غم انگیز است اگر نیم دیگر زندگی را برایت تعریف کنم
آنکه آلبوم تمبر دارد
نامه ای نمی فرستد برای محبوبش..
آنکه عاشق داستانهای جنایی ست
کارمندی بازنشسته و شهروندی آرام است
که هیچگاه تفنگی را به دریا پرتاب نکرده است..
آنکس که همیشه به ایستگاه قطار میرود
تنها چمدانی را از خانه بیرون می آورد
و هرشب به خانه برمیگرداند..
آنکه آزادی را فریاد میزند
راننده ای است
که گروه 5 نفره اش را در تاکسی تشکیل میدهد
آنکه گلوله خورده است
بازیگر فیلمهای اکشن است
و تنها باید گریم اش را پاک کند..
چاقوهای آشپرخانه
به درد پوست کندن پیاز هم نمیخورند..
و دوست قدیمی..
حتی به در این نمیخورد
که با او چای عصرانه بخوری!
کلمه ها
کلمه ها همه از ممیزی گذشته اند
همه چیز ساده تر از آن است که فکر میکنی
هرکس جوری میمیرد
بعضی در خواب
ماهی بارها روی خاک تقلا میکند
و گلدان پس از دو هفته تشنگی
از خانه بیرون ریخته میشود
اما خوشبختی؟
عکس بی دلیلی ست که در آن انسان ها به هم لبخند میزنند
قطاری ست که هر پنجره اش برای دستی تکان میخورد
و بسته ی سیگار ارزانی
که یک سربازخانه آن را میکشند..
+رسول پیره | کلیدها
- ۱ نظر
- ۱۱ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۹