دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳۹۱ مطلب با موضوع «حرف‌هایی که باید گفته می‌شد» ثبت شده است


ما دائما در حال دریافت اطلاعات جدید هستیم..اما خیلی کم  پیش میاد که این داده های جدید نقشی در تصمیم گیری هامون بذاره..ما با فرار از اطلاعات جدید و جست و جوی بیشتر  تنها با استفاده از اعتقادات قبلی مون شروع به فکر کردن و تصمیم گیری میکنیم بدون اینکه توجه کنیم داده های درست تری وجود داره..دو دسته از آدم ها همین جا از مخاطبان این یادداشت حذف میشن..دسته اول کسانی که به هر دلیلی اطلاعات جدید ، موثق ، معتبر و کاربردی دریافت نمیکنند..و دسته دوم همه ی کسانی که به هر دلیلی علاقه ای به پردازش یا استفاده از اون ها ندارند..

من دوست ندارم با انتخاب های گذشتم زندگی کنم..باید بتونم هر لحظه درست ترین و منطقی ترین تصمیمو بگیرم بدون اینکه افکار ، اعتقادات ، احساسات  و پیشفرض های بی پایه و اساس قبلیم اثری در اون بگذاره ..باید بتونم در هر موقعیتی مهمی این سوالات از خودم بپرسم..

چرا در این لحظه اینطور فکر میکنم ؟ چطور به این نتیجه رسیدم ؟ چه استدلالی برای این طرز فکر دارم ؟ این اعتقاد و تمایل من از کجا سر در آورده ؟ چه کسانی ، در چه زمانی ، با چه حرف هایی باعث شدند من به این نتیجه برسم ؟ آیا این حرف ها مرجع و منبع مشخص و معتبری داشته اند ؟ آیا استدلال ها و نحوه ی استدلال های من پشتوانه ی عقلی دارند ؟

چرا من فکر میکنم این چیز خوب ، خوشایند یا مقدسه..و نقطه ی مقابل اون ، بد و ناخوشایند

آیا احساس خوب من به یک چیز  میتونه دلیلی بر درست بودن یا خوب بودن اون باشه ؟

چرا من فکر میکنم اون انسان خوب و بزرگواریه  یا برعکس آدم بد و پلیدیه ؟ این احساس خوب یا بد در مورد اون چطور و به چه دلیل معتبری به من منتقل یا القا شده ؟ آیا شنیده های من و اطرافیانم میتونه منبع قابل اطمینانی باشه ؟ یا ممکنه همه ی اونها  ساختگی باشند و یک  فریب بزرگ در جهت منافع افراد  ؟

این طرز فکر چطور در ذهن من جای گرفته ؟ آدم ها ، جامعه  ، شبکه های اجتماعی ، رسانه های اطرافم با منابع ضعیف و ساختگی یا دست خورده باعث شدند من این طور فکر کنم یا من اونو در کتاب معتبری خوندم یا سند محکم و قابل اعتمادی ازش دیدم ؟

اون کتاب توسط چه کسانی منبع معتبری معرفی میشه ؟ نویسنده ی اون آدم قابل اعتمادی بوده ؟ در چه جامعه ای و تحت چه شرایطی بزرگ شده و تحت تاثیر چه افکاری و با استفاده از چه مراجعی اون حرف ها رو زده ؟ آیا با همه ی اینها اون منبع برای من هم قابل اعتماد و تکیه کردن محسوب میشه ؟

من چه استدلال علمی ، عقلی و منطقی برای این طرز فکر دارم ؟ آیا این طرز فکر برای یک انسان از سرزمین دیگه که با فرهنگی متفاوت با من بزرگ شده به همین اندازه منطقی و قانع کنندست ، یا او به من و افکارم  و رفتارم خواهد خندید  ؟

فکر میکنم همه چیزو باید از نو بازنویسی کرد.همه ی افکار و  اعتقادات و احساسات بی پایه قبلی باید با اطلاعات مطمئن و احساسات منطقی و فکر شده ی جدید اصلاح یا جایگزین بشه تا در هر جغرافیایی پذیرفته و معتبر باشه و با هر طرز فکری و هر استدلال عقلی بهترین انتخاب تلقی شه..

همه چیزو باید از نو بازنویسی کرد..با داده های غلط هیچوقت نمیشه به جواب درست رسید..



مواظب باشید که بنده ی ایده آل ها نشوید  و گرنه به زودی نوکر موعظه گران خواهید شد .


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی



برای جست و جوی خرد ، اولین پله سکوت ،
دومین پله گوش فرا دادن ،
سومین پله به خاطر سپردن ،
چهارمین پله تمرین ،

و پنجمین پله آموختن به دیگران است.

