دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

ناخدای استبداد با خدای آزادی

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ب.ظ


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر ، صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی !

در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیـخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی..

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن ، پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی..


{ فرخی یزدی }


http://s6.picofile.com/file/8238182684/1445075227525.jpg



  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۱)

اما مطمئنا این شعری نبود که باعث دوخته شدن لبهای فرخی یزدی و سربه نیست شدنش در زندان قصر توسط حکومت سکولار رضاخانی شد!!! 

پاسخ:
مطمئن نیستم درست متوجه منظورتون شده باشم اما اگر چیزی در گذشته اشتباه بوده دلیلی بر درست بودن شرایط بعد از اون یا وضعیت فعلی نیست...
( و احمقانست رضاخان نماینده و الگوی حکومت سکولار بدونیم.. )


+چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی