که دانم عیب من چون من ندانی..
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟
یکی اشاره
به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم :
نه مردست آن به نزدیک خردمند ، که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق ، که چون خشم آیدش ، باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام ، تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی ، که دانم عیب من چون من ندانی!
+گلستان سعدی | باب اول : در سیرت پادشاهان..
+مودب بودن وقتی همه چیز خوبه و همه از روی ادب صحبت میکنند کار دشواری نیست..بلی، مرد آن کس است که چون خشم آیدش، باطل نگوید..
- يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۹ ب.ظ
+ به نظرم یه نکته ی مهمی که تو این حکایت وجود داره رعایت جانب انصاف تو تلافی کردنه ، چیزی که معمولا همه فراموش میکنیم :" نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم..."