پوسته خوش ساخت و پوچ "حال"
سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ
نمیتوانم با وجود چنین حقیقت عریانی خودم را گول بزنم. مهم نیست چقدر علاقه مند و مشتاقی، مهم نیست چقدر مطمئنی که این شخصیت توست، هیچ چیز واقعی نیست. نه گذشته، نه آینده.
در اتاقم تنها هستم و ساعت که زیر نور مصنوعی چراغ خیابان برق میزند با صدای بلند تیک تاک میکند.
با خودم میگویم: اگر هیچ "گذشته" و "آینده" ای نداری که این "حال" از آن پدید آمده باشد، پس چرا پوسته پوچ و خوش ساخت "حال" را نمی شکنی و خودت را نمیکشی؟
اما سلول های خاکستری مغزم، مثل طوطی استدلال احمقانه ی "من فکر میکنم پس هستم" را نجوا میکند؛ این که همیشه بازگشتی، بهبودی، نگرش جدیدی هست. پس منتظر میمانم.
اما صبر کردن و خوشبینی چه فایده ای دارد؟ که امنیتی موقتی بدست آوری؟
+خاطرات سیلویا پلات | فرانسیس مک کالو | مهسا ملک مرزبان | 488 ص
- سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