دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲۷۳ مطلب با موضوع «از فیلم هایی که می‌بینم» ثبت شده است

 

سینما. سینمای عزیزم. نمی‌توانم تصور‌ کنم چیزی را تا پایان عمرم بیشتر از تو دوست داشته باشم. همیشه برایم چیزی کنار‌ گذاشته‌ای. همیشه به صبرم پاسخ داده‌ای. همیشه غافلگیرم کرده‌ای، با ساده‌ترین یا پیچیده‌ترین فیلم‌هایت. به تنهایی‌ام معنی بخشیدی و از آن بیشتر از تنهایی بیرونم آوردی. تو قشنگ‌ترین شکل دوستی هستی. با آدم‌هایی که ندیده‌ام. با آدم‌هایی که نخواهم دید. با آدم‌هایی که می‌گویند مرده‌اند. تو می‌دانی همراهی چیست و همراه بودن چه ارزشی دارد. تو در تاریک‌ترین شب‌ها قلبم را روشن کرده و مرا از شوق تماشای زیبایی‌ات از جا بلند کرده‌ای. من واقعا گاهی از شدت زیبایی تو از جایم بلند شده و دور اتاق گشته‌ام. این را فقط تو دیده‌ای. تو زیبایی. زیبایی خالص. سینما. سینمای عزیزم. دوستت دارم، بیشتر از همیشه.

 

 

-- The Band's Visit 2007 ‧ Drama/Romance ‧ 1h 27m 7.5/10IMDb 98%Rotten Tomatoe

 

 

«هر آدمی در زندگی‌اش لحظه‌هایی دارد که پنهان‌اند. لحظه‌هایی که دلش نمی‌خواهد کسی دیگر از آن‌ها خبر داشته‌باشد. اگر کسی خبردار شود، ممکن است سرزنشش کند. ممکن است منظورش را نفهمد. هر آدمی وقتی به این لحظه‌ها می‌رسد، وقتی یادش می‌افتد که چه لحظه‌های پنهانی دارد، حس می‌کند گناه‌کار است. هم دوست دارد این حس را با کسی درمیان بگذارد، هم می‌ترسد این کار را بکند. مشکل در این ترس است»

 

-- میشائیل هانکه

 

 

 

-- The Piano Teacher 2001 ‧ Drama/Romance 7.5 IMDb 73%Rotten Tomatoes

 

 

جیمی مک‌گیل - کیم وکسلر. از بهترین زوج‌هایی که در سریال‌ها دیده‌ام.

 

 

 

 

 

-- تمامی این یادداشت اسپویلی در خصوص فیلم Silver Linings Playbook  می‌باشد.

 

قسمت موردعلاقه‌ام در فیلم Silver Linings Playbook آنجایی بود که پت و تیفانی بدون کم‌ترین‌ کشش مردانه/ زنانه‌ای نسبت به هم و به شکلی حرفه‌ای تمرین‌های رقص‌شان را با یکدیگر انجام می‌دهند و به پیش می‌روند. در غیاب احساسات و امیال به معنای واقعی کلمه پیشرفت می‌کنند و در نهایت آن نمره‌ی 5 از 10 معروفشان را می‌گیرند. 

 

اما خب در آخر همه چیز خراب می‌شود و می‌فهمیم اینطور نبوده که داستانی وجود نداشته باشد. که هردو نسبت به هم احساساتی دارند که تا آن لحظه (حداقل از جانب پت) خیلی عیان نشده است. البته زودتر از آن هم می‌توانستیم متوجه آن شویم. آنجایی که پت، بی‌اختیار، از پشت به بدن برهنه تیفانی خیره می‌شود که در حال عوض کردن لباس رقصش است. (البته آن نگاه خیره هم می‌توانست فقط به معنای یک جاذبه جنسی باشد، نه یک احساس عاطفی یا همچین چیزی.)

 

فکر می‌کنم در اغلب آدم‌ها (عموما مردها) یک شکل گرسنگی/عدم کنترل درونی عجیبی وجود دارد. گرسنگی‌ای که منجر به آن می‌شود تا تلاش کنند هر شکل از رابطه‌ای را که با زن‌ها(ی دلخواه و جذاب‌شان) دارند را تبدیل به یک رابطه جنسی و یا عاطفی کنند. (بسته به شخصیتشان)

 

متاسفانه گرسنگی حتی از فقیر بودن هم بدتر است. چون فقیر در عین نداشتن ممکن است سعه‌صدر، تحمل و بزرگی داشته باشد، اما گرسنه، گرسنه است چه داشته باشد یا نداشته باشد. در نتیجه حریص و سیری‌ناپذیر و نفرت‌انگیز است، اگر که بازیگر خوبی نباشد.

 

و‌ خب این خیلی بد و حقیرانه است که از سر گرسنگی نتوانی دوستانی از جنس مخالف داشته باشی که نه در گذشته و نه در حال و نه در آینده قرار باشد اتفاقاتی از جنس آن کشش‌ها بینتان بیفتد. حتی اگر شبیه تیفانی و پت برای تمرین رقص مجبور باشید از لحاظ فیزیکی هم آنقدر به هم نزدیک شوید. (البته این یک مثال اغراق‌آمیز است و بنظر می‌رسد رقصیدن عموما نمی‌تواند عاری از امیال و احساسات باشد. همانطور که برنارد شاو می‌گوید:
رقصیدن بیان عمودی یک اشتیاق افقی است. و تیفانی چه هوشمندانه از این راه برای درمان و برگرداندن پت به‌ زندگی عادی استفاده می‌کند)

 

البته باید به این‌ نکته هم اشاره کرد که اغوا نشدن‌های ابتدایی پت در برابر پیشنهادات وسوسه‌برانگیز تیفانی از سر قوی بودن یا گرسنه نبودن او نبوده است. اتفاقا از یک ضعف روانی نشات می‌گرفته که در اثر تماشای مستقیم خیانت همسرش به او شکل گرفته است. در واقع او به شکلی ناخودآگاه می‌خواسته دقیقا در جهت مخالف آنچه که همسرش انجام داده رفتار کند‌‌.


تمام این‌ها یعنی این فیلم و این رابطه مثال خوبی برای آنچه می‌خواستم بگویم نبوده، اما خب چاره‌ای نبود. جایی دیگر هم چیز بهتری ندیدم.




