پای تلوزیون نشستن
نه به چیزی فکر می کنن
نه برای چیزی گریه می کنن
همینجور خشک و خالی
تا لحظه آخر زل می زنن به تلویزیون
آهای ساقی مشکل من چیه
چرا اینقدر آش و لاشم
کاپیتانه عذر خواست
اونام در نوع خودشون عجیب سرگرم کنندن
در نوع خودشون عجیب سرگرم کننده
ما ته قضیه رو درآوردیم
هر طور که گفتن عمل کردیم
کاسبی کردیم
که بزرگترین نمایش روی زمین بود
ولی همه چی تموم شد
داد و فریاد کردیم
پشت رل ماشین مسابقه هامون نشستیم
آخرین لقمه های خاویار رو قورت دادیم
و جایی اون وسط آسمون
یکی چراغاشو روشن و خاموش می کرد
و آخرین داد و فریاد ما رو نگاه میکرد
و وقتی کالبد ما رو که دور تلوزیون جمع شده بودیم پیدا کردن
همه کاراشونو متوقف کردن
و آزمایش ها رو از سر گرفتن
هر اطلاعاتی رو که داشتن دوباره بررسی کردن
و بعد مردم شناسهای فضایی
اعتراف کردند که گیج و مبهوتن
همه دلایل رو رد کردند
جز فنای غم انگیز ما
اونا این توضیح رو ارائه کردند
این نوع موجود تا حد عجیبی خودشو سرگرم کرده
نه اشکی براش باقی مونده و نه احساسی
این نوع موجود تا حد عجیبی خودشو سرگرم کرده
[ آلف رازل:] " سالها بعد نام بیل هابارد رو در مراسم یادبودش در آراس دیدم.
و ... وقتی نامش رو دیدم انگشت به دهان موندم؛ انگار که حالا دیگه او یه انسان بود نه اون خاطره کابوس وار که من تمام اون سالها ازش فرار میکردم.
احساس آسودگی کردم و حتی حس بهتری بهش پیدا کردم،
اون موقعها هر وقت بهش فکر می کردم با خودم می گفتم ، " آخه میشد جور دیگه ای هم باشه؟"
[ پس زمینه: " می خوام بمیرم، می خوام بمیرم...."] و اون فکر یه جورایی همیشه نگرانم می کرد. و دیدن نامش که ثبت شده بود - می دونی که در یادبودها کمی دلگرمی هست وقتی یه نامی اونجا ثبت میشه- و دیدن نام اون روی یادبود یه جورایی دلمو روشن کرد، اگه دوست داری اینطور فکر کن."
[زن:] " چه وقتی نام اونو توی یادبود دیدی؟"
- " اوه، وقتی هشتاد و هفت سالم بود، باید سال هزار و نهصد و ...هشتاد و چهار ، هزار و نهصد و هشتاد و چهار باشه."
ترجمه ترانه: نادیا بدری زاده
بسته بندی افکار : Pin
- چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