{ ابن جبیرول }


فیلم 12 مرد خشمگین اثر فراموش نشدنی سیدنی لومت یکی از شاهکارهای ژانر درام دادگاهی است . تقریبا تمام داستان فیلم در اتاق شور هیئت ژوری می گذرد که 12 مرد دور هم جمع شده اند تا حکم نهایی جوانی را صادر کنند که متهم است پدر خود را با چاقوی ضامن داری به قتل رسانده است .

هیچکس شکی در مورد گناهکار بودنش ندارد مگر یک نفر از اعضای هیئت منصفه و این سر اغازیست بر مجادله ای کلامی که در ان هر شخص تحت تاثیر پیش زمینه  اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی که دارد و با توجه به تجربیات ، احساسات و تعصبات مختلف خود سعی در قانع نمودن عضو شماره 8 یا اقای دیویس با بازی هنری فاندا دارند..


http://s6.picofile.com/file/8256436968/2102fa001bdbe666c06b9449337b3b34.jpg


+ فیلم هایی ارزش دیدن دارند که  حتی بعد از نشون دادن The Endدر ذهن و زندگی خاتمه پیدا نکنند..12 Angry Men  یکی از اون  هاست..دیدن با دقت این فیلم میتونه نقطه ی عطفی در زندگی هر انسانی باشه که جایی برای فکر کردن در برنامه ی روزانه ش داره ..

ما تقریبا همیشه تصور میکنیم که حقیقتو میدونیم  و جای شک ِ منطقی و امکان اشتباه در افکار و عقاید به وضوح در تصمیم گیری هامون خالیه...

عجیب تر اینکه بیشتر افراد  یک جامعه  دارای فرضیات یکسان هستند ( فرضیه هایی که خود جامعه  در اختیارشون قرار داده ) و خیلی کم پیش میاد انسان هایی در این بدیهیات بقیه ی افراد شک کنند..بدیهیاتی فرضی که در واقع اصلا هم بدیهی نیستند ! مثال و شاهدی عینی بر این حرف ها رو میتونیم در این فیلم تماشا کنیم..

از طرفی هرکدوم از دوازده نفری که دور این میز برای صدور یک حکم نشسته اند نماینده ی قشر خاصی از جامعه و نمایان گر نوع متفاوتی از نگاه به زندگی هستند..بعضی ها فرسنگ ها دور از درک و حقیقت..بعضی ها بی تفاوت ، بعضی ها خشمگین و کینه جو..بعضی ها مستدل و منطقی اما صرفا نظاره گر..بعضی ها دنباله رو و تابع و مقلد...و اندک افرادی به دور از خودخواهی ها ، کج فهمی ها ، تعصبات و علایق شخصی تنها در جست و جوی حقیقت .


http://s7.picofile.com/file/8256436942/4834433fa437fedcb8bb47ef66b0953c.jpg

 
این تنها ایستادن به هیچ وجه آسون نیست..هیچ کس دوست نداره تنها باشه و در برابر اکثریت قرار بگیره ..اکثریتی که اغلب گوسفند وار به دنبال بقیه در مسیر نشون داده شده حرکت میکنند.. با تمام این حرف ها قهرمان این فیلم حداقل این شانسو داره تا  با استفاده از حقی که قانون در اختیارش قرار داده ( 12 رای موافق برای اجرای یک حکم ) ، مخالفتشو اعلام کنه و علارقم قرار گرفتن در اقلیت منتظر پاسخ گویی اکثریت نا آگاه یا فاقد صلاحیت بمونه ..اون به تدریج این فرصت پیدا میکنه تا اون ها رو با خودش همراه و هم عقیده کنه ..نه از راه زور و حیله که از طریق شک  ِ معقول ، جست و جو ، ریز شدن در جزئیات و  پرسیدن سوال... و جواب هایی که اون ها با درک خودشون بهش میرسند..

فیلم دوازده مرد خشمگین نشون میده که یک فرد تنها اما شجاع می تونه اجرای عدالت و رسیدن به حقیقت تضمین کنه (البته در یک سیستم دموکراتیک یا لیبرال نه یک حکومت توتالیتر) 

و در پایان این که این نوع سیستم کیفری ممکنه بی نقص نباشه اما درنهایت کارآمده  و فیلم هم درواقع نمونۀ کوچکی از همین فرآیند دادرسی مردمی ( دموکراتیک ) که رکن  اون توافق عمومیه و در آخر کار منجر به  یک تصمیم عاقلانه میشه..



ما میتونیم کارایی شغلی و تعهد شما رو تنها با نوع مرورگری که استفاده می کنید تشخیص بدهیم. ممکنه بعضی از شما از نتیجه این تحقیق خوشتون نیاد اما دلایل خوبی وجود داره که کاربرهای فایرفاکس و کروم کارایی خیلی بالاتری از کاربر های اینترنت اکسپلورر و سافاری دارند.