چندسال پیش جمله‌ی جالبی از یکی دوستانم که در کار نتورک مارکتینگ بود شنیدم، جمله‌ای که در همایش‌هایشان از آن استفاده می‌کردند و نقل به مضمون آن این بود که با هرکسی آنطور رفتار کن که انگار قرار است تا ساعتی دیگر یک میلیون دلار به تو هدیه کند!

 

کاری به این ندارم که خود نتورکرها اصلا شبیه به این جمله نیستند (و بیشتر شبیه به کیسه‌های متحرک پولی هستند که به تو‌ هم شبیه یک دسته‌چک یا عابر بانک نگاه می‌کنند و  می‌خواهند کالایی را که اصلا به دردت نمی‌خورد به زور در یقه‌ات بچپانند‌) اما خود این جمله و پیام پشت آن بنظرم جالب است‌ و اتفاقا چقدر دقیق و درست به یک ضعف بزرگ انسانی اشاره می‌کند‌. منفعت (مالی) رفتار ما را همیشه به وضوح عوض می‌کند‌. به خودم فکر می‌کردم که در کودکی و پیش از گرفتن عیدی چقدر مودب‌تر می‌شدم یا پیش از گرفتن ماهیانه چقدر سربه زیرتر بودم‌‌!

 

البته که هر خدمات‌دهنده‌ای در بازار هم به اندازه وسع مالی و میزان منفعتی که مشتری برایش دارد به او احترام می‌گذارد. اما در حقیقت این جمله می‌تواند چیز دیگری را هم در بیرون از دنیای کسب و کار و در قالب یک تمثیل به ما بگوید. اینکه می‌توانیم با یادآوری این مثال، بدون هیچگونه منفعتی آنی، که مشخص و قطعی باشد، به بهترین شکل ممکن با دیگران رفتار کنیم. اما آیا اینکار بهترین تصمیم در تعامل با دیگران است؟ یا بهتر بگویم، چنین کاری اصلا ممکن است؟!

 

مهمترین آدم زندگی‌تان را تصور کنید و به این فکر کنید که قرار باشد برای همه آدم‌های دور و نزدیک زندگی‌تان به اندازه او انرژی بگذارید و تقریبا به همان شیوه‌ای که با او رفتار می‌کنید با آن‌ها رفتار کنید.  تصور کنید چنین کاری در طولانی مدت چه انرژی عظیمی می‌طلبد! نیرویی که قطعا یافتن آن در هر انسانی ممکن نیست‌. بنظرم یک نقشه از پیش شکست‌خورده است.

 

اما اگر همچین کاری ممکن بود هم چه می‌شد؟ جدا از اینکه فکر می‌کنم طبیعتا هر آدمی شایسته بهترین برخورد و رفتار ما نیست، احتمالا ذات ما آدم‌ها اینقدر خوب نیست که بتوانیم بی‌چشمداشت و بدون فکر کردن به منفعت‌هایمان اینگونه باشیم! یعنی می‌توانیم اما دوام نمی‌آورد. فراموشش می‌کنیم و حتی اگر یادمان  باشد حوصله و حالش را نخواهیم داشت. در بهترین حالت شبیه لوئیسای نفرت انگیز me before you (با بازی امیلیا کلارک) می‌شویم که نه با هرکسی که تنها با میلیونر‌ها اینگونه رفتار می‌کند. با آن چشم و دل ناسیر و خنده‌های چندش منفعت طلبش.

  


خیلی وقت‌ها نمی‌دانیم چرا ناراحت و افسرده و غمگین و ناراضی هستیم. دلیلش اما می‌تواند ساده باشد، سرکوب خواسته‌ها و دغدغه‌ها و امیال‌مان تا آنجا که خودمان هم در ظاهر فراموش کنیم واقعا چه می‌خواستیم و هم‌اکنون جای چه چیزهایی (یا حداقل "امکان" چه چیزهایی) در زندگی‌مان خالی‌ست.

در اپیزود نهم فصل اول سریال The Leftovers است که لوری مشاجره‌ای را با همسرش کوین آغاز می‌کند که به خاطر نگفتن دو حقیقت است‌. اول اینکه پسرشان چه کرده است و دوم اینکه چرا سیگار کشیدنش را پنهان می‌کند.

به نظرم روابط تنها تا جایی زیبا هستند که هیچ بازخواست و انتظار و مسئولیتی وجود نداشته باشد. در بهترین روابط ممکن است نود و نه انتظار ما دقیقا همان چیزهایی باشد که طرف مقابل خودش هم برای خودش می‌خواهد. اما همان یک دانه انتظاری که خواسته او نیست و خواسته‌ی ماست همه چیز را خراب می‌کند. و دروغ‌ها و نارضایتی‌های پنهان از همینجا شروع می‌شود. از همین تظاهر و فداکاری زیبایی که هیچوقت نمی‌تواند رنگ‌ و روی خواسته‌های واقعی‌مان را بگیرد.

مشکل اینجاست که این طبیعی‌ست که ما از هم انتظار و خواسته و طلب مسئولیت داشته باشیم و اصلا بدون این ها رابطه‌ای شکل نمی‌گیرد و پیش نمی‌رود اما...

خب همیشه همین "اما..." هست که کار را خراب می‌کند و نشان می‌دهد که تضادهایی در این دنیا وجود دارد که خوشبختی و هم‌سازی را غیرممکن می‌کند.

بخشی از خواسته‌های من مورد رضایت تو نیست. بخشی از خواسته‌های تو هم مورد رضایت من نیست. تفاهمی وجود ندارد. تنها پنهان کردن و پنهان ماندن...تا جاییکه نارضایتی‌ها آشکار می‌شوند و تبدیل به فریاد می‌شوند بر سر همدیگر. آوار می‌شوند بر سر همدیگر. دقیقا همانجایی که کوین (احتمالا) به حق فریاد می‌زند F**k you Laurie.




+ Laurie: Did you just smoke?
- Kevin: What?

+ You smell like cigarettes.
I mean, I don't really care. You're the one that wanted to quit.
Just be honest, this time.

- "This time"?

+ Tommy told me about Michael.
- So what? You're angry because I didn't say something?

+ Why didn't you?
- Because it's not my fucking place.

+ What is your place, Kevin? Is it here?
Be honest.
- You don't want me to be honest.

+ Yes, I do.
- Okay, um...I smoked...and I don't want a dog.

+ Why didn't you just tell me?
- Because you wanted it.

 

 

در همه چیز مخاطب خاص و عام وجود دارد. الخصوص سینما. عام یا عوام بودن درباره هنر را من به اشخاصی می‌گویم که ذوق و فهم شان تربیت نشده. این افراد ترجیح می دهند پیام و محتوای فیلم و حتی شوخی‌ها، کاملا مشخص و به ساده ترین شکل ممکن به آنها انتقال داده شود. ان‌ها اگر فیلم های طنز کوریسماکی، برادران کوئن، وودی آلن، مک دونا و روی اندرسن و دیگر کارگردان های مولف را ببینند، دچار ملال و آزردگی می شوند و خواهند گفت که کجای این فیلم ها خنده دار هستند؟ که یکی از دلایل آن شاید آشنا نبودن به نکات مهم در بیان فرم، دیالوگ و میزان سن مولف یا خود فیلم است.

نکته ی دیگری که باید به آن اشاره داشت، این است که تمام انسان ها به صورت بالقوه هم عوام هستند، هم خواص. آقای ایکس تخصص بالایی در نجاری دارد اما همسایه‌اش هیچ شناختی به نجاری و فوت و فن آن ندارد. برعکس آقای همسایه شناخت در خور توجهی به گل و گیاه و باغبانی دارد که آقای X از آن هیچ سررشته ای ندارد.

این جایگاه شخص در مکان و موقعیت خاص فردی ست که عام و خاص بودن شخص را تعیین می کند. آدمی نمی تواند در همه چیز صاحب نظر باشد. یک فرد تحصیل کرده می تواند در مقابل ساده ترین دانش و تخصص یک کارگر ساده به هنگام کار یدی عوام جلوه کند.

در سینما نیز چنین است. مادامی که فرد عادت داشته باشد که فیلم های عامه پسند و سطحی (سطحی و عامه پسند بد یا دشنام نیست) ببیند، نباید از درک نکردن فیلم های بعضاً فاخر احساس ندامت و شرمندگی کند، چرا که نگاه آن شخص هنوز تربیت نشده است.

اینکه باید فیلم های خواص پسند را دید، فهمید و لذت برد، یک نیاز فردی است. جوانه های این نیاز باید کاشته شود. شخصا دلیلی نمی بینم که باید احساس نیاز کنم به فهم تخصصی مسائل فیزیک کوانتوم. اینکه این نیاز را ندارم، دلیل بر سطحی بودن و کم خردی و بی ذوق بودن بنده نیست. میل و نیاز یا احساس کمبودی در من ایجاد نشده که بخواهم این دانش را فرا بگیرم. به هرحال عوام بودن فحش نیست، یک توصیف ساده است...


 

 

 

+ وقت تماشا کردنش به بازسازی‌ش فکر می‌کردم. این فکر می‌تونه دو معنی داشته باشه:

1. اونقدر ایده جذابه که تو رو به از نو ساختنش ترغیب می‌کنه.

و 2. اینکه پرداخت اونقدر کامل نیست که ارضا بشی. انگار چیزی کمه. اما خرده نمی‌گیرم. با این بودجه کم، و محدودیت‌های سینمای ایران، چیزی کم نداشت. شاخص ترین بود، از بین آثاری که تونستم امسال در هنر و تجربه تماشا کنم.

 

++ (یادم باشه بعدها اثیری، بازجویی یک جنایت و شیفته رو از همین کارگردان ببینم.)

 

 

ز خود هر چند بگریزم همان در بند خود باشم

رم آهوی تصویرم، شتابِ ساکنی دارم!


{ واعظ قزوینی }

 

 

Donnie Darko 2001  Richard Kelly Drama/Fantasy 2h 13m 8/10IMDb

 

+ { Gary Jules - Mad World }


‫- سندروم "مونشهاوزن با وکالت" یه بیماری روانی بزرگسالانه.
‫مونشهاوزن یعنی وقتی به خودت صدمه می‌زنی تا جلب توجه کنی. خودت رو مریض جلوه میدی، تا همه آماده باش درخدمتت باشن. از طرف دیگه، مونشهاوزن باوکالت، وقتیه که یکی دیگه رو مریض جلوه میدی تا بتونی ازش مراقبت کنی. تا بتونی نجاتش بدی...یا سعی کنی..و بقیه ببینن داری تلاش می‌کنی....


+‫ یعنی می‌گی اون همچین مشکلی داره؟

‫- دارم میگم آدمایی هستن که همچین مشکلی داشته باشن. اکثراً مادرها. مادرهایی که نیاز به پرستیده شدن دارن،‌ نیاز دارن قهرمان باشن...می‌دونی،‌ در چشم عوام هیچ چیز باارزشتر از یه زن نیست که تمام زندگیش رو صرف بچه‌هاش می‌کنه.



Sharp Objects American television miniseries 8.2/10IMDb 92%Rotten Tomatoes


http://s9.picofile.com/file/8367098984/Sharp_Objects_S01E07_720p_x265_HEVC_Film2Movie_US_015553_2019_07_18_23_07_50_Small_.JPG


+در این مورد می‌تونید اپیزود هفدهم چنل بی رو هم گوش کنید.



فیلمسازی حرفه مزخرفی است. فیلم‌ساختن، معنی‌اش ارتباط با تماشاگران، رفتن به جشنواره‌ها، خواندن نقدها و مصاحبه‌ کردن‌ نیست. معنی‌اش این است که هر روز صبح، ساعت شش از خواب بیدار شوی. یعنی سرما، یعنی باران، یعنی گل و شُل، و اجبار به حمل پروژکتورهای حجیم و سنگین!

فیلم‌سازی یک حرفه‌ی اعصاب‌خُردکُن است که در یک نقطه‌ی مشخص از آن، مجبور می‌شوی همه‌چیز را در درجه‌ی دوم اهمیت قرار بدهی؛ حتی خانواده‌، احساسات و زندگی خصوصی‌ات را. البته شاید راننده‌ها، تاجرها یا کارمندان بانک هم درباره‌ی کار خود همین حرف را بگویند و شکی نیست که آن‌ها هم راست می‌گویند ولی من دارم شغل خودم را انجام می‌دهم و طبعاً درباره‌ی کار خودم صحبت می کنم.

