در شش سالگی بینی مان را به شیشه ی واقعیت می چسبانیم ، اما فقط برخی از جزئیات را میبینیم ، چون نفسمان شیشه را بسیار بخارآلود کرده..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی
- ۰ نظر
- ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۱
در شش سالگی بینی مان را به شیشه ی واقعیت می چسبانیم ، اما فقط برخی از جزئیات را میبینیم ، چون نفسمان شیشه را بسیار بخارآلود کرده..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی
ادوارد عرق ریزان ، با چشم های از حدقه در آمده ، اسب را سرزنش میکند که تواضع و فروتنی نداشته است . امیلی با موهای پریشان ، به سمت جلاد میدود ، ادوارد شلاق را رها میکند و مات و مبهوت ، عقب عقب میرود..
خشم قدیسان ، هولناک تر از خشم شیطان است..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی
با گذر از کودکی دو چیز را از دست دادم، لذت گم کردن کفشهایم در گل و پابرهنه برگشتن به خانه، در حالیکه در آب به دنبال گلهای سرخ آتشین میگشتم، و سرزنشهای مادرم که بیشتر به دلیل نگرانی برای من و کمتر به سبب ناراحتی حقیقیاش بود ،
زیرا اگرچه اخمها را در هم میکشید اما لبخند میزد..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی
خیلی از مردم وقتی ببینند چیزی دارند که مورد علاقه ی فرد دیگری ست ، آن چیز ناگهان برایشان عزیز میشود ، چیزی که یک لحظه دیگر ممکن است آن را به دور بیندازند برایشان مهم و قیمتی میشود ،
زیرا یک نفر دیگر مشتاق داشتن آن است و میخواهد از آن استفاده کند..
+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری
آخ هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ، هی منتظر باش..منتظر باش..منتظر باش .
+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری
این عجیب است . دردناک است . کاش در نقطه ای زنی بود که به یاد من می افتاد!
حتی اگر این زن بدبخت و دل شکسته باشد . خدا یار دل شکستگان است . زندگی بدبختی است ، زندگی خود درد است. چه خوب می شد که کسی ، زنی بود که به یاد من می افتاد و بعد از مرگ دنبالم گریه می کرد..
اگر چنین کسی بود به دنبال خودم می کشیدمش .با همان اشک هایش به
دنبال خودم می کشیدمش.لازم نبود تا قیام قیامت چشم به راه من بماند.دختری
در کار نیست !
عجیب است.هیچ دختری نیست که من بوسیده باشمش ..
+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری
تنها اثری که از هانریش بل خوانده بودم " عقاید یک دلقک " بود . باید بگوم آنقدر خوب بود که با پیدا کردن یک کتاب جدید و دیدن اسم بل مشتاق به خواندن این یکی هم شوم . "قطار به موقع رسید " حتی به عنوان اولین رمان کوتاه این نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل به هیچ وجه شما را ناامید نمیکند..
قطار به موقع رسید، رمانی بی خاصیت و بی تاثیر نیست ، از کتاب هایی نیست که خواندن و نخواندنشان در پایان تفاوتی نکند ، البته اگر واقعا متوجه باشید چه اتفاقی دارد می افتد. تمام این کتاب داستان لحظات و ثانیه هایی است که از دست می دهیم.. داستان عمری است که می گذرد و می رود..
جنگ و نا امیدی حاصل از آن موضوع اصلی این کتاب است..جنگ ها در شروع معمولا با احساس غرور و افتخار در میان عامه ی مردم شروع میشود ، اما پس از مدتی از این احساسات چیزی جز ناکامی و بدبختی ، نا امیدی و ترس و سرخوردگی باقی نمیماند..مردمانی که نه در آغاز و نه در پایان جنگ هیچ نقشی ندارند..
این رمان ، شرح انسانهای به پوچی رسیده ایست که برخی از
آنها دچار وسعت روح شده اند و با تردیدی خاص به دنبال انسانیت و واقعیت های
انسانی هستند. و اولین واقعیتی که کشف کرده اند، واقعیت مرگ است و آنچنان
ناگهانی به آن رسیده اند که دچار ترس و توهم از بروز آن شده اند و با حالت
استیصال در انتظار آن هستند و این واقعیت نیز علیرغم میلشان به عجیب ترین
شکلی آنها را در خود می گیرد و با خود می برد.
" نمی خواهم بمیرم ، نمی خواهم بمیرم ، ولی این وحشتناک است که خواهم مرد..به زودی . "
+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری
یک انتقاد مهم نسبت به دفاع مبتنی بر اختیار آن است که بهترین حالت میتواند وحود شر اخلاقی را توجیه کند ، یعنی شری که مستقیما حاصل کردار آدمی است .