درسته.همینطور، اونها در شغل هاشون ۱۵ درصد بیشتر ماندگاری دارند. چرا؟ این یک مزیت فنی نیست. چهار گروه مرورگر به طور متوسط سرعت تایپ مشابهی دارند و دانش رایانه اونها هم مشابه است. این موضوع به اینکه چطور مرورگر را دریافت کرده ای بستگی داره. چون اگه اینترنت اکسپلورر یا سافاری استفاده می کنی، معمولا بصورت پیش فرض روی رایانه ات نصب شده اند، و شما انتخاب پیش فرضی که برایت شده را پذیرفتی .

اگر فایر فاکس یا کروم را خواسته ای، به پیش فرض شک کرده ای و پرسیده ای، آیا انتخاب دیگری وجود دارد؟ و اگه کمی امکانات داشته باشی مرورگر جدبد را تهیه می کنی.

مردم وقتی از این تحقیق با خبر می شوند این را می گویند، « عالی ست، اگه بخواهم در کارم بهتر بشم، باید مرورگرم رو تغییر بدم؟»

 نه، موضوع اینه که آدمی باشی که انگیزه شک کردن در پیش فرض ها رو داشته باشی و دنبال انتخاب بهتر باشی. و اگه این کار رو خوب انجام دهی، می توانی پذیرنده چیزی خلاف «دژاوو» باشی. این موضوع نامی دارد و اسمش «ووژاده» است.( خنده حضار ، شبیه بروسلی میگه :)

«ووژاده» وقتی است که به چیزی که بارها دیده ای نگاه می کنی و یکباره آن را با دید جدیدی می بینی . یک فیلم نامه نویس که به متن یک فیلم نگاه می کند که برای پیش از نیم قرن نمی تواند اجازه تولید بگیرد. در همه نسخه های قبلی، نقش اصلی یک ملکه شیطانی بوده. اما «جنیفر لی» این موضوع را زیر سوال برد که آیا این منطقیه؟ او نقش اول را بازنویسی کرد، و آدم شریر را بصورت قهرمانی عذاب دیده مجددا خلق کرد و «یخ زده  Frozen» به موفق ترین فیلم کارتون تاریخ تبدیل شد. پس این داستان پیامی ساده دارد. وقتی که احساس شک می کنی، از آن عبور نکن..


+The surprising habits of original thinkers

+متن سخنرانی



واقعیت ها رو ببینیم ، در مورد واقعیت ها حرف بزنیم ، اجازه بدیم خودمون و اطرافیانمون صریحا در مورد مشکلات و موانع و اختلافات صحبت کنند ...به جای گفت و گو و نتیجه گیریهای بی ثمر درونی..



انسان و جامعه ی خردمند، عاقلانه و حساب شده ، در جهت بدست آوردن منفعت های شخصی و جمعی سختی میکشد، نه در راه تحمل رنج های بیهوده ای که تنها دستآورد آن سستی، کاهلی و محدودیت در استفاده از توان کامل تمام  افراد جامعه، برای برطرف کردن مشکلات فردی و اجتماعی ست.



یکی از دوستان مطلبی برام کامنت گذاشتند بدین شرح...

 

"راز بزرگ هستی پاسخ داده شد.

 روزدوم نوامبر مصادف با ۱۱ آبان ۱۳۹۴ مجله ی scientist در سر مقاله ی اصلی خود با تیتر بزرگ نوشت : بهشت و جهنم وجود دارد!

 بیل برایسون سردبیر این مجله در پیش گفتار به طور مفصل در خصوص پروژه ی۱۶ ساله ی گروهی از دانشمندان کشورهای آلمان،انگلیس،سوییس و آمریکا که به طور محرمانه انجام شده است قلم زد.به گفته ی او انتشار این نتایج پس از قطعی شدن در تاریخ ده سپتامبر سال ۲۰۰۱۱ برای بررسی مجدد برای مدت چهار سال به تعویق افتاد .آنچه که به طور خلاصه از این تحقیقات حاصل شده است این است که هر انسان در طول زندگی بر اساس تفکرات ذهنی امواج‌ و فرکانساهایی در نرون های مغز ایجاد میکند که همان حامل های دستوری هستند.برای نمونه تفکر خشم آلود منهتی به صدور امواج سطح آلفا با فرکانسهای شدید و بسیار کوتاه در سطح رشته های نرونی شده و باعث ایجاد سیلان هورمونهای خاص از جمله آدرنالین میگردد.ازین رو هر خصوصیت و ویژگی اخلاقی که در ذهن انسان شکل میگیرد این تاثیر را در بدن انسان گذاشته و سطحی از امواج ایجاد میکند.دانشمندان با بررسی تاثیراین امواج بر روی طول موج نوسان پروتون های سازنده ی سلولهای یک مغز که از آن در حالات مختلف نمونه برداری شده بود به این نتیجه رسیدند که مقادیراین طول موج ها برای پروتون ها در حالتهای مختلف متفاوت بوده است.از طرف دیگر با انبساط هستی پس از بیگ بنگ و گسترش بدون انتهای کل هستی به سمت نیروهای گرانشی فرا کیهانی ، کل هستی نهایتا به دو لایه در هم پیچیده در بستر بی انتها گسترش می یابد که بخشی نیروهای سیاه‌چاله ای یا همان Dark forces و بخشی نیروهای روشن یا همان light forces میباشند.و پس ازمایشات ثابت شد پروتونهای مغز در حالت منفی جذب نیروهای سیاهچاله ای و پروتونهای مغز در حالت مثبت جذب نیروهای روشن میگردد.به گفته ی ریچارد هایزگر دبیر اجرایی تیم آزمایشاتی هر سلول پس از مرگ در طول میلیونها سال به ذرات بنیادین تقسیم شده که براساس طول موج ذرات زیر اتمی همچون پروتونها که در روابط کوانتومی رفتار میکنند دارای یک حافظه ی ثبت شده می باشند که به سمت نیروهای تاریک و یا روشن کشانده میشوند.به عقیده ی ریچارد هایزگر آنچه که از برزخ در کتب آسمانی یاد شده است در واقع طول بازه ی زمانی این اجزا در مسیر حرکت خود بعد از تجزیه ی یک جسد تا رسیدن به سیاه چاله های با درجه حرارت بیش از ۵۰۰ ملیون درجه فارنهایت(جهنم) و یا لایه های نورانی با دمای سازگار برای بقای اجزای اتمی(بهشت) می باشد.انتظار می رود این نتایج شگفتی آور اثرات بسیار مهمی را در نظام فلسفی و اخلاقی جهان ما داشته باشد.چرا که با در نظر گرفتن اثبات علمی وجود بهشت و جهنم هر یک از ما به این خواهیم اندیشید که پروتون های سلولهای ما به کجا خواهند رفت؟ بهشت یا جهنم؟"

 

منبع :مجله نشنال ساینتیست www.nationalscientists.com 


پاسخ شایعه 

1. وب سایتی که نویسنده متن آن را به عنوان منبع متن معرفی کرده تنها یک موتور جستجوی مطالب متنوع و گوناگون است که فقط مطالب درخواستی کاربر را در موضوعات محدودی که خود سایت معین کرده در بین مطالب منتشر شده در سایتها جستجو می کند و خود به عنوان منبع به کار نمی رود!!!

www.nationalscientists.com

2. در صورتیکه مجله Scientists که در ابتدای متن از آن صحبت شده، آدرس اینترنتی ذکر شده را داشته باشد،باز هم در تاریخ 11 ابان 94 مصادف با دوشنبه 2 نوامبر 2015 چنین مطلبی نوشته نشده است!!

ـ آدرس خبرخوان مجله مذکور که تاریخ مطالب در آن مشخص است:

http://www.the-scientist.com/?rss.feed

3. مجله مذکور نیز سردبیری به نام بیل برایسون ندارد.هیئت تحریریه این مجله را می توانید در لینک زیر ببینید:

http://www.the-scientist.com/?home.about

4. نه تنها نام «ریچارد هایزگر» ـ که دبیر اجرایی معرفی شده ـ یافت نشد، «بیل برایسون» انتخابی هوشمندانه است. از این نام سه تا در تاریخ وجود دارد! اولین آنها سیاستمداری استرالیایی است که در 1973دار فانی را وداع گفته!دیگری روزنامه نگاری آمریکایی است که در 1986 فوت کرده و تنها بیل برایسون زنده، طنزنویس اهل آمریکاست!

https://en.wikipedia.org/wiki/Bill_Bryson_%28politician%29

https://en.wikipedia.org/wiki/Bill_Bryson,_Sr.

https://en.wikipedia.org/wiki/Bill_Bryson

5. نه تنها در این دو منبع بلکه در هیچ منبع معتبر فارسی و انگلیسی چنین مطلبی یافت نشد. منابع انگلیسی مانند:

www.euronews.com

www.sciencenews.org

www.newscientist.com

و منابع فارسی همچون:

بخش علم و فناوری ایسنا:

http://www.isna.ir/fa/service/Science%20and%20Tech

بخش علم و فناوری بی.بی.سی:

http://www.bbc.com/persian/science

 

6. به نظر می رسد نویسنده متن، برای اثبات حرف خود دست به دامان تخیل شده باشد تا عقل و علم! این نکته به وضوح در محاسبه درجه حرارت جهنم و بقای اجزای اتمی در لایه های نورانی پیداست! نویسنده بلاشک در مورد اینکه دمای بهشت عجیب ایشان با کجا سازگار است که آن را «دمای سازگار» خوانده، توضیحی نداشته است!

 

آدرس کانال آنتی شایعه در تلگرام https://telegram.me/Anti_shayee

+(این حرف من علمی نیست اما ) تنها با خوندن عنوان این مطلب هم میشه متوجه شد این مقاله شایعه ای بیش نیست ! این پست هم صرفا مثالیه برای باور نکردن هرچیزی که میخونیم..هیچ مطلب و شنیده ای رو بدون رفرنس و از اون مهم تر چک کردن شخصی مراجع باور نکنید..شاید این اولین اصل هر تحقیق علمی باشه..

انجام دادن این کار همیشه هم آسون نیست و درواقع بسیار وقت گیره..خوشبختانه گروه هایی مثل آنتی شایعه و گمانه ، با درخواست شما این کار انجام میدن...هرچند تقریبا هیچکدوم از این گروه ها هم بی طرف نیستند . به هرحال سنجش شخصی هر موضوع با عقل و فکر و جست و جوی خودتون قبل از باور کردن و پذیرفتن هر حرفی لازمه...



می دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید .در من نیرویی هست . نیروی گریز از ابتذال ... و من به خوبی ابتذال زندگی و وجود را احساس می کنم .



+خب دیو ، درباره ی خودت برامون بگو ، تو کی هستی؟
-خب، من دستیار اجرایی در یک شرکت تولید فراورده های حیوانی هستم...
+نگفتم بگی چکار میکنی گفتم بگو کی هستی..
-بسیار خوب، من آدم نسبتا خوبی هستم...بعضی اوقات دوست دارم تنیس بازی کنم...
+منظورم سرگرمی هات نیست دیو خیی ساده ست، بگو کی هستی ؟
-من فقط..شاید بهتر باشه یه مثال برای من بزنی تا بدونم چه جوابی میتونه خوب باشه..شما چی گفتید؟

+می خوای لو بهت بگه کی هستی؟
-نه، من فقط...من آدم خوب و بی اذیت و آزاری هستم..ممکنه بعضی اوقات مردد باشم ولی ..
+دیو تو داری شخصیتت رو توصیف می کنی..من میخوام بدونم..تو کی هستی ؟؟


Anger Managment - 2003


http://s7.picofile.com/file/8248885492/Angr_Mngmnt_720p_Iran_Film_022540_2016_04_26_22_41_10_.JPG


ما نه رشته ی دانشگاهیمون هستیم و نه شغلمونیم ..نه حساب بانکی یا ماشینی که سوارش میشیم..ما بیشتر از اینهاییم..اما..واقعا ما کی هستیم ؟ً!


عشق ورزیدن خردمندانه، و تنفر ورزیدن ابلهانه است . در این دنیای که در آن ما هر روز بیشتر به یکدیگر نزدیک میشویم، باید بیاموزیم که یکدیگر را تحمل کنیم ، بیاموزیم تا با این واقعیت که دیگران ممکن است حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید، کنار بیاییم . ما تنها میتوانیم در این صورت با هم زندگی کنیم. اگر قرار باشد با یکدیگر زندگی کنیم، نه اینکه با یکدیگر بمیریم !

آموختن این نوع بزرگ منشی، و تحمل یکدیگر، برای تداوم حیات بشر روی این کره، مطلقاً ضروری است..


+برتراند راسل



به تو توصیه می کنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن، بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز ، بتوانی راضی بودن و راضی نبودن را بگویی و بنویسی…!

+بهمن فرسی
++هرچند بعضی ها هم معتقدند ادبیات در دوران خفقان رشد میکند. جایی که مستقیم و صریح حرف زدن از آنچه در ذهنت میگذرد، میتواند جُرم تلقی شود.



به عنوان یک آدم درون گرا ، سال هاست که به من گفته میشود "باید" رفتارهای اجتماعی بیشتری از خود نشان دهم و بیشتر شبیه برون گراها باشم . اما همیشه چیزی در وجود من با این پیشنهاد مخالفت کرده است و اتفاقا من فکر میکنم انسان های درون گرا ، دقیقا همانطور که هستند خیلی عالی به نظر می آیند

اما درونگرایی چیست ؟ باید بدانیم که این با خجالتی بودن بسیار متفاوت است ، خجالتی بودن درباره ترس از قضاوت جامعه است. اما درون گرا یا برون گرا بودن درست مانند راست یا چپ دست بودن انسان هاست ، آیا میتوانیم کسی را به خاطر چپ دست بودن سرزنش کنیم و از او بخواهیم به جای دست چپ که با آن احساس راحتی بیشتر میکند با دست راست بنویسد ، آن هم تنها به این خاطر که متفاوت از دیگران رفتار نکند ؟

اما ما با فشارهای اجتماعی آدم های درونگرا را مجبور به خجالت کشیدن از احساسات و رفتارهایشان میکنیم . باعث میشویم تصور کنند دچار نوعی تفاوت منفی با دیگران هستند و این نیاز به درمان دارد . شاید برای همین است که بیشتر انسان های درونگرا ، احساس خجالتی بودن میکنند .

درونگرایی بیشتر درباره این است که شما چطور  به  محرک‌ها پاسخ می‌دهید . برونگراها  به دنبال مقدار زیادی از محرک‌ها هستند ، در حالی که درونگراها وقتی بیشترین احساس زندگی و آماده‌ترین حالت و بیشترین قابلیت را دارند که در جایی آرام‌تر و محیط کم سر و صداتری هستند. نه همیشه ( هیچ چیز مطلق نیست ) ولی بیشتر اوقات..

اما تبعیض و مشکلات از جایی آغاز میشود ، که مهم‌ترین موسسات ، مدارس و محل‌های کار ما،  برای برونگراها طراحی شده‌اند و این باعث میشود که آن ها  به این طریق بتوانند بسیار آسان تر موفقیت های کاری و مالی کسب کنند و این یعنی نادیده گرفتن درون گراها و قدرت درون گرایی..

البته هیچ کدام از این ها در مورد این نیست که بگوییم که مهارت‌های اجتماعی مهم نیستند، و من هم اصلا شما را به نابودی کار تیمی دعوت نمی‌کنم . مشکلاتی که ما امروزه با آن مواجهیم در زمینه‌هایی مانند علم و اقتصاد آنقدر وسیع و پیچیده‌اند که  به یک ارتش از آدم‌ها نیاز داریم که دور هم جمع شوند و با همکاری هم آنها را حل کنند. اما من می‌گویم اگر آزادی بیشتری به درونگراها بدهیم تا خودشان باشند، احتمال بیشتری دارد که آنها راه‌حل منحصر به فردشان را برای این مشکلات پیدا کنند.

زمانی هم که صحبت از مدیریت و رهبری میشود به نظر میرسد که افراد برونگرا برای این قبیل کارها مناسب تر هستند درحالیکه تحقیقی جالب توسط آدام گِرانت در مدرسه وارتن نشان داد که رهبران درونگرا اغلب خروجی بهتری از برونگراها دارند، زیرا وقتی که آنها کارکنان بیش‌فعال را رهبری می‌کنند، بسیار بیشتر امکانش هست که اجازه دهند آن کارمند با ایده‌اش جلو برود و به نتیجه برسد . از طرفی درونگراها بیشتر مراقب هستند، و خیلی کمتر احتمال دارد که ریسک‌های بزرگ و خطرناک انجام دهند .

مسلما همه ی  ما در یک جایی از طیف درونگرا/برونگرا قرار می‌گیریم . ایوِن کارل یونگ، روانشناسی که اولین بار این اصطلاح را ترویج کرد،‌ گفت که چیزی مثل یک درونگرای کامل یا یک برونگرای کامل وجود ندارد و اگر هم چنین کسی وجود داشته باشد در دیوانه خانه خواهد بود..

...

تنهایی اغلب جزء خیلی مهمی از خلاقیت است  اما این به آن معنا نیست که همه ما باید همکاری‌ها را متوقف کنیم بلکه معنیش این است که تنهایی مهم است و برای بعضی از مردم هوایی است که آنها نفس می‌کشند..پس ما باید قدرت بالای تنهایی را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم

(خوب است که بدانیم ما نمی‌توانیم بین گروهی از آدم‌ها باشیم بدون اینکه بطور غریزی نظرات آنها را تکرار و تقلید کنیم. حتی در مورد چیزهای جزئی و شخصی مثل اینکه شما به چه کسی تمایل دارید، شما شروع به تقلید از عقاید آدم‌های اطراف خودتان می‌کنید بدون اینکه حتی بفهمید که دارید این کار را می‌کنید. و این میتواند مانعی در برابر افکار آزاد و خلاقیت باشد)

حالا اگر همه این درست است، چرا ما اینقدر اشتباه می‌کنیم؟ چرا ما مدرسه‌ها و محیط‌های کاریمان را اینطور می‌چینیم؟ و چرا ما به درونگراها به خاطر اینکه می‌خواهند که برای مدتی در خلوت خودشان باشند اینقدر احساس گناه تلقین می‌کنیم؟


+سخنرانی کامل سوزان کین در مورد قدرت درون گراها..


+نگاه دقیقی بندازید که توی ساکتون چی دارید و چرا آن رو اونجا گذاشتید. خُب برونگراها ! ممکنه که ساک شما هم پر از کتاب باشه. یا شاید آنها پر از لیوان‌های شامپاین یا وسایل پرش آزاد باشد هر چی که هست، امیدوارم که هر وقت فرصت داشتید این چیزها را بیرون بیاورید و ما را با انرژی و خوشی خودتان ببخشید !

ولی درونگراها،شما احتمالا این احساس را دارید که باید از هر چیزی که درون ساکتان دارید کاملا محافظت کنید و این خوبه. ولی بعضی وقت‌ها، فقط بعضی وقت‌ها امیدوارم که شما ساکتان را برای بقیه آدم‌ها باز کنید تا درون آن را ببینند، چون جهان به شما و به چیزهایی که شما همراه دارید نیاز دارد.(آدمهای درونگرا معمولا  کیفی پر از کتاب دارند ، حتی در مسافرت ها )


" آیا خدا وجود دارد " نام مقاله ی 9 صفحه ای از برتراند راسل که همونطور که از اسمش بر میاد به مسئله ی وجود خدا میپردازه . این مقاله در سال 1952 نوشته شده اما برای اولین بار در سال 1997 منتشر شده..

به نظرم ترجمه ی این اثر به فارسی ( حداقل در این نسخه ) به خوبی انجام نشده ( مترجم از اون پشت اشاره میکنند بهتر بلدید خودتون انجام بدید :) اما قابل فهمه و هرچقدر که جلوتر میره بهتر و بهتر میشه..

راسل نه دلیلی برای اثبات خدا میاره و نه دلیلی برای انکار اون ( چون خودش هم یک ندانم گرا بوده)..ولی نظرات و برهان های خدا پرستانو به نقد میکشه و نشون میده فاقد ارزش علمی و منطقی هستند .


http://s7.picofile.com/file/8244470200/1.jpg


در پایان این مقاله هم برتراند راسل به نکته ی جالبی در مورد اعتقادات  ادیان و مذاهب مختلف اشاره میکنه که شاید اگر همه ی پیروان این مکاتب فارغ از هر اعتقاداتی که دارند بهش دقت میکردند تعارض و رویارویی های کمتری میانشون اتفاق می افتاد..

این که همه ی ما به راحتی ( و شاید به درستی ) اعتقادات مکاتب دیگر نامعقول و حشتناک و یا حتی خنده دار  میبینیم ، اما در مواجهه با اعتقادات خودمون دارای این نگاه منطقی نیستیم و هیچوقت با دریچه ی عقل بهشون ورود نمیکنیم .  که البته شاید بخشی از اون به خاطر آموزش های دوران کودکی باشه و این هر نوع تغییری به شدت دشوار میکنه .

http://s7.picofile.com/file/8244471026/12.jpg


+برتراند راسل ،  پیشگام تحلیل منطقی و مدافع سرسخت تجربه‌گرایی بود. او در مسائل پُر اهمیتی نظیر چگونگی کارکرد ذهن، شیوۀ تجربه کردن جهان پیرامون، ذات واقعی معنای کلمات و جملات بحث و فحص کرد، و از این طریق ابزارهای علمی و فلسفی ارزشمندی برای ما به ارمغان آورد؛

اما تلاش وی برای جستجوی حقیقت فقط به فرمول‌های خشک منطق محدود نماند، فعالیت‌های اجتماعی او در دفاع از حق رأی زنان، صلح، حقوق مردم جهان سوم و انتقاد شدید از حکومت‌های تمامیت‌خواه بخش جدایی‌ناپذیر فعالیت علمی و فلسفی وی به شمار می‌آید..


در هر هدف دو توهم نهفته است. یکی اینکه شما به تعداد زیادی عامل ناشناخته که بین شما و آن هدف قرار دارند، شناخت و تسلط دارید یا می توانید پیدا کنید.

دوم اینکه “آن هدف” “آن” چیزی است که شما را به “آن جا” می رساند. مثل اینکه بتوانید مزه غذایی را که تا به حال نخورده اید حدس بزنید..


+هدف زندگی ، زندگی بی هدف - علی سخاوتی



یکی از انواع بلوغ این است که متوجه باشی در چه زمینه هایی به بلوغ نرسیده ای...



دنیا به مراد رانده گیر، آخِر چه؟

وین نامهٔ عمر خوانده گیر، آخِر چه؟


گیرم که به کامِ دل بماندی صد سال ،

صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟



همه بالاخره یک روزی به پوچی زندگی میرسند ، اما در مواجهه با اون سه رویکرد متفاوت اتخاذ میکنند :


1.انکار و تلاش برای معنا دادن (مولانا)

2.افسردگی (صادق هدایت)

3.لذت از فرصت باقی مونده (خیام)



می نوش که عمرِ جاودانی این است،

خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است.


هنگامِ گُل  است و سبزه ، یاران سرمست،

خوش باش دمی، که زندگانی این است..


+هر دو رباعی از جناب خیام..



چه جوری می‌خوای خودتو بشناسی وقتی که هرگز دعوا نکردی؟


Fight Club - David Fincher+



http://s7.picofile.com/file/8241552750/567cf484fb4b34fe2ed1402bb1d6bfc8.jpg





مبادا دل ببندم ،

به هر نامحرم عشق...


+{ حدیث آشنایی - شکیلا }


Plot summary

Seeing is a story set in the same country featured in Blindness and begins with a parliamentary election in which the majority of the populace casts blank ballots. The story revolves around the struggles of the government and its various members as they try to simultaneously understand and destroy the amorphous non-movement of blank-voters. Characters from Blindness appear in the second half of the novel, including 'the doctor' and 'the doctor's wife'.



داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع می‌شود. بعدازظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رأی به حوزه نیامده‌است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانوادهٔ خود را به حوزه فرامی‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزهٔ رأی‌گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می‌گردد

نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته‌اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده‌اند.

رئیس‌جمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام می‌کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می‌دهند. رئیس‌جمهور در تلویزیون ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأی‌های باطلهٔ سفید افزایش می‌یابد.

دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل می‌دهد. گروه‌های تفتیش عقاید به‌کار می‌افتند. در خیابان‌ها، جلو افراد را می‌گیرند و می‌پرسند: به چه کسی رأی داده‌ای؟ مردم مقاومت می‌کنند. دولت، حرکت‌های تفتیشی را افزایش می‌دهد، ولی به نتیجه نمی‌رسد. دولت شهر را رها می‌کند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر می‌گریزند و راه‌های خروج از شهر را می‌بندند و ازطریق رادیو سعی در برهم‌زدن امنیت و آرامش شهر می‌کنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل می‌کنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاست‌جمهوری را در سر دارد، شروع به خرابکاری در شهر می‌نماید. در شهر بمب منفجر می‌کنند و تقصیرات را به گردن آشوب‌طلبان می‌اندازند. شهردار شهر درکنار مردم می‌مانَد و به حفظ آرامش شهر کمک می‌کند. افراد دولت به‌مرور از بدنهٔ آن جدا می‌شوند و به صف ناراضیان می‌پیوندند..


+در کشورهایی که در اون ها آزادی وجود داره ، رای ندادن و رای سفید دادن هم معنایی داره..

اما در بقیه ی کشورها و مخصوصا زمانی که نهادی بالاتر از دولت وجود داشته باشه ، این حرکت ها هیچ مفهومی ندارند چون حکومت حاکم صرفا به بقای خودش فکر میکنه و به همین خاطر  با دستچین افراد شرکت کننده در انتخابات ، تقلب ، کم و زیاد کردن آرا افراد و حزب های مختلف و حتی شیفت کردن ! آرا  در نهایت نتایج واقعی میپوشونه..

در این نوع کشورها ، حکومت ها به رای مردم نیاز ندارند ، چون نتایج از پیش مشخص هستند یا اصلا تصمیم گیرنده ها کسان دیگری هستند ، اون ها صف ها و توده های مردم میخوان تا به نوعی برای خودشون در جوامع بین المللی مشروعیتی دست و پا کنند..

جالبه که در هردوره هم کاری میکنند تا مردم ( وحشتناک که خودشون ! ) به بهانه و دلایلی که در اختیارشون گذاشته میشه ( و فکر میکنند با فکر خودشون به اون رسیدند ! ) به پای صندوق ها رای برن..حتی قشرهای تحصیل کرده و نسبتا آگاه و ناراضی اما متاسفانه ساده لوح یا ترسو..


جمله ی زیبایی از مارک تواین نقل میکنند..آنجا که آزادی نیست، اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد، اجازه نمی دادند که رای بدهید !

برای رسیدن به آزادی باید تاوان های بسیار بزرگتری از انتخاب بین بد و بدتر پرداخت..هرچند متاسفانه در این کشورها حتی در صورت وقوع ، این تحرکات ، چون فاقد حمایت توده ی مردم ( که نا آگاه ، ناتوان ، بزدل یا کاسه لیس هستند ) به هیچ نتیجه ای نمیرسند..و تا ابدالدهر همان خواهد بود که بود..


+به نظر من ساراماگو بیشتر به جای شخصیت پردازی به وقایع و اتفاقات میپردازه که اتفاق مثبتی هم هست..این امر تا جایی ادامه پیدا میکنه که معمولا حتی برای اشخاص اسمی هم انتخاب نمیکنه..دقیقا در نقطه ی مقابل داستایوسکی ..

+گفته میشه در ترجمه ی این کتاب به زبان فارسی و نسخه های چاپ شده قسمت های زیادی از کتاب حذف یا تغییر داده شده...


+ بینایی |  ژوزه ساراماگو | کیومرث پارسای