شاید هم دیگر نباید این حرفه را ادامه بدهم چون دارم به انتهای چیزی می‌رسم که برای فیلم ساختن ضروری‌ست؛ و آن، تحمل است. در حقیقت دیگر تحمل بازیگرها، فیلم‌بردارها، نورپردازها و انتظار برای تغییر آب و هوا و ایجاد شرایط مساعد فیلم‌برداری– آن‌گونه که دلم می‌خواهد– را ندارم. و سختی‌اش این است که در همان لحظه که کار می‌کنیم نباید این بی‌تابی را نشان بدهم. همین پنهان کردن بی‌طاقتی از گروه، بخش عمده‌‌ای از انرژی‌ام را می‌گیرد. البته فکر کنم افراد حساس‌تر می‌دانند که من از این جنبه از شخصیت خودم راضی نیستم.

فیلم‌سازی در همه‌جای دنیا همین‌جوری‌ست: گوشه‌ای از صحنه‌ی یک استودیوی کوچک را به من داده‌اند. آن‌جا یک نیمکت بی‌صاحب هست. به اضافه‌ی یک میز و یک صندلی. دستورات خشک من در این فضای خودباورانه‌ی داخلی کمی مسخره به نظر می‌رسد: صدا! دوربین! حرکت! یک‌بار دیگر با این فکر که دارم یک کار بیهوده انجام می‌دهم شکنجه می‌شوم.

چند سال پیش، روزنامه‌ی فرانسوی‌زبانِ لیبراسیون از کارگردان‌های مختلف پرسیده بود چرا فیلم می‌سازند. همان موقع جواب دادم که: چون نمی‌دانم چطور می‌شود کار دیگری انجام داد! این کوتاه‌ترین پاسخ به این پرسش بود؛ و شاید به همین دلیل خیلی مورد توجه قرار گرفته بود. شاید هم دلیلش این بود که همه‌ی ما فیلم‌سازها با وجود قیافه‌هایی که از خودمان در می‌آوریم، پول‌هایی که خرج فیلم‌ها می‌کنیم، دستمزدهایی که می‌گیریم و خودنمایی‌هایی که در مجامع عالیِ فرهنگی داریم، اغلب، احساس می‌کنیم کارمان چقدر پوچ است.

من می‌توانم [فدریکو] فلینی و بیش‌ترِ کسانی که خیابان‌ها، خانه‌ها و حتی دریاهای مصنوعی را در استودیو می‌سازند درک کنم: این‌طوری خیلی از مردم متوجه نمی‌شوند شغل کارگردانی چقدر حقارت‌آمیز و کم‌اهمیت است!

گاهی سرِ فیلم‌برداری، اتفاقی می‌افتد که– دست‌کم برای مدتی– باعث می‌شود این احساس بلاهت ناپدید شود. این‌بار دلیل این اتفاق، چهار بازیگر زن فرانسوی هستند. آن‌ها در محلی که اتفاقی پیدا شده و در لباس‌هایی که چندان برازنده نیست طوری وانمود می‌کنند که حامی و همراه دارند. آن‌ها آن‌قدر خوب بازی می‌کنند که همه‌چیز واقعی به نظر می‌رسد. آن‌ها بخش‌هایی از دیالوگ‌ها را به زبان می‌آورند؛ خوش‌حالی یا نگرانی را بازتاب می‌دهند و در آن لحظه است که من می‌توانم بفهمم تحمل همه این سختی ها و مشکلات برای چیست.

+کریستف کیشلوفسکی


-Usually you can't choose your own parents.

+But then, maybe it's stronger when you choose them yourself.

-What is?
-The bond.


Shoplifters 2018 Hirokazu Kore-eda Drama/Crime  8/10IMDb 99%Rotten Tomatoes


https://secure.meetupstatic.com/photos/event/4/f/0/c/highres_477140236.jpeg

 
 


http://s8.picofile.com/file/8355628592/Free_Solo_2018_720p_WEB_DL_x265_PSA_001073_2019_03_21_14_42_52_Small_.JPG

 

 

http://s9.picofile.com/file/8355628600/Free_Solo_2018_720p_WEB_DL_x265_PSA_001310_2019_03_21_14_43_02_Small_.JPG

 

 

http://s8.picofile.com/file/8355628618/Free_Solo_2018_720p_WEB_DL_x265_PSA_097185_2019_03_21_14_04_43_Small_.JPG

 

 

Free Solo 2018  Sport/Documentary ‧ 1h 40m 8.3/10IMDb 99%Rotten Tomatoes

 

 

ژاپنی‌ها رسمی دارند که وقتی شکسته‌ای را مرمت می‌کنند بین ترک‌ها را با لعاب طلایی‌رنگی پر می‌کنند و کاسه‌ی مرمت شده تمام خطوط شکست را به رنگ طلا به رخ می‌کشد. به این مرمت کینتسوگی می‌گویند و تاییدی است بر ترک‌ها و زخم‌ها و نه شرم از‌شان، دیدن زیبایی‌ست در نقصان، و گردن گذاشتن است به تغییر.

 


http://s9.picofile.com/file/8355068076/Kidding_S01E07_720p_x265_HEVC_Film2Movie_US_040530_2018_11_13_22_22_43_Small_.JPG

 

  • February

  • Book
  1. شیطان | لئون تولستوی | سروش حبیبی | 93 ص
  2. سومین پلیس | فلن اوبراین | پیمان خاکسار | 225 ص
  3. دختری از پرو | ماریو بارگاس یوسا | خجسته کیهان |  352 ص
  4. مالون می‌میرد | ساموئل بکت | سهیل سمی (یا محمود کیانوش) | 200ص
  5. روزهای خون، روزهای آتش: گزارش مصوری از پیروزی انقلاب اسلامی | بهمن جلالی, کریم امامی
  6.  زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید؟ | ارنست همینگوی | رحیم نامور | 360ص

  • شعر
  1. اوحدی مراغه‌ای
  2. امیلی دیکنسون

  • Movies
  1. The Hours 2002 Stephen Daldry Drama 7.6/10IMDb 80%Rotten Tomatoes
  2. Murphy's Law (2018) Rambod Javan e Khar
  3. A Tale of Two Sisters 2003 Kim Jee-woon Drama/Mystery 85%Rotten Tomatoes
  4. The Wild Pear Tree 2018 Nuri Bilge Ceylan Drama 8.3/10IMDb 86%Metacritic
  5. Drag Me to Hell 2009 Sam Raimi Thriller/Horror ‧ 1h 39m 6.6/10IMDb
  6. Axing 2018 Behrouz Shoeibi Drama  5.9/10 · IMDb
  7. The House That Jack Built 2018 Lars von Trier Thriller 7/10IMDb 60%Rotten Tomatoes

  • Short Film
  1. Sing 2016 Kristóf Deák Drama/Short film ‧ 25 mins 8.1/10 · IMDb
  2. Dilemma 2005 Boris Paval Conen Fantasy/Short film ‧ 10 mins 7.4/10IMDb
  3. Gradiva (2014) Leos Carax 2min | Short, Drama, Fantasy | 28 May 2014 (France)
  4. Bear 2011 Nash Edgerton Drama/Short film ‧ 11 mins  7.3/10 · IMDb
  5. Reach (2009) Luke Randall 7min | Animation, Short, Drama | 13 March 2009 (USA)
  6. Andosi (2007) Shahram Mokri 15min
  7. A Lunch Break Romance (2013) Danny Sangra Short | 25 January 2013 (UK)
  8. Necktie (2013) directed by Yorgos Lanthimos
  9. On Time (2008)  Ted Chung
  10. KENZO World - The new fragrance - Spike Jonze


  • Documentary
  1. The ugly side of Korean beauty
  2. Redefine Pretty

  • Podcast


{ روایت شنیدنیِ ماجراهای واقعی }


اپیزود سی‌ام: کابینه سایه پوتین
اپیزود سی و یکم: گیزموندو
اپیزود سی و دوم: داستان بی‌پایان پرومته‌ئا




اپیزود چهارم : خاک های رنگین جزیره هرمز
اپیزود پنجم‌ : نغمه هایی از ماکوندو
اپیزود ششم : توت های سفید اردیبهشتی



{ گپ و گفتمانی خودمانی با موضوع زندگی، کار و مهاجرت }


  ......



.....


دکتر فرزاد گلی

۱. فکر کردن یا فکری شدن؟
2. افسردگی ایدئولوژیک




  1.     Sicario: Day of the Soldado (2018)
  2.     A Quiet Place (2018)
  3.     Wonder (2017)
  4.     The Hunt (2012)


ترجمان


  • Photography
  1. انقلاب ایران به روایت کاوه گلستان


  • Album
  1. Airbag – All Rights Removed - Release date: October 17, 2011 - Genres: Alternative/Indie, Rock
  2. Avril Lavigne - Head Above Water - Released: 2019 - Genres: Alternative rock, Pop rock
  3. Hawniyaz Album by Aynur Doğan and Kayhan Kalhor - Release date: June 24, 2016
  4. Manchester by the Sea  - Artist: Lesley Barber Release date: November 18, 2016
  5. Elvis Presley - The Sun Sessions -  March 22, 1976 - Genres: Rock, Rock and roll
  6. Mahasti - Asir - Release date: 1992 - Genre: Pop
  7. Shahin Najafi - The Year of Blood  - Released: 2010
  8. Ali Zand Vakili - Yadi Be Range Emrooz - Release date: October 18, 2015 Genre: Pop
  9. Ehsan Khajehamiri - Crazy City - Release date: January 23, 2019 Genre: Pop


کاستی‌ها

متاسفانه مستند ندیدم
باید یه مجموعه شعر و یه رمان دیگه می‌خوندم
سه تا فیلم دیگه هم باید تماشا می‌کردم که فرصت نشد
شش تا آلبوم موسیقی دیگه گوش می‌دادم
تماشای نقاشی‌های رنه ماگریت هم که به ماه بعد موکول شد



http://s8.picofile.com/file/8353404068/largeSSS.jpg


He Can make people His Bitches!




خوره فیلم حد واسط میان تماشاگر عادی و منتقد است. نگاه عوامانه و تربیت نشده تماشاگر را ندارد و درگیر تعابیر و اشارات منتقدانه هم نیست. عبوس و گند دماغ نیست و نگاهش را مانند یک منتقد محدود به خط‌کشی‌های منتقدانه نمی‌کند و آزادانه و راحت با فیلم‌ها مواجه می‌شود. او کلمات و قراردادهای خود را به منظور دسته بندی کردن فیلم‌ها دارد. مهمترینش این است که برای خوره فیلم، فیلم‌ها در دو دو قالب کلی تعریف می‌شوند؛ فیلم‌های دیده شده و فیلم‌هایی که هنوز فرصت آشنایی و دیدارشان فراهم نشده. نه حتا فیلم خوب و فیلم بد که مورد وثوق منتقدان است.


خوره فیلم در میان مشاهده شده‌ها، حتا در میان بدترین‌های آن به دنبال لحظه، حس یا عنصر بیانگر ویژه‌ای است که آن را در ذهنش ثبت و موکد کند. جامع‌ترین سلیقه در میان منتقدان هم به جرگه خوره‌های فیلم این جماعت تعلق دارد؛ دیوید تامسون و پالین کیل. دو نفری که در مقام عاشق و شیدای مدیوم، علاوه بر اعلام مواضع انتقادی درباره فیلم‌ها، با نگاه جزئی‌نگر و دقیقی که داشتند، فرهنگ خوره‌های فیلم را واجد منظری انتقادی نسبت به مدیوم و تاریخ آن کردند. فرسنگ‌ها دورتر از نگاه‌های آکادمیک خسته کننده و قالب پذیر. آنها به جای ترسیم منحنی و نمودار، مشخص کردند که چگونه باید به فیلم‌ها نگاه کرد و چه منظری پیش روی خوره‌های فیلم برای کشف فیلم‌ها و تاریخ سینما وجود دارد. از شاهکار صامت ناشناخته (تاد براونینگ) و فیلم‌های آمریکایی مهجور رده بی در دهه چهل میلادی تا کار اساتید بزرگ فرانسوی؛ ژان رنوار و ژان کوکتو قدیمی‌تر و متاخرینی چون کلود شابرول و موریس پیالا و کلود سوته.
 
یک خوره فیلم – یک تماشاگر تربیت شده – همه جور فیلمی می‌بیند. از محصولات روشنفکرانه اکسپریمنتال تا فیلم‌های سوپرهیرویی هالیوودی. برای خوره فیلم کلمه «هالیوود» یک فحش نیست. بیانگر یک نظام عظیم صنعتی است با قدمتی بیش از یک قرن. همان‌طور که ترنسفورمرزها فیلم هالیوودی هستند «همشهری کین» اورسن ولز هم یک فیلم هالیوودی است. از کمدی‌های پیچیده لوبیچ و استرجس تا فیلم‌های غریب ولز و هارورهای رده بی ول لوتن و محصولات روشنفکرانه و بی‌نهایت سرگرم کننده هاوارد هاکس کبیر همه در یک ساختار و مختصات مشخص تعریف و ساخته شده‌اند. این‌گونه است که هالیوود به عنوان مهمترین نظام تولید فیلم در جهان، محل اصلی مراجعه برای تماشاگران فیلم بود و است و خواهد بود. هر کسی در این سفره رنگارنگ انتخاب خود را خواهد داشت و برای هر سلیقه‌ای خوراک مقوی وجود دارد. نتیجه‌اش می‌شود اینکه آندری تارکوفسکی از تاثیر جان فورد بر خود می‌گوید و لوییس بونوئل انگشت اشاره به سمت آلفرد هیچکاک می‌گیرد.


برعکسش هم صادق بوده است. هالیوود از قدیم الایام مهاجرین را جذب سیستم خود می‌کرده و با دادن امکانات به آنها از استعداد و نبوغشان به بهترین شکل بهره می‌برده. از زمانی که هالیوود همچون جامعه آمریکا از خواب خوش ناخودآگاهی بعد از جنگ جهانی دوم بیدار شد و بحران‌ها و مصائب اجتماعی/زیستی را به رسمیت شناخت، ایده‌های هنری/اروپایی به کالبد سینمای آمریکا نشت کرد و تاثیرش شد بیان متفاوت داگلاس سیرک در ملودرام‌های اروپایی‌طورش. فیلمسازان بعدی هم که کارشان را از اواسط دهه شصت آغاز کردند در گفته‌هایشان به کرات از تاثیری که از سینمای هنری اروپا گرفته‌ بودند اشاره کردند و مدل فیلم‌های آنها در یک دوره 13 ساله (از 1967 که ساخت بانی و کلاید در حکم ورود بچه تخس‌ها بود تا 1980 که شکست تجاری دروازه بهشت به مثابه میخ تابوت رویای نسل‌شان عمل کرد) تلفیق خاصی از شکل داستانگویی آمریکایی و فضاسازی به شیوه اروپایی بود. در نسبت با پارانویای سیاسی/اجتماعی موجود در ایالات متحده در آن دوران. در فیلم‌های کارگردانان بعدی سینمای آمریکا هم این تاثیر دیده می‌شود؛ کوئنتین تارانتینو از میراث روبر برسون فقید در شروع «سگ‌های انباری» و بسیاری دیگر از لحظات فیلم‌هایش بهره می‌برد و حرکات دوربین پیچیده پل تامس اندرسون در خون به پا خواهد شد خوره فیلم را به یاد شاهکارهای ماکس اوفولس می‌اندازد. و اگر فیلم‌های حیرت‌انگیز اریک رومر وجود نمی‌داشتند خبری از تریلوژی «پیش از ...» ریچارد لینکلیتر هم نبود.
 
یک خوره فیلم سلیقه باز و بسیطی دارد. تماشای فیلم هارور به نظرش کریه نیست و فیلم موزیکال را درک می‌کند. انقدری شعور دارد که بداند هر فیلمی را ریتمی متناسب با آن فیلم نیاز است؛ همان‌طور که کندی و متانت و مکث‌های پرشمار کودک (برادران داردن) برایش نفسگیر است به همان میزان ریتم دیوانه‌وار شبکه اجتماعی (دیوید فینچر) هوش از سرش می‌پراند. پایان خوش به نظرش فحش نیست. همان‌ قدری انتظار تماشای فیلم‌های سوپرهیرویی و اقتباس از کامیک‌بوک‌ها را می‌کشد که مشتاق تماشای فیلم تازه لارس فون تریه است.


یک خوره فیلم سلیقه تربیت شده‌اش را در انضمام با قبیله و عشیره تعریف نمی‌کند. به تشخیص خودش احترام می‌گذارد و برایش مهم نیست که آدم‌های مثلن مهم به هاکس و تارانتینو و فینچر و برسون و گدار و برگمان درشتی می‌کنند. او می‌داند همان‌قدر که برسون قواعد بیانی سینما را گسترده‌ کرده به همان میزان هاوارد هاکس شکل خاصی از «لحن و روحیه» را برای فیلم به وجود آورده. او فهمیده همان‌طور که «پرسونا» برگمان یک تجربه رادیکال است شکل «تدوین» در چهار فیلم آخر فینچر هم کاری انقلابی در مدل بسته‌بندی کردن فیلم به اجزای کوچکتر است. یک خوره فیلم می‌داند که سینمای تارانتینو ادامه منطقی سینمای دوره اول ژان لوک گدار در دهه شصت میلادی است و در صحنه معروف رقص وینسنت و میا در پالپ فیکشن، به یاد سکانس رقص سه نفره در شاهکار گدار با نام دسته جداگانه می‌افتد. یک خوره فیلم بنا به ذوق و سلیقه‌اش به درستی تشخیص می‌دهد پوستی که در آن زندگی می‌کنم بهترین فیلم پدرو آلمودوبار است. او منتقد نیست که دیدگاه محدود آکادمیک و پاستوریزه‌اش مانع از فهم کیفیت پاورقی‌گونه فیلم آلمودوبار شود؛ تلفیقی از مفاهیم والای مترقی از نوع فیلم‌های دیوید کراننبرگ تا شکل و لحن زننده و بدنام فیلم‌های کثیف خسوس فرانکو. به همین دلیل خوره فیلم در شناخت و تشخیص فیلمسازانی که در یک دسته و قالب مشخص قرار نمی‌گیرند و ایده‌های مختلف/ متناقض را نمایندگی می‌کنند کیلومترها از منتقد جلوتر است. فیلمسازانی مانند تاد براونینگ، ژاک تورنر، نیکلاس روگ، برایان دی‌پالما، دیوید کراننبرگ، ایبل فرارا، جاناتان دمی و نیکلاس ویندینگ رفن.
 
متن مورد بررسی و مداقه یک خوره فیلم، تاریخ سینما است. او در نگاه به یک فیلم، جریان‌ها، چرخه‌ها، ژانرها و فیلم‌های قبلی و بعدی فیلمساز و فیلمسازان مورد نظر را در مرکز توجه خود دارد. ساکن و خلوت‌نشین اتاق است و نه یک مدعی از همه جا بی‌خبر که در اتاق را باز می‌کند و به اظهار فضل می‌پردازد. پل تامس اندرسون برای او فقط کارگردان مرشد و فساد ذاتی نیست و در مواجهه با فیلم‌های آندری زویاگینتسف عنان از کف نمی‌دهد و با بررسی زمینه‌های سینمایی او و تحسین ویژگی‌های نظرگیرش، پی به تقلید او از روی دست بزرگان می‌برد. خوره فیلم به صرف دیدن دو فیلم از دیوید لینچ خود را کارشناس سینمای او نمی‌خواند و در ارتباط با فیلمی مثل 21 گرم ناگهان این حکم کلی را صادر نمی‌کند که روایت این فیلم، شکلی رادیکال و انقلابی در روایتگری سینمایی است. خوره فیلم زمان سنجی بد (نیکلاس روگ) را دیده و می‌داند که این تجربه بیست و دو سال قبل از فیلم ایناریتو به شکلی کامل‌تر و عجین‌تر با محتوا اتفاق افتاده.


خوره فیلم تاثیر بیست دقیقه جادویی/ آبستره کفش‌های قرمز (مایکل پوئل و امریک پرسبرگر) را در پایان یک آمریکایی در پاریس (وینسنت مینه‌لی) می‌بیند و با مشاهده فیلم‌های ژاک دمی پی می‌برد که این سنت/ ژانر سینمایی در تلفیق با ایده‌های اروپایی چه شکلی پیدا می‌کند. احساسات خوره فیلم در مواجهه با لحظه معرفی جین کلی در دختر خانم‌های روشفور (ژاک دمی) به غلیان درمی‌آید و اشک در چشمانش حلقه می‌زند. این فقط یک ادای دین به موزیکال آمریکایی نیست. بلکه جایی است که احساسات و رویکردهای زیبایی شناسانه فارغ از نژاد و قوم و ملت یک معنا/ حس واحد پیدا می‌کنند؛ زیبایی. اینگونه فیلم‌ها بهم می‌رسند و بر گروه‌های مختلف در جاهای مختلف دنیا تاثیر می‌گذارند. بر مبنای احساسات. همان‌طور که سوزان سانتاگ در مقاله فوق‌العاده آگاهی بخش «علیه تفسیر» بیانش می‌کند.
 
یک خوره فیلم، هر چه بیشتر فیلم می‌بیند متواضع‌تر می‌شود. بیشتر از آنکه وراجی کند وقتش را به بیشتر دیدن و بهتر فهمیدن اختصاص می‌دهد. در کمال اعتماد به نفس - آن هم در میانسالی - اعلام نمی‌کند که فلان فیلم را ندیده. اگر بخواهد درباره کارنامه یک کارگردان اظهارنظر کند، دقیق و مشخص حرف می‌زند. با فکت و دلیل. نه براساس دیدار سال‌ها پیش و گمان قدیمی ناقصش. او متوجه شده که فیلم‌ها مهمتر از خالقین‌شان هستند. پس فیلم بد فیلمساز مورد علاقه‌اش را با فراست بررسی می‌کند و رگ گردنی نمی‌شود. همان‌طور که فیلم عالی فیلمساز نامحبوب می‌تواند او را سر حال آورد. یک خوره فیلم این آموزه را آویزه گوشش کرده که «قبل از غوره شدن مویز نشود» و تا می‌تواند ببیند و ببیند و ببیند.



+پویان عسگری



چرا وقتی ما انسان‌ها از ناچیز بودنِ خودمون آگاه می‌شیم...و می‌فهمیم که موجوداتِ چندان مهمی هم نیستیم به طورِ غریزی دچارِ رنج و عذاب می‌شیم؟ آیا بهتر نیست که بهش همچون لحظه‌یِ کلیدیِ کشف و شهود نگاه کُنیم؟

درحالیکه این خودِ ما هستیم که باورهامون رو شکل می‌دیم، بنابراین باید به همون اندازه که به زیبایی و عشق باور داریم، به جدایی هم باور داشته باشیم و خودمون رو مهیایِ اون کُنیم، چون انفصال و جدایی همواره در کمینِ هر چیزِ زیباست.

پس در اینصورت، چرا نباید این‌چنین رنج و محنت‌هایی رو همچون فجایعی سازنده در نظر بگیریم؟
فجایعی که به ما کمک می‌کُنن به درکِ اسرارِ ناشناخته‌یِ درونِ‌مون نائل بشیم؟


The Wild Pear Tree 2018 Nuri Bilge Ceylan Drama 8.3/10IMDb 86%Metacritic



http://s8.picofile.com/file/8352535618/The_Wild_Pear_Tree_2018_1080p_BrRip_Vito_30NAMA_064737_2019_02_17_13_32_45_Small_.JPG


اریک فروم می‌گوید: «هرگاه سعی می‌کنیم پدیده‌ای را همان‌طوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای حفظ قرار آن پدیده می‌شویم. بی‌قراری آدم‌ها عمدتا نتیجه‌ی این است که به دنبال قرار می‌گردند. فقط بی‌ثباتی‌ست که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض این مهم‌ترین قانون جهان هستیم. مدام می‌خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بی‌ثباتی است.»

فروم احتمالا درست می‌گوید؛ این یکی از خطاهای شناختی اغلب مردمان است...زندگی مجموعه ای از آمدن‌ها و رفتن‌ها، بودن‌ها و نبودن‌ها و تولدها و مرگ‌هاست. آمدن خوشی‌ها و رخت بر بستن هاشان؛ تولد یک دوستی و به یکباره مرگش و...
اساسا پایاییِ این جهان، مبتنی بر همین آمدن‌ها و رفتن‌هاست که اگر فقط تولد بود و مرگ نبود، کلیت جهان به بافتی سرطانی مبدل می‌شد و حیاتش مختل می‌گشت...

خطای ما این است که دنبال قرار و ثبات می‌گردیم و این حرکتی است در خلاف جهت قانون جهان و تمام بی قراری‌هایمان هم ریشه در عدم پذیرش این قانون اساسی دارد.

مولوی در دیوان شمس می‌گوید:


جملهٔ بی قراری ات، از طلبِ قرارِ توست
طالبِ بیقرار شو، تا که قرار آیدت...




غریبه‌ای نگاهم می‌کند
غریبه‌ای هم‌کلامم می‌شود
به غریبه‌ای لبخند می‌زنم
با غریبه‌ای حرف می‌زنم

غریبه‌ای به من گوش می‌سپارد
و من، بر غم‌های ساده او
می‌گریم

در این تنهایی که
غریبه‌ها را گرد هم می‌آورد


{ مرام المصری }



http://s9.picofile.com/file/8351240968/e27d932d911ef68a878ac18f65874752.jpg


Lost in Translation 2003 Sofia Coppola Drama/Indie film 7.8/10IMDb 95%Rotten Tomatoes


  • January

  • Book

  1. کاناپه‌ی قرمز | میشل لبر | عباس پژمان | 120 ص
  2. مون بزرگ |‌ آلن فورنیه | مهدی سحابی | 296 ص
  3. پنجاه و سه نفر |‌ بزرگ علوی | 242 ص
  4. تیستوی سبزانگشتی | موریس دروئون | لیلی گلستان | 135 ص
  5. غیرمنتظره | کریستین بوبن | نگار صدقی | 106 ص
  6. ابر آلودگی  | ایتالو کالوینو | آرزو اقتداری | 77 ص
  7. لبه تیغ | سامرست موام  | مهرداد نبیلی | 409 ص

  • شعر
  1. هلالی جغتایی
  2. مرام المصری

  • Movies
  1. The Exterminating Angel 1962 Luis Buñuel Drama/Fantasy 8.2/10IMDb
  2. A Quiet Place 2018 John Krasinski Drama/Thriller  7.6/10IMDb 95%Rotten Tomatoes
  3. Lost in Translation 2003 Sofia Coppola Drama/Indie film 7.8/10IMDb 95%Rotten Tomatoes
  4. Dressage 2018 Pooya Badkoobeh Drama 5/10IMDb
  5. The Handmaiden 2016 Park Chan-wook Drama/Thriller 8.1/10IMDb 84%Metacritic
  6. Thirst 2009 Park Chan-wook Drama/Thriller  7.2/10IMDb  81%Rotten Tomatoes
  7. I'm a Cyborg, But That's OK 2006 Park Chan-wook Drama/Melodrama 7.1/10IMDb
  8. Siccin 2014 Alper Mestçi Horror 6.3/10 IMDb
  9. Siccin 2 2015 Alper Mestçi Thriller/Horror 6.5/10 IMDb
  10. The Sale 2014 Hossein Shahabi Drama/Melodrama 6.1/10IMDb
  11. 21 Days Later 2017 Mohammadreza Shafah Drama  6.6/10IMDb
  12. Memories of Murder 2003 Bong Joon-ho Drama/Mystery 8.1/10IMDb 90%Rotten Tomatoes

  • Series
  1. Money Heist Spanish television series 8.6/10 · IMDb Season 1
  2. The Big Bang Theory American sitcom 8.2/10IMDb Season 12/ E10



  • Podcast


{ روایت شنیدنیِ ماجراهای واقعی }


✅اپیزود بیست و هفتم: «آنگلا مرکل» 109 دقیقه
✅اپیزود بیست و هشتم: «دریای پول» 93 دقیقه
✅اپیزود بیست و نهم: «برادران منندز» 94 دقیقه




  اپیزود اول: کاباره های تاریک
  اپیزود دوم: ودکا در میدان سرخ مسکو 
 اپیزود سوم: دربست بلوار الیزابت سر فلسطین



{ گپ و گفتمانی خودمانی با موضوع زندگی، کار و مهاجرت }

Ep06 - MartianBabies



به راه بادیه - 18 خرداد 97
به راه بادیه 26 خرداد 97
به راه بادیه - 10 تیر 97
به راه بادیه 28 تیر 97
به راه بادیه - 27.07.2018
به راه بادیه - 3.08.2018



109+93+94+31+31+30+41+90+79+93+113+73+77+22+35

serie: 807



Cinema

  1. Pouya Aghelizadeh 1 - Exterminating Angel
  2. Pouya Aghelizadeh 2 - Exterminating Angel

  • Art
  1. Joseph Lorusso

  • Album
  1. AaRON - Artificial Animals Riding on Neverland - Release date: January 29, 2007 - Genres: Alternative/Indie, Rock
  2. Mogwai - Happy Songs for Happy People - June 17, 2003 - Genres: Post-rock, Indie rock
  3. Hengameh Bertchi - Barge Paeiz
  4. Homayoun Shajarian - The Lords of the Secrets - Release date: November 22, 2015
  5. Dariush Eghbali - The Beloved is Here - Release date: 2003
  6. Tune & Faith (Avaze Vafa) - Mohammad-Reza Shajarian - Release date: 1999
  7. Marzieh - Dar Fekr-e Tou Boodam - Release date: February 21, 1992
  8. Marzieh - Didi Ke Rosva Shod Delam - Release date: May 25, 1975

  9. Mahasti - Avazak - Release date: April 1, 1999 - Label: Caltex Records
  10. Hayedeh - Azadeh
  11. Hayedeh - Bezan Tar - Release date: 1991 - Label: Taraneh Records
  12. Shahin Najafi - We Are Not Men - Release date: April 30, 2008