میان اختیارمندی و وجود شرور طبیعی مانند زمین لرزه ، بیماری ، فوران آتشفشان ها و نظایر آنها ارتباط قابل درکی در کار نیست ، مگر اینکه آنها را حاصل خیانت آدم و حوا به اعتماد خداوند بدانیم !
بر وفق آموزه ی هبوط ، هر قسم شری که در عالم هست تقصیرش بر گردن آدمی ست . با این حال ، این نظریه تنها مقبول کسانی ست که پیشاپیش به وجود خدای دین یهود و دین مسیح ایمان دارند .
تبیین های باورپذیر دیگری هم در باب شر طبیعی به دست داده اند . یکی از آن ها این است که نظم در قوانین طبیعت فایده ی مجموعا کثیری دارد که بر سوانح و بلایای گاه به گاهی که این نظم موجب میشود میچربد .
اما این استدلال دست کم از دوجانب آسیب پذیر است .
اولا توضیح نمیدهد که چرا این امکان به فعل در نیامده است که خداوندی که قادر مطلق است قوانین طبیعی خلق کند که هیچ گاه در عمل به شر طبیعی منجر نشوند .
یک جواب احتمالی این است که حتی خداوند هم مقید به قوانین طبیعت ست . ولی این قول حکایت از آن دارد که خداوند به راستی قادر مطلق نیست .
ثانیا این استدلال در توضیح این مسئله نیز ناکام میماند که چرا خداوند در عالم هستی تصرف نمیکند تا به دفعات یشتری معجزه انجام دهد { حداقل برای نجات کودکان ..}
اگر استدلال آورند که خداوند هرگز در جهان تصرف نمیکند یک وجه مهم ایمان خداباوران به پروردگارشان کسر میشود...
+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون
اگر خداوند قادر مطلق باشد ، قاعدتا میتواند جهانی را پدید آورد که در آن هم اختیار باشد و هم در عین حال ، اثری از شر نباشد . واقعیت این است که تصور چنین جهانی چندان هم دشوار نیست .
هرچند اختیار مندی همواره باب این امکان را فرا روی ما میگشاید که به اعمالی از جنس شر دست بزنیم دلیلی وجود ندارد که این امکان لزوما روزی فعلیت پیدا کند .
منطقا ممکن است که شخصی واجد اختیار باشد ولی همواره اراده کند که از کردار توام با شر دوری بجوید .
آنهایی که دفاع مبتنی بر اختیار مجابشان کرده است احتمالا در جواب میگویند که این حالت ، اختیارمندی راستین نخواهد بود ..
+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون
برهان نظم لزوما موید این رای نیست که طراح ( یا طراحان ) جهان قادر مطلق است . میتوان به طرزی موجه دلیل آورد که در جهان شماری " خطا در طراحی " وجود دارد .
به طور مثال ، چشم آدمی به نزدیک بینی و به آب مروارید در پیری گرایش دارد - که به سختی میشود باور کرد آفریده صانعی قادر مطلق باشد که میخواهد بهترین جهان ممکن را خلق کند . این مشاهدات چه بسا شماری از افراد را به جانب این تصور رهنمون شوند که طراح عالم هستی قادر مطلق نیست .
+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون
اگر کتابی که میخوانم بدنم را آنچنان سرد کند که هیچ آتشی توان گرم کردنش را نداشته باشد ، آنگاه میفهمم که شعر است... اگر احساس کنم که راس سرم از جا کنده میشود ، باز هم در می یابم که شعر است .
تنها به این دو شیوه ، شعریت متن را در می یابم..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی
هیچ لذتی بالاتر از آن نیست که با کسی آشنا شوی که دنیا را مانند تو میبیند..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن
الفبای فلسفه اثر نایجل واربرتون یکی از پرفروش ترین کتاب های فلسفه و از
بهترین منابع برای آموزش اولیه و عمیق فلسفه می باشد. این کتاب خواننده را با ظرافت
و قدم به قدم، با وادی فلسفه آشنا می سازد.
نایجل واربرتون ، که از اساتید برجسته فلسفه در دانشگاه آکسفورد است، در هر فصل به یکی از حوزه های مهم فلسفه می پردازد و از محاسن بزرگش پدید آوردن فرهنگ نقد و تفکر نقّاد در ذهن خواننده است ، چرا که هر مکتبی را معرفی می کند پس از آن به نقد و موشکافی آن می پردازد و آرا و مضامین اساسی در آن حوزه را شرح و بررسی می کند:
آیا می توانید وجود خداوند را به اثبات برسانید؟
چگونه در گستره ی اخلاق ، درست را از نادرست تشخیص می دهیم؟
آیا باید گاهی از قانون سرپیچی کنیم!؟
آیا جهان واقعا به همان صورتی است که تصور می کنید؟
آیا می دانید که راه و رسم علم چگونه است؟ فلسفه علم چیست؟
آیا ذهن یا روح شما از بدنتان جداست؟
آیا می توانید هنر را تعریف کنید ؟ زیبایی را چطور؟
واربرتون پس از بررسی و تبیین فلسفه به عنوان مقدمه، به موضوعات اصلی کتاب چون چیستی فلسفه، خدا، حسن و قبح اخلاقی، سیاست، جهان خارج، علم، ذهن و هنر میپردازد..
رد کردن پاداش ، راه دیگری برای پذیرفتن آن با سر و صدایی بیشتر از حالت عادی ست !
+اندیشه های مارک تواین | ترجمه و گردآوری مهرداد رضایی
حضرت آدم چه شرایط خوبی داشت وقتی که مطلب جالبی بیان میکرد و میدانست کسی قبلا آن را نگفته است !
+What a good thing Adam had. When he said a good thing he knew nobody had said it before.
+اندیشه های مارک تواین | ترجمه و گردآوری مهرداد رضایی
شرم دارم چون آن روز ما نبرد را باختیم.
ما هنوز هم آدمهای
نبردباختهای هستیم. پاسخ دندانشکنی به حرفهای آن کاسب عصبانی که هرگز
نمیتواند دورتر از نوک دماغش را جایی را ببیند، ندادیم.
مخالف حرف او
حرفی نزدیم. از پشت میز بلند نشدیم. همچنان آرام هر لقمه را جویدیم و به
این فکر دل خوش کردیم که آدم کودنی است. محکم روی همه زخمها را پوشاندیم
تا خود را یا آنچه را عزت نفس خود میدانستیم حفظ کنیم.
بیچاره ما، آنقدر سست، آنقدر سست...
+گریز دلپذیر | آنا گاوالدا | ترجمه الهام دارچینیان | نشر قطره
گریز دلپذیر اثرِ آنا گاوالدا ، رُمانی کم حجم اما بسیار گیرا و دوست داشتنی است.
سفر شادمان چهار خواهر و برادر به دنیای کودکی شان تا چند ساعتی، زندگی روزمره و رنج های خود را فراموش کنند٬ تا شاید دوباره آن آرامش و دل خوشی را که زندگی شان را در نقشِ آدم های بالغ و بزرگسال از آن ها ربوده، بازیابند..
{چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافیِ حین خدمت٬ کمی مهلت٬ فاصله ی بین دو پرانتز٬ یک لحظه لطافت. چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...}
+نوشته ی پشت جلد کتاب...
بخش های زیبایی از کتاب :
1
همین خاطر نمیخواست عروسی بیاید. برخورد با فامیل. خالهها و داییهای پیر و خالهزادههای دور. آدمهایی که طلاق نگرفتهاند، که با هم کنار آمدهاند.
کسانی که راه دیگری انتخاب کردهاند. قیافههایشان که به طرز مبهمی دلسوزی یا بهت آنها را نشان میدهد. فرهنگ آبا و اجدادی. دوشیزه باکره در پیراهن سفید، تصنیفهای باخ، سوگند وفاداری جاودانی که عروس و داماد از بَرکردهاند، گفتوگویی شبیه شاگرد دبیرستانیها، دو دستی که روی یک چاقوست و دانوب آبی زیبا وقتی دیگر پای آدم از این ادا و اصولهای طولانی درد میگیرد.
بله همه اینها، لولا را میآزارد. اما از همه بیشتر، بچهها و بچههای دیگران..
2
چیز های بسیاری در سر ماست. چیز هایی بسیار دورتر از قار و قورِ شکم این
نژاد پرست ها. در سر ما پُر است از موسیقی ها٬ از کتاب ها. راه ها٬ دست ها٬
آشیان ها. ریسه ی ستارگان روی کارت های تبریک٬ کاغذ های از لای دفتر کنده
شده٬ خاطرات شاد٬ خاطرات تلخ.
3
دفعه آینده، به وضع خودم سرو سامانی می دهم میدانی ... حتما. کسی را برای خودم پیدا می کنم. یک پسر خوب. یک پسر سفید پوست. پسری بی همتا. کسی که گواهی نامه رانندگی و تویوتا داشته باشد.
اینطوری دیگر شنبه صبح ها برای رفتن به خارج از شهر مزاحم تو نخواهم شد. به شوشوی چند رسانه ای می گویم: شوشو جان! مرا به عروسی پسرخاله ام می بری؟ با اتوموبیل زیبایت که جی پی اس دارد و حتی کرس و دم-تم را هم رهیابی می کند؟ و جانمی جان! همه چیز روبراه خواهد شد.
چرا مثل احمق ها می خندی؟ فکر می کنی به اندازه کافی یز و زرنگ نیستم
که مثل بقیه بتوانم پسرکی مهربان و شیرین و خودشیرین و تودل برو تور بزنم؟
کسی که هرگز خودش را نگیرد، وقتی به فکر مقایسه قیمت مجله ها و کاتالوگ های مصالح و لوازم خانگی هستم، با مهربانی بگوید: عزیزم چرا نگرانی؟ از هر فروشگاهی دوست داری، خرید کن، نگران قیمت نباش، تفاوت قیمت ها واقعا ناچیز است، ارزش این که فکرت را مشغول کنی ندارد ...
همیشه از در پارکینگ رفت و آمد می کنیم تا ورودی خانه کثیف نشود. کفش هامان را زیر راه پله می گذاریم تا پلکان کثیف نشود. همیشه با همسایه هایی که خوش رفتار هستند دوست می شویم، یک باربی کیوی درست و حسابی خواهیم داشت چون برای بچه ها خوب است، چون همانطور که زن برادرم می گوید نقشه ساختمان خانه، بدون باربی کیو نقشه قابل اعتمادی نیست و ...
وای خوشبختی.
تصورش هم بسیار نفرت انگیز بود. خوابم برد.
4
احساس هر دو ما از بودن، بر مفهوم نیمی از همه چیز، استوار است، و جالب آن که هر یک از ما بدون آن دیگری نیمه کاره است.
با این همه بسیار از یکدیگر متفاوتیم... او از سایه خود می ترسد، من سوار سایه ام می شوم. او چهاربیتی ها و قصیده ها را کپی می کند، من از اینترنت نمونه موسیقی ها را دانلود می کنم. او شیفته نمایشگاه های نقاشی است، من نمایشگاه های عکس را بیشتر دوست دارم. هرگز آنچه را در دل دارد نمی گوید، من دوست دارم همه چیز روشن باشد. او نمی داند چطور خوش بگذراند، من از فرط خوشگذرانی نمی توانم بخوابم. او بازی کردن را دوست ندارد، من دوست ندارم ببازم...
5
حرف زدیم، حرفها زدیم، همان حرفهای ده سال پیش، پانزده یا بیست سال پیش، یعنی کتابهایی که خوانده بودیم، فیلمهایی که دیده بودیم،آهنگهایی که گوش کرده بودیم، سایتهایی که کشف کرده بودیم..
مجله های سریالی ، گنجینه های آنلاین ، موسیقی دان هایی که انگشت به دهان مان میکردند ، بلیط های قطار ، کسنرت ، بلیط هایی که آرزو داشتیم برای عذرخواهی تقدیم مان شود ، نمایشگاه هایی که به ناچار از بازدیدشان ناکام میماندیم ، دوستانمان ، دوستان ِ دوستانمان و داستان های عاشقانه ، عشق هایی که دلمان را برده یا نبرده بود .
باید بگویم اغلب آنها نبرده بود و ما برای بازگو کردن آنها بهترین بودیم .
روی علفها دراز شدیم، انواع و اقسام حشرات ریز هجوم آوردند و نیشمان زدند، به ریش خود خندیدیم. از آن خندههای جنون آسا و داغی آفتاب تنمان را سوزاند..
+گریز دلپذیر | آنا گاوالدا | ترجمه الهام دارچینیان | نشر قطره
وقتی در تمام طول زندگیت دیگران تصمیم میگیرند چی بخونی، چی ببینی و چی بشنوی...
انتظار نداشته باش چیز قابل توجهی بدونی.
بـس که دلتنگـم اگر گریه کنم میگـوینـد
قطــره ای قصـد نشـان دادن دریــا دارد..
{ فاضل نظری }
+اقلّیت - فاضل نظری
ما که از او خواهش نکرده بودیم که ما را بیآفریند و قدرت نمایی بکند..
حالا که کرده چشمش کور بشود باید جورمان را بکشد !
+افسانه ی آفرینش | صادق هدایت..