دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!



از کــوی می فروشان ، جایی کجا توان رفت..

کآنجــا غم  ِ جهان را ، خاکی به سر توان کرد ؟



{ فروغی بسطامی }



http://s7.picofile.com/file/8235319076/744368_949.jpg


+ { علی زندوکیلی - رفتی }



آخ هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ، هی منتظر باش..منتظر باش..منتظر باش .



+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری



 این عجیب است . دردناک است . کاش در نقطه ای زنی بود که به یاد من می افتاد!

حتی اگر این زن بدبخت و دل شکسته باشد . خدا یار دل شکستگان است . زندگی بدبختی است ، زندگی خود درد است. چه خوب می شد که کسی ، زنی بود که به یاد من می افتاد و بعد از مرگ دنبالم گریه می کرد..

اگر چنین کسی بود به دنبال خودم می کشیدمش .با همان اشک هایش به دنبال خودم می کشیدمش.لازم نبود تا قیام قیامت چشم به راه من بماند.دختری در کار نیست !

عجیب است.هیچ دختری نیست که من بوسیده باشمش ..



+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری

 


تنها اثری که از هانریش بل خوانده بودم " عقاید یک دلقک " بود . باید بگوم آنقدر خوب بود  که با پیدا کردن یک کتاب جدید و دیدن اسم بل مشتاق به خواندن این یکی هم شوم .   "قطار به موقع رسید "  حتی به عنوان اولین رمان کوتاه این نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل به هیچ وجه شما را ناامید نمیکند..

قطار به موقع رسید، رمانی بی خاصیت و بی تاثیر نیست ، از کتاب هایی نیست که خواندن و نخواندنشان در پایان تفاوتی نکند ، البته اگر واقعا متوجه باشید چه اتفاقی دارد می افتد. تمام این کتاب داستان لحظات و ثانیه هایی است که از دست می دهیم.. داستان عمری است که می گذرد و می رود..


جنگ و نا امیدی حاصل از آن موضوع اصلی این کتاب است..جنگ ها در شروع معمولا با  احساس غرور و افتخار در میان عامه ی مردم شروع میشود ، اما پس از مدتی از این احساسات چیزی جز ناکامی و بدبختی ، نا امیدی و ترس و سرخوردگی باقی نمیماند..مردمانی که نه در آغاز و نه در پایان جنگ هیچ نقشی ندارند..


این رمان ، شرح انسانهای به پوچی رسیده ایست که برخی از آنها دچار وسعت روح شده اند و با تردیدی خاص به دنبال انسانیت و واقعیت های انسانی هستند. و اولین واقعیتی که کشف کرده اند، واقعیت مرگ است و آنچنان ناگهانی به آن رسیده اند که دچار ترس و توهم از بروز آن شده اند و با حالت استیصال در انتظار آن هستند و این واقعیت نیز علیرغم میلشان به عجیب ترین شکلی آنها را در خود می گیرد و با خود می برد.



" نمی خواهم بمیرم ، نمی خواهم بمیرم ، ولی این وحشتناک است که خواهم مرد..به زودی . "



http://www.cheshmeh.ir/wp-content/uploads/2015/09/%D9%82%D8%B7%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%B9-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-7.jpg



به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است...


+قطار به موقع رسید | هاینریش بل | ترجمه ی کیکاووس جهانداری




تار و پود این دریا بهم پیوسته است

میزند بر هم جهان را ، هر که یک دل بشکند..


{ صائب تبریزی }


+نگاه عرفانی این کلیپ حتی با پیش زمینه طنز و به شوخی گرفتن همه چیز خیلی زیباست ..گاهی اوقات بهتره که به مفهوم اصلی توجه کنیم و زیبایی ها رو بببنیمو جزئیاتی که باهاشون موافقم نیستیم کنار بگذاریم..و این شاید باعث بشه طوری دیگه ای به خودمون و دنیامون نگاه کنیم..

the egg


هرگز فواید بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست کم نگیرید..


+ آیا آدم های خوب و صاف و صادق کلاه شان پس معرکه است؟




قــامت افراختــه می رفـت و به شوخی میگفـت..


که بتـی چهــره نیفروخـت به زیبایـی ما !



{ فروغی بسطامی }




http://s7.picofile.com/file/8235027168/1435975056127.jpg



برای ِ دسـت ِ گرمت را گرفتــن فرصــت خوبــی ست..


از این رو دوســت دارم سردی ِ فصل زمستان را  !



{ بهمن صباغ زاده }




http://s3.picofile.com/file/8232091892/userupload_2013_18360443851451828490_8395.jpg


+{David Osborne - Time In A Bottle Piano Man Concerto }



از جبر و اختیار زیاد صحبت شده..اما من فکر میکنم مهم تر از اون ها اتفاق و شرایطند..

دو دانش آموز رو در نظر بگیرید..یکی از اون ها تصمیم میگیره وارد دانشگاه تهران بشه..و برای هدفش تلاش میکنه و بهش میرسه..

اما دانش آموز دوم بدون هیچ هدفی به درس خوندن (یا در واقع نخوندن !) ادامه میده و در کنکور هم قبول نمیشه..

در نگاه اطرافیان ، حداقل از نظر رسیدن به یک جایگاه اجتماعی مناسب و داشتن تحصیلات تکمیلی دانش آموز اول به دانش آموز دوم برتری داره و قطعا بیشتر متوجه قرار میگیره و به عنوان انسانی باهوش و با اراده در جامعه شناخته میشه و دانش آموز دوم به خاطر کم کاری و یا حتی نادانی به عنوان انسانی فاقد اراده و تلاش مورد تحقیر قرار میگیره ( تاکید میکنم از این جهت و از این نگاه نه به صورت کلی.. )

اما در واقع این دو دانش آموز چه تفاوت هایی دارند ؟ چرا یکی از اون ها تصمیم میگیره و اراده میکنه که با تلاش کردن به هدف و آرزوش برسه و در واقع زندگی بهتری برای خودش بسازه اما دانش آموزش دیگه این تصمیم نمیگیره و انجامش نمیده ؟

شاید جواب " داشتن اراده " به ذهنتون برسه..دانش آموز اول با اراده بوده و به هدفش رسیده..اما دانش آموز دوم نه هدفی داشته و نه تصمیم محکمی و به هیچ جایی هم نرسیده...اما من میتونم بپرسم چرا دانش آموز اول دارای اراده برای ساختن یک زندگی بهتر بوده اما دانش آموز دوم نه..؟

میشه جواب داد " خب برای رسیدن به این اراده و نهایتا این تصمیم زحمت کشیده و تلاش و تمرین کرده "

اما باز میشه پرسید چرا تصمیم به انجام این "تلاش" گرفته..به هر حال تلاش کردن دشواره و تمام انسان ها راحتی به سختی ترجیح میدن..چرا اون در یک مقطعی از زندگیش تصمیم گرفته تلاش کنه و سختی بکشه تا نهایتا به اون جایگاه برسه ، اما دانش آموز دوم نه ؟

شاید جوابتون برگرده به عقب تر و " تربیت خانوادگی " و "شرایط زندگی و رشد " مد نظر قرار بدید و بگید که خب تربیت دانش آموز اول به گونه ای بوده که نه تنها باعث با اراده و پرتلاش بودن اون شده ، حتی به اون قدرتی داده تا جهت و رشته مورد علاقش برای ادامه تحصیل پیدا کنه..اما دانش آموز دوم در جهتی هدایت نشده که مورد علاقش بوده و در نتیجه به دلیل نداشتن علاقه یا حتی نامناسب بودن امکانات هیچ انگیزه ای برای تلاش کردن نداشته..

اگر اینطور باشه و همه چیز برگرده به تاثیرات محیط زندگی و شرایط بزرگ شدن و البته تربیت و نوع نگاه پدر و مادر پس جایگاه تصمیم ما در زندگی چیه ؟

باز هم میپرسم..چرا دانش آموز دوم به اون جایگاه رسیده.. چرا بدون هیچ تصمیم و هدفی ( شاید هم صرفا آرزو و رویای عملی نشده )  زندگی میکنه و به یک موجود بی اراده و تنبل  در نگاه اطرافیان تبدیل شده ؟

اما دانش آمور اول به خاطر تربیت درست پدر و مادر و هدایت شدن در جهت درست و داشتن امکانات مناسب مورد تحسین قرار میگیره ؟


همه ی ما در زندگی وقتی میخوایم تصمیمی بگیریم با توجه به آگاهی های قبلی مون شروع به تجزیه و تحلیل داده ها و بعد انتخاب یک گزینه میکنیم..

هیچ کس دارای این اختیار نیست ( با هر میزان عقلی ، عاقلانه نیست )که بدون استفاده از تجربیات قبلی و آگاهی هایی که پیش از این در طول زندگی بدست آورده تصمیمی بگیره..در واقع این همون قانون علیته..در پشت هر معلولی ، علتی نهفته ست و در پشت هر تصمیمی یک آگاهی..

اما این آگاهی چطور بدست میاد ؟ چرا دوست من به عنوان یک انسان ناموفق در یک لحظه تصمیم میگیره تمام زندگیش تغییر بده و البته تغییر هم میده و تبدیل به یک انسان موفق میشه، اما  من همچین تصمیم نمیگیرم و تمام عمرم به بطالت میگذرونم ؟
دوست من چرا و چطور به این جایگاه و این آگاهی رسیده ، اما من نرسیدم ؟

همه چیز برمیگرده به اتفاقات و شرایط قبلی و قبلی و اگر این زنجیره تا به انتها دنبال کنیم به لحظه ی تولد و محل تولد  و به چیز هایی میرسیم که خودمون کوچکترین اختیاری در انتخابشون نداشتیم...ما حتی قدرت این انتخاب نداشتیم که تصمیم به بودن یا نبودن ، وجود داشتن یا نداشتن بگیریم..

تا به امروز فکر میکردم هر انسانی حق داره به داشته های اکتسابیش افتخار کنه اما در این لحظه نه..ما حتی حق افتخار به این چیز ها رو هم نداریم ، چه برسه به ملیت ، ماه تولد ، زیبایی صورت و اندام..

تمام این داشته ها..تمام انتخاب های ما حتی ، با پیش زمینه و آگاهی ها و  تحت شرایطی که خودمون کوچکترین نقشی در انتخابشون نداشتیم کسب شده..

تفاوت ها و شباهت های  ما تحت شرایط مسخره و غیرقابل کنترلی  و تنها و تنها توسط انتخاب های پدر و مادرهامون شکل گرفته .. ( فاجعه در این جا زمانی که کاملا ناخواسته شکل گرفته باشیم ! )

اینکه..اون ها تصمیم بگیرند ما اصلا وجود داشته باشیم یا نه..چه زمانی و در چه مکانی و در چه جامعه ای به دنیا بیایم..در چه شرایطی و در چه وضعیتی و تحت نظر چه کسانی بزرگ بشیم و و و ...

همه و همه ی این ها و تغییر در حتی کوچکترین اون ها ممکن بود باعث تغییر در کوچکترین و بزرگترین اتفاقات و تصمیم های زندگیتون بشه..حتی در انتخاب خوندن یا نخوندن این متن..

این زنجیره زمانی وحشتناک تر میشه که توجه کنیم که انتخاب های پدر و مادرهای ما هم نهایتا تحت شرایطی کسب شده که انتخابی در اختیار اون ها نداشتند( پدر ومادرهای ما تح تاثیر پدر و مادرهاشون و به همین ترتیب.. )..همه چیز در مبدا شکل میگیره و ما در مبدا اگر هم چیزی باشیم ، فاقد اختیار و آگاهی هوشمندانه هستیم..این یعنی تاثیری 100 % شرایط  و محیط در انتخاب های ما..

همه ی انتخاب های ما برمیگیرده به نوع آگاهی مون پیش از گرفتن این تصمیم ها..و تمام این آگاهی ها تحت شرایطی کسب میشن که ما کوچکترین اختیاری در انتخابشون نداشتیم...

ما آدم های متفاوتی بودیم ، اگر جای هم بودیم..



یک انتقاد مهم نسبت به دفاع مبتنی بر اختیار آن است که بهترین حالت میتواند وحود شر اخلاقی را توجیه کند ، یعنی شری که مستقیما حاصل کردار آدمی است .


میان اختیارمندی و وجود شرور طبیعی مانند زمین لرزه ، بیماری ، فوران آتشفشان ها و نظایر آنها ارتباط قابل درکی در کار نیست  ، مگر اینکه آنها را حاصل خیانت آدم و حوا به اعتماد خداوند بدانیم !

بر وفق آموزه ی هبوط ، هر قسم شری که در عالم هست تقصیرش بر گردن آدمی ست . با این حال ، این نظریه تنها مقبول کسانی ست که پیشاپیش به وجود خدای دین یهود و دین مسیح ایمان دارند .

تبیین های باورپذیر دیگری هم در باب شر طبیعی به دست داده اند . یکی از آن ها این است که نظم در قوانین طبیعت فایده ی مجموعا کثیری دارد که بر سوانح و بلایای گاه به گاهی که این نظم موجب میشود میچربد .

اما این استدلال دست کم از دوجانب آسیب پذیر است .

اولا توضیح نمیدهد که چرا این امکان به فعل در نیامده است که خداوندی که قادر مطلق است قوانین طبیعی خلق کند که هیچ گاه در عمل به شر طبیعی منجر نشوند .

یک جواب احتمالی این است که حتی خداوند هم مقید به قوانین طبیعت ست . ولی این قول حکایت از آن دارد که خداوند به راستی قادر مطلق نیست .


ثانیا این استدلال در توضیح این مسئله نیز ناکام میماند که چرا خداوند در عالم هستی تصرف نمیکند تا به دفعات یشتری معجزه انجام دهد { حداقل برای نجات کودکان ..}

اگر استدلال آورند که خداوند هرگز در جهان تصرف نمیکند یک وجه مهم ایمان خداباوران به پروردگارشان کسر میشود...



+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون



اگر خداوند قادر مطلق باشد ، قاعدتا میتواند جهانی را پدید آورد که در آن هم اختیار باشد و هم در عین حال ، اثری از شر نباشد . واقعیت این است که تصور چنین جهانی چندان هم دشوار نیست .

هرچند اختیار مندی همواره باب این امکان را فرا روی ما میگشاید که به اعمالی از جنس شر دست بزنیم دلیلی وجود ندارد که این امکان لزوما روزی فعلیت پیدا کند .

منطقا ممکن است که شخصی واجد اختیار باشد ولی همواره اراده کند که از کردار توام با شر دوری بجوید .

آنهایی که دفاع مبتنی بر اختیار مجابشان کرده است احتمالا در جواب میگویند که این حالت ، اختیارمندی راستین نخواهد بود ..


+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون



برهان نظم لزوما موید این رای نیست که طراح ( یا طراحان ) جهان قادر مطلق است . میتوان به طرزی موجه دلیل آورد که در جهان شماری " خطا در طراحی " وجود دارد .

به طور مثال ، چشم آدمی به نزدیک بینی و به آب مروارید در پیری گرایش دارد - که به سختی میشود باور کرد آفریده صانعی قادر مطلق باشد که میخواهد بهترین جهان ممکن را خلق کند . این مشاهدات چه بسا شماری از افراد را به جانب این تصور رهنمون شوند که طراح عالم هستی قادر مطلق نیست .


+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون


برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که میتوانیم هر تصمیم با انتخابی را که فرد آدمی صورت میدهد با ارجاع به نوعی وضعیت تعیین کننده مقدم بر آن که فرد دستخوش آن شده است تحلیل کنیم ، به طوری که ، هرچند ممکن است فرد احساس اختیار مندی کند ، عمل او را در واقع  ِ امر آنچه در گذشت روی داده مقدر و معین کرده است..


+الفبای فلسفه | نایجل واربرتون



+ به نظر من هر پسری وظیفه داره برای بدست آوردن دختر مورد علاقش با عشق.. با تمام وجود تلاش کنه !

- وظیفه ی دختر خانم ها چیه ؟

+با عشق به انتظار بنشینند !


...


ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید..

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند !

{ حافظ }



موبد: دیگر تاب دروغانم نیست. در آن پلیدترین هنگام که هزاره به سر آید، چون تو بسیارتر از بسیار شوند و دروغ از هر پنج سخن چهار باشد. تو خون سایه‌ی مزدا اهورا را در آسیای خود به گردش درآوردی. پس جامت از خون تو پر خواهد شد و استخوان‌های تو سگ‌های بیابانی را سور خواهد داد. این سخنی است بی‌برگشت! و ما سوگند خورده‌ایم که خانمان تو بر باد خواهد رفت!


آسیابان: و باد اینک در راه است.

(باد در اینجا کنایه‌ای ادبی است و نماد سپاه اسلام است که در قالبی ادبی بیان شده است )


[سرباز خندان و خشنود وارد می‌شود.]

سرباز: ترا مژده باد، ای بزرگ‌ترین سرداران، چراغ بخت تو روشن که شکارگرانت شکاری نیکو گرفته‌اند. جانبازان تو از تازیان یکی نیمه‌جان را گرفته‌اند، خون‌آلود..

سرکرده: [پیش می‌رود] یکی از تازیان ؟

سرباز: ببینید، شمشیرشان کج است؛ به سان ابروی ماه و ردایشان از پشم سیاه شتر. و این هم شپش!

{تحقیر اعراب، در دیالوگ و بیان بدنی بازیگر (با بازی علیرضا خمسه) در تقابل با سامانه‌ی حجاب اسلامی است.. }


+ مرگ یزدگرد - بهرام بیضایی..





+گفته میشه بعد از حمله ی اعراب ،  از نظم تا نثر ، تنها اثر ادبی ایرانی ،که حتی یک کلمه عربی در آن به کار نرفته ، نه شاهنامه ی فردوسی ، که نمایشنