هیچ لذتی بالاتر از آن نیست که با کسی آشنا شوی که دنیا را مانند تو میبیند..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن
- ۰ نظر
- ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۵
هیچ لذتی بالاتر از آن نیست که با کسی آشنا شوی که دنیا را مانند تو میبیند..
+بانوی سپید | کریستیان بوبن
الفبای فلسفه اثر نایجل واربرتون یکی از پرفروش ترین کتاب های فلسفه و از
بهترین منابع برای آموزش اولیه و عمیق فلسفه می باشد. این کتاب خواننده را با ظرافت
و قدم به قدم، با وادی فلسفه آشنا می سازد.
نایجل واربرتون ، که از اساتید برجسته فلسفه در دانشگاه آکسفورد است، در هر فصل به یکی از حوزه های مهم فلسفه می پردازد و از محاسن بزرگش پدید آوردن فرهنگ نقد و تفکر نقّاد در ذهن خواننده است ، چرا که هر مکتبی را معرفی می کند پس از آن به نقد و موشکافی آن می پردازد و آرا و مضامین اساسی در آن حوزه را شرح و بررسی می کند:
آیا می توانید وجود خداوند را به اثبات برسانید؟
چگونه در گستره ی اخلاق ، درست را از نادرست تشخیص می دهیم؟
آیا باید گاهی از قانون سرپیچی کنیم!؟
آیا جهان واقعا به همان صورتی است که تصور می کنید؟
آیا می دانید که راه و رسم علم چگونه است؟ فلسفه علم چیست؟
آیا ذهن یا روح شما از بدنتان جداست؟
آیا می توانید هنر را تعریف کنید ؟ زیبایی را چطور؟
واربرتون پس از بررسی و تبیین فلسفه به عنوان مقدمه، به موضوعات اصلی کتاب چون چیستی فلسفه، خدا، حسن و قبح اخلاقی، سیاست، جهان خارج، علم، ذهن و هنر میپردازد..
رد کردن پاداش ، راه دیگری برای پذیرفتن آن با سر و صدایی بیشتر از حالت عادی ست !
+اندیشه های مارک تواین | ترجمه و گردآوری مهرداد رضایی
حضرت آدم چه شرایط خوبی داشت وقتی که مطلب جالبی بیان میکرد و میدانست کسی قبلا آن را نگفته است !
+What a good thing Adam had. When he said a good thing he knew nobody had said it before.
+اندیشه های مارک تواین | ترجمه و گردآوری مهرداد رضایی
شرم دارم چون آن روز ما نبرد را باختیم.
ما هنوز هم آدمهای
نبردباختهای هستیم. پاسخ دندانشکنی به حرفهای آن کاسب عصبانی که هرگز
نمیتواند دورتر از نوک دماغش را جایی را ببیند، ندادیم.
مخالف حرف او
حرفی نزدیم. از پشت میز بلند نشدیم. همچنان آرام هر لقمه را جویدیم و به
این فکر دل خوش کردیم که آدم کودنی است. محکم روی همه زخمها را پوشاندیم
تا خود را یا آنچه را عزت نفس خود میدانستیم حفظ کنیم.
بیچاره ما، آنقدر سست، آنقدر سست...
+گریز دلپذیر | آنا گاوالدا | ترجمه الهام دارچینیان | نشر قطره
گریز دلپذیر اثرِ آنا گاوالدا ، رُمانی کم حجم اما بسیار گیرا و دوست داشتنی است.
سفر شادمان چهار خواهر و برادر به دنیای کودکی شان تا چند ساعتی، زندگی روزمره و رنج های خود را فراموش کنند٬ تا شاید دوباره آن آرامش و دل خوشی را که زندگی شان را در نقشِ آدم های بالغ و بزرگسال از آن ها ربوده، بازیابند..
{چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافیِ حین خدمت٬ کمی مهلت٬ فاصله ی بین دو پرانتز٬ یک لحظه لطافت. چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...}
+نوشته ی پشت جلد کتاب...
بخش های زیبایی از کتاب :
1
همین خاطر نمیخواست عروسی بیاید. برخورد با فامیل. خالهها و داییهای پیر و خالهزادههای دور. آدمهایی که طلاق نگرفتهاند، که با هم کنار آمدهاند.
کسانی که راه دیگری انتخاب کردهاند. قیافههایشان که به طرز مبهمی دلسوزی یا بهت آنها را نشان میدهد. فرهنگ آبا و اجدادی. دوشیزه باکره در پیراهن سفید، تصنیفهای باخ، سوگند وفاداری جاودانی که عروس و داماد از بَرکردهاند، گفتوگویی شبیه شاگرد دبیرستانیها، دو دستی که روی یک چاقوست و دانوب آبی زیبا وقتی دیگر پای آدم از این ادا و اصولهای طولانی درد میگیرد.
بله همه اینها، لولا را میآزارد. اما از همه بیشتر، بچهها و بچههای دیگران..
2
چیز های بسیاری در سر ماست. چیز هایی بسیار دورتر از قار و قورِ شکم این
نژاد پرست ها. در سر ما پُر است از موسیقی ها٬ از کتاب ها. راه ها٬ دست ها٬
آشیان ها. ریسه ی ستارگان روی کارت های تبریک٬ کاغذ های از لای دفتر کنده
شده٬ خاطرات شاد٬ خاطرات تلخ.
3
دفعه آینده، به وضع خودم سرو سامانی می دهم میدانی ... حتما. کسی را برای خودم پیدا می کنم. یک پسر خوب. یک پسر سفید پوست. پسری بی همتا. کسی که گواهی نامه رانندگی و تویوتا داشته باشد.
اینطوری دیگر شنبه صبح ها برای رفتن به خارج از شهر مزاحم تو نخواهم شد. به شوشوی چند رسانه ای می گویم: شوشو جان! مرا به عروسی پسرخاله ام می بری؟ با اتوموبیل زیبایت که جی پی اس دارد و حتی کرس و دم-تم را هم رهیابی می کند؟ و جانمی جان! همه چیز روبراه خواهد شد.
چرا مثل احمق ها می خندی؟ فکر می کنی به اندازه کافی یز و زرنگ نیستم
که مثل بقیه بتوانم پسرکی مهربان و شیرین و خودشیرین و تودل برو تور بزنم؟
کسی که هرگز خودش را نگیرد، وقتی به فکر مقایسه قیمت مجله ها و کاتالوگ های مصالح و لوازم خانگی هستم، با مهربانی بگوید: عزیزم چرا نگرانی؟ از هر فروشگاهی دوست داری، خرید کن، نگران قیمت نباش، تفاوت قیمت ها واقعا ناچیز است، ارزش این که فکرت را مشغول کنی ندارد ...
همیشه از در پارکینگ رفت و آمد می کنیم تا ورودی خانه کثیف نشود. کفش هامان را زیر راه پله می گذاریم تا پلکان کثیف نشود. همیشه با همسایه هایی که خوش رفتار هستند دوست می شویم، یک باربی کیوی درست و حسابی خواهیم داشت چون برای بچه ها خوب است، چون همانطور که زن برادرم می گوید نقشه ساختمان خانه، بدون باربی کیو نقشه قابل اعتمادی نیست و ...
وای خوشبختی.
تصورش هم بسیار نفرت انگیز بود. خوابم برد.
4
احساس هر دو ما از بودن، بر مفهوم نیمی از همه چیز، استوار است، و جالب آن که هر یک از ما بدون آن دیگری نیمه کاره است.
با این همه بسیار از یکدیگر متفاوتیم... او از سایه خود می ترسد، من سوار سایه ام می شوم. او چهاربیتی ها و قصیده ها را کپی می کند، من از اینترنت نمونه موسیقی ها را دانلود می کنم. او شیفته نمایشگاه های نقاشی است، من نمایشگاه های عکس را بیشتر دوست دارم. هرگز آنچه را در دل دارد نمی گوید، من دوست دارم همه چیز روشن باشد. او نمی داند چطور خوش بگذراند، من از فرط خوشگذرانی نمی توانم بخوابم. او بازی کردن را دوست ندارد، من دوست ندارم ببازم...
5
حرف زدیم، حرفها زدیم، همان حرفهای ده سال پیش، پانزده یا بیست سال پیش، یعنی کتابهایی که خوانده بودیم، فیلمهایی که دیده بودیم،آهنگهایی که گوش کرده بودیم، سایتهایی که کشف کرده بودیم..
مجله های سریالی ، گنجینه های آنلاین ، موسیقی دان هایی که انگشت به دهان مان میکردند ، بلیط های قطار ، کسنرت ، بلیط هایی که آرزو داشتیم برای عذرخواهی تقدیم مان شود ، نمایشگاه هایی که به ناچار از بازدیدشان ناکام میماندیم ، دوستانمان ، دوستان ِ دوستانمان و داستان های عاشقانه ، عشق هایی که دلمان را برده یا نبرده بود .
باید بگویم اغلب آنها نبرده بود و ما برای بازگو کردن آنها بهترین بودیم .
روی علفها دراز شدیم، انواع و اقسام حشرات ریز هجوم آوردند و نیشمان زدند، به ریش خود خندیدیم. از آن خندههای جنون آسا و داغی آفتاب تنمان را سوزاند..
+گریز دلپذیر | آنا گاوالدا | ترجمه الهام دارچینیان | نشر قطره
وقتی در تمام طول زندگیت دیگران تصمیم میگیرند چی بخونی، چی ببینی و چی بشنوی...
انتظار نداشته باش چیز قابل توجهی بدونی.
بـس که دلتنگـم اگر گریه کنم میگـوینـد
قطــره ای قصـد نشـان دادن دریــا دارد..
{ فاضل نظری }
+اقلّیت - فاضل نظری
خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند...
+گلستان سعدی | باب هشتم در آداب صحبت
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد..
علم چندان که بیشتر خوانی ، چون عمل در تو نیست نادانی..
+گلستان سعدی | باب هشتم در آداب صحبت
++آموختم و نکردم..رنج بیهوده بردم..
ما که از او خواهش نکرده بودیم که ما را بیآفریند و قدرت نمایی بکند..
حالا که کرده چشمش کور بشود باید جورمان را بکشد !
+افسانه ی آفرینش | صادق هدایت..
سوفی عزیز ، دلواپسی من این است که مبادا تو هم مانند بسیاری از مردم چنان تربیت شوی که جهان را بدیهی بشماری..
متاسفانه پا به سن که میگذاریم به نیروی جاذبه خو میگیریم ، از این گذشته دیری نپاییده به خود جهان خو میگیریم . انگار در حین نشو و نما توان شگفتی درباره ی جهان را از دست میدهیم .
و بدین ترتیب ، از عاملی اساسی محروم میشویم - و همین است که فیلسوفان سعی میکنند به ما بازگردانند . چیزی که در کنه ما میگوید ، حیات رازی بزرگ است..
بیشتر مردم به دلیل های گوناگون چنان در چنبر امور زندگی گیر می افتند که شگفتی جهان از یادشان میرود .
اما جهان و هرچه در آن است برای کودک تازگی دارد و او را به شگفت می اندازد . بزرگترها اینطور نیستند . اکثرشان جهان را چیزی عادی میشمارند..
+دنیای سوفی | یوستین گردر
مهمترین چیز در زندگی چیست ؟
اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است ، خواهد گفت غذا . اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد میمیرد ، خواهد گفت گرما . و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم ، لابد خواهد گفت ، مصاحبت با آدم ها .
ولی هنگامی که این نیازهای اولیه برآورده شد ، آیا چیزی میماند که انسان بدان نیازمند باشد ؟
+دنیای سوفی | یوستین گردر
عجیب نبود که او نمیدانست کیست ؟ و بی انصافی نیست که انسان در قیافه خود دستی ندارد ؟
این قیافه را به او قالب کرده بودند ! آدم میتواند دوستانش را خود انتخاب کند ، اما انتخاب خودش دست خودش نیست . حتی بشر بودنش هم دست خودش نیست..
+دنیای سوفی | یوستین گردر
هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند !
+گلستان | سعدی | باب چهارم : در فواید خاموشی
++خیلی مهم به نظرم این نکته..حتی در چت کردن هم موقع بحث بهتره صبر کنیم تا مخاطبمون نقطه ی پایان در انتهای جمله اش بگذاره و بعد ما حرفمون بزنیم..اما ما ، عموما از ترس دور شدن از بحث و نکته ی مورد نظرمون یا فراموش کردن چیزی که میخوایم بگیم در میان حرفش میپریم و باعث میشیم نتونه نظرش کامل بیان کنه و چون خودمون هم با همین واکنش از طرف اون مواجه میشیم در نتیجه هیچ کدوممون قادر به بیان تمام حرف هامون نخواهیم بود..
اما اگه فقط همین نکته ی ساده یعنی گذاشتن نقطه در پایان جمله و اظهار نظرمون رعایت کنیم ، هرکدوممون خیلی ساده میتونیم تمام حرف هامون نکته به نکته بیان کنیم ، بدون اینکه هیچکدوممون در حرف دیگری پریده باشه.
افسانهٔ آفرینش نمایشنامه ای است کوتاه ( بیست صفحه ) در سه پرده از صادق هدایت نویسنده نامدار ایرانی و جزو کتابهای ممنوعه در ایران که با نظر نویسنده توسط دکتر حسن شهید نورایی در پاریس و در نسخههای محدودی به چاپ رسید.
بی تردید قصد نویسنده این بوده که آفرینش و نحوه تشکیل ان را از دیدگاه ادیان سامی با استفاده از زبان طنز به باد انتقاد بگیرد؛ که تقریباً هیچ عضوی از آفرینش، از خدا و فرشتگان گرفته تا شیطان را از قلم نیشدار خود در امان نمیگذارد. نمایشنامه با عشق زمینی آدم و حوا پایان میپذیرد.
بازیگران این خیمهشببازی عبارت اند از: خالق اف، جبرائیل پاشا، میکائیل افندی، ملا عزرائیل، اسرافیل بیک، مسیو شیطان، بابا آدم، ننه حوا، حوریها، غلمانها، فیل، شتر مرغ و ... . بر روی جلد اول کتاب این بیت از حافظ به چشم میخورد:
یکی از آقای کوینر پرسید، خدایی وجود دارد یا نه؟
آقای کوینر گفت: به تو توصیه می کنم در این باب تأمل کن که آیا رفتارت با دانستن جواب این سوال تغییر خواهد کرد یا نه..اگر تغییر نکرد این پرسش خود به خود منتفی است. اگر تغییر کرد دستِ کم می توانم کمکت کنم و به تو بگویم :
تو دیگر تصمیم خودت را گرفته ای، تو به یک خدا احتیاج داری !
+داستانک های فلسفی - برتولت برشت
یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب.. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت
اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند !
+گلستان سعدی | باب پنجم ، در عشق و جوانی
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟
یکی اشاره
به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم :
نه مردست آن به نزدیک خردمند ، که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق ، که چون خشم آیدش ، باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام ، تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی ، که دانم عیب من چون من ندانی!
+گلستان سعدی | باب اول : در سیرت پادشاهان..
+مودب بودن وقتی همه چیز خوبه و همه از روی ادب صحبت میکنند کار دشواری نیست..بلی، مرد آن کس است که چون خشم آیدش، باطل نگوید..