طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو ، طبع هرجاییم نیست ؟
{ سعدی }
+شاید تنها سعدی باشه که بتونه فقط در یک مصرع هم به ستایش از یارش بنشینه ، هم با خاک یکسانش کنه !
- ۳ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۳
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو ، طبع هرجاییم نیست ؟
{ سعدی }
+شاید تنها سعدی باشه که بتونه فقط در یک مصرع هم به ستایش از یارش بنشینه ، هم با خاک یکسانش کنه !
واقعا داره استعدادش رو حروم میکنه ، اون پول رو به قدرت ترجیح داد ، اشتباهی که تقریبا همه تو این شهر میکنن..پول مثل یه عمارت تو شهر "ساراسوتا" میمونه...که بعد از ده سال نابود میشه
قدرت مثل ساختمون سنگی قدیمی میمونه ، که برای قرن ها باقی میمونه
نمیتونم به کسی که فرق بین این دو تا رو نمیبینه احترام بزارم...
+House of Cards Season 1 - E 2
+همیشه برام سوال بوده زمانیکه کسی با قدرت به ثروت کافی برای گذروندن بقیه زندگیش در رفاه کامل رسیده چرا خودشو از دردسرها و عواقب داشتن این قدرت کنار نمیکشه ، اون هم در دنیایی که با پول تقریبا میشه به تمام لذت های ممکن رسید..اما انگار قضیه خیلی پیچیده تر از این حرفاست و فهمیدن این بازی بدون تجربه کردنش واقعا دشواره...
سرنوشت محتملی که در آینده ای نزدیک در انتظار نسل بشر خواهد بود ،
عدم توانایی انسان ها در برقراری ارتباط با یکدیگر..
+ فیلم «خرچنگ» هجویهای است بر معیارهای کلیشهای حاکم بر روابط انسانی و خانوادگی در دوران معاصر. در ابتدای فیلم این هجو فقط شامل معیارهای اخلاقی سنتی است که در آن به هر شکل ممکن زندگی تاهلی بر مجردی ارجح است، اما با پیشرفت فیلم این هجو متوجه اخلاقیات زندگی مجردی نیز میشود. فیلم به دنبال القای این مطلب است که با نگاه کلیتگرا و معیارهای اخلاقی کلی نمیتوان روابط انسانی را قضاوت و تبیین کرد.
هر دو جامعهی تاهلگرا (که اعضایش در شهر زندگی میکنند و نمودی از مدنیت و ساختارهای تثبیت شده هستند) و تجردگرا (که اعضایش در جنگل زندگی میکنند و نمودی از توحش و جریانی ساختارشکن هستند) به نحوی اسیر کلیشههای ذهنی خود از این روابط انسانیاند.
ما یه سری رمز ایجاد کردیم که بهوسیلهش بتونیم با همدیگه ارتباط داشته باشیم
حتی جلوی چشم بقیه بدون اینکه بفهمن چی داریم به همدیگه میگیم
وقتی سرمونو به سمت چپ بچرخونیم ، یعنی: بیشتر از تمام دنیا دوستت دارم
و وقتی سرمونو به سمت راست بچرخونیم ، یعنی: مواظب باش، اوضاع خطرناکه...
باید اولش خیلی دقت میکردیم ، که بیشتر از تمام دنیا دوستت دارم رو با مواظب باش، اوضاع خطرناکه اشتباه نگیریم
وقتی دست چپمونو بلند کنیم ، یعنی: میخوام توی آغوشت برقصم
وقتی دستمونو مشت کنیم و بگیریم پشتمون ، یعنی: ....
هر چی زمان میگذشت، رمزها بیشتر رشد میکردن ، بعد از چند هفته
بدون اینکه دهنمونو باز کنیم تقریبا میتونستیم دربارهی هر چیزی با هم دیگه حرف بزنیم..
The Lobster (2015)
زمانیکه ﻫﻤﺴﺮﻡ مرد، آدمهای زیادی
پیشم آمدند و از من پرﺳﯿﺪﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﮐﺎﺭﻝ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪﯼ آخر ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺲ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ایمان آورد ؟ آنها ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ مدام ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ خواهم دید ؟
ﮐﺎﺭﻝ ﺑﺎ شهامتی مثال زدنی ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ﻭ
ﻫﺮﮔﺰ سعی نکرد به موهومات پناه ببرد.ﺗﺮﺍﮊﺩﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭ ﻣﯽ دانستیم
ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ دوباره همدیگر ﺭﺍ نمی بینیم، من هرگز ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ مجددا ﺑﻪ
ﮐﺎﺭﻝ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪﻡ. ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﯼ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ این است، زمانیکه ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ، یعنی
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ، ما با ﺩﺭﮎ این موضوع که حیات بسیار ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ
با طراوت زندگی کردیم.ﻣﺎ هرگز تظاهر به بی اهمیتی ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﺎ این تعریف
که ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ فراق نهایی نیست، نکردیم...
جوری ﮐﻪ وی ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ و
طوری ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻭ برخورد ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ، شیوه ای بود ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺍﺯ یکدیگر ﻭ
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮد مراقبت می کردیم، او همیشه اینگونه زندگی کرد. ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ
ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ نظریه است که من او را یکروز ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﻨﻢ.
ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ
ﮐﻨﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﻝ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﻣﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ.
ﻣﺎ یکدیگر ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩ..
+آن درویان، همسر کارل سِیگِن ، اخترشناس مشهور آمریکایی..
بسیاری ، کشورهایی را می ستایند که فضایل خاصی چون شجاعت ، فداکاری ، عدالت دوستی و شبیه آن در مردم میپرورانند. ولی من به چنین کشورهایی شک میبرم .
وقتی میشنوم ملوانان یک کشتی باید قهرمان باشنند ، میپرسم : مگر کشتی پوسیده یا کهنه است ؟
اگر یک مرد مجبور شود کار دو نفر را انجام دهد یا شرکت کشتیرانی ورشکسته شده و یا میخواهد پیش از وقت به ثروت برسد .اگر لازم باشد که ناخدا حتما نابغه باشد ، پس دستگاه های کشتی قابل اعتماد نیستند .
+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی
کمتر کاری دیده ام که برای اخلاق انسان مضرتر از پرداختن به اخلاق باشد !
کسانی میگویند : راستی را باید دوست داشت ، به وعده وفا نمود و در دفاع از نیکی ها مبارزه کرد
ولی درخت ها نمیگویند : سبز باید بود و میوه را باید راست به زمین رها کرد و وقتی که باد میگذرد زمزمه در برگ ها باید انداخت !
+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشرده ای دل را ، بیفشارم ترا ...
+از من ای آرام جان، احوال صائب را مپرس..خاطر آسوده ای داری، چه آزارم ترا ؟
+از این نفرت نداری؟
- از چی؟
+سکوتِ ناخوشایند..
-چرا باید چرت و پرت گفت که خوشایند بشه؟
Pulp Fiction 1994
+ واقعاً زیاد حرف میزنیم. همه دارند حرف میزنند. بیشتر از نیاز. همه فکر میکنند چیزی گفتنی دارند. حال آنکه حرف باارزش شاید دو سهبار در یک قرن پیدا شود.خود من شخص پُرحرفی نیستم. اصلاً بیش از آنکه راجع به چیزی اظهارنظر کنم، دوست دارم یکی دو روز بیندیشم. دلم میخواهد حرفم ارزش دو روز فکر کردن را داشته باشد (ویسواوا شیمبورسکا)
+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی
می-ین-له میخندید به همه ی کسانی که فکر میکردند با فرمان یک روزه میشود جای مصیبت هزارساله را آباد کرد...
+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی
دوسـتـان عـیـب کنندم کـه چـرا دل بـه تـو دادم..
بــاید اول بـه تــو گـفتن کــه : چـنین خـوب چـرایی ؟
{ سعدی }
کین - یه ، علاقه خاصی به جنایتکاران معمولی مانند دزدان ، جعل کننده ها و چاقو کشان نشان میداد و میگفت این ها عرف را زیر پا میگذارند ؛ منتهی نه با استدلالی که اندیشمندان مبارز برای شکستن عرف پیشنهاد داده اند ، ولی محرک آنها همان است . برای اینکه مردم گرسنه اند و با زور میتوان منافعی بدست آورد . می توان گفت که آنها برای حفظ منافع خود به منافع دیگران تجاوز میکنند .
ولی به هرحال قانونی را زیرپا میگذارند که بد است .مردم ، اشراری از این قبیل را دوست دارند. کتاب های زیادی در تحسین آن ها نوشته اند . اینها راه حلی برای حل مسئله ی مشکل ِ زمانه نمیدانند ولی خواستار آن هستند .منفردند ، با این همه به ظاهر پنداشته میشود که با اجتماع یعنی با بقیه ی مردم ضدیت دارند . ولی در اصل ، سر و کار آن ها با عده ی معدودی است .
خطرناک تر از این نوع جنایت کاران کسانی هستند که این ها ، در کمینشان نشسته اند و آن ها هم در تعقیب این ها میکوشند . زیرا که جنایتکارهای اخیر دسته جمعی به کار میروند و اعمالشان را هم شرعی مینامند !
جنایتکاران کوچک اعتقاد بر این که شایسته است انسان از منافع خود چشم بپوشد از دست داده اند . چنین برداشتی در زمان ما که فداکاری به معنای خودکشی است و مردم را به زور وادار میکنند از منافع خود چشم بپوشند ، نشان عقل سالم است .
به هرحال این ها به مراتب عاقل تر از کسانی هستند که حتی زندانبان خود را صالح و بی غرض میدانند !
حق نیست که در زمانه ی ما کسی نفع پرستی را لعن کن مگر اینکه مصمم باشد شرایطی فراهم کند که در آن چشم پوشی از منافع شخصی برای خود شخص عمل مفیدی باشد .
جنایتکارهای کوچک فقط رسم بازی نفع پرستان را به هم میزنند . ولی همین رسم بازی است که بیش از هرچیز مستحق لعن و نفرین است .
+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی
اگر تو عاشقی می خواهی
من هر آنچه را که تو از من طلب کنی برایت انجام می دهم
و اگر نوع دیگری از عشق می خواهی
من صورتکی از برای تو به سر می کنم...
اگر که معشوقه ای می خواهی
دست من را بگیر
یا که میخواهی در عصبانیت بر من حمله آوری
این جا ایستاده ام..
من مرد تو هستم
اگر که تو یک مشت زن می خواهی
برای تو به درون گود ، پا می گذارم
و اگر دکتری می خواهی..بند بند تو را معاینه می کنم
اگر که یک راننده می خواهی
سوار شو..
و اگر که می خواهی من را به گشت و گذار ببری
میدانی که می توانی..من مرد تو هستم
آه، ماه چقدر درخشان است
بند ها چقدر تنگ اند
جانداران به خواب نمیروند
به سوی تو دویده ام از میان قول هایی که به تو داده ام
که عهد بستم و نتوانستم به آن ها عمل کنم..
اگر که می خواهی به خواب بروی
لحظه ای در جاده برای تو خواهم راند
و اگر که می خواهی خیابان را به تنهایی سیر کنی
برای تو ناپیدا می شوم..
اگر که عاشقی می خواهی
هر آن چه را که از من بخواهی برایت انجام می دهم
و یا اگر نوع دیگری از عشق می خواهی
برای تو صورتکی به سر می کنم..
{Leonard Cohen - I'm Your Man }
نسخه های زیادی از این آهنگ فوق العاده وجود داره اما من اندی ویلیامز انتخاب کردم..لیریکش هم در ادامه ی مطلب هست.
{ Andy Williams - Cant Take My Eyes Off You }
I hate the way you talk to me and the way you cut your hair. I hate the
way you drive my car. I hate it when you stare. I hate your big dumb
combat boots and the way you read my mind. I hate you much it makes me
sick; it even makes me rhyme. I hate it, I hate the way you're always
right. I hate it when you lie. I hate when you make me laugh, even worse
when you make me cry. I hate it that you're not around, and the fact
that you didn't call. But mostly I hate the way I don't hate you. Not
even close, not even a little bit, not even at all.
متنفرم از طرز حرف زدنت با خودم و طوری که موهات رو میزنی
متنفرم از طرز روندن ماشینم ، متنفرم وقتی خیره میشی
متنفرم از اون چکمه های گندت و طوری که ذهنم رو میخونی
اینقدر ازت متنفرم که داره حالم بهم میخوره حتی کاری با من میکنه که شعر بنویسم
متنفرم متنفرم از اینکه همیشه حق با توئه ؛ متنفرم وقتی دروغ میگی
متنفرم وقتی من رو میخندونی از اون بدتر وقتی که من رو به گریه میندازی
متنفرم وقتی دور رو برم نیستی و این که اصلا بهم زنگ نزدی
اما بیشتر، متنفرم بخاطر اینکه ازت متنفر نیستم، حتی ازت بدم هم نمیاد..نه حتی یه ذره اصلا..