همیشه این موضوع ذهنمو مشغول کرده که زندگی تا چه زمانی ارزش زیستن داره ؟
بارها در خیابون مردهایی رو دیدم که با پاهای قطع شده کشون کشون خودشونو بر زمین میکشیدند..پیرمردهایی با شونه های خمیده ، چشمانی تقریبا نابینا و گوش های سنگین..پیرزن هایی که حتی در بالا رفتن از دو پله هم عاجز بودند...دخترانی با صورت های سوخته و دستانی که برای گدایی دراز میشدند..من نمیتونم و نمیخوام که به جای این افراد تصمیم بگیرم ، لابد اون ها هم در کنار رنج هایی که دارند ، لذت هایی رو تجربه میکنند که به زندگی و زندگی کردن ادامه میدن ، نمیدونم ..شاید هم به گزینه های دیگه شون فکر نکردند..
اما اگه این اتفاق روزی برای خودم بیفته چی ؟ اگه به هرشکلی قدرت بینایی یا کنترل عضلاتم رو از دست بدم ؟ اگه روزی نخوام به زندگی ادامه بدم و حتی قدرت خودکشی رو از دست داده باشم ، دوست دارم دیگران چه تصمیمی برام بگیرن و چه طور باهام رفتار کنند ؟
نحوه ی برخورد خودم با این موضوع چطور خواهد بود ، دوست دارم به زندگی ادامه بدم یا..
واقعا ، زندگی ، تا چه زمانی ارزش زیستن داره ؟
The Sea Inside شما رو مجبور میکنه تا بارها و بارها به این موضوع فکر کنید.. این فیلم بر پایه زندگی واقعی رامون سمپدرو ساخته شده ..داستانی حقیقی از تلاش های فردیه که به دلیل فلج بودن چهار دست و پا حتی قادر به خاتمه دادن زندگی خودش نیست.
فیلم تفسیری از "همه از اوییم و به سوی او باز می گردیم" نیست. دریای درون مفهومی کاملا برعکس داره. رامون فکر نمیکنه بعد از مرگ چیزی وجود داشته باشه ، همانطور که قبل از تولد چیزی نبوده ، برای همین مرگ برای او تنها پایان تمام دردها و رنج ها و سختی هاست..
فیلم به حکومت های اروپایی طعنه می زنه که هنوز رگه هایی از سلطه حکومت واتیکان را در خودشون پنهان کردند. اینکه فردی درخواست میکنه تا در دنیای آزاد به زندگی اش پایان بده اما این امر با وجود منطقی بودن از نظر قانونی و قضایی و البته به حکم شرع و عرف (؟) امکان پذیر نیست..
محور و سوال اصلی فیلم اینه که انسان تا چه میزان در برابر "زندگی" خود، "حق" و "آزادی" داره و گستره این حق تا کجاست و آیا انسان این "حق" رو داره که به خاطر رنج هاش، بطور قانونی ، مرگ رو طلب کنه؟ و البته نگاهی به این موضوع که در این راه تکلیف کسانی که او رو دوست دارند چی میشه و این تصمیم بر زندگی اون ها چه تاثیری داره...
فیلم رامون رو مستحق این می دونه که خودش برای مرگ و زندگیش تصمیم بگیره.
با این نتیجه گیری و دیالوگ محشر :
" بر
این باورم که زندگی یک حق است ، نه یک التزام... "
دیدن این فیلم رو به شدت توصیه میکنم..هر فیلم یا کتابی اگه تنها و تنها یک پرسش هم در ذهن ایجاد کنند ارزشمند هستند..سکانس انتقال رامون از خونه به دادگاه از نگاه من یکی از زیباترین سکانس های تاریخ سینماست..بارها تماشاش کنید..علاوه بر این در این فیلم یکی از زیباترین و غم انگیزترین لبخندهای دنیا رو بر لب های خاویر باردم خواهید دید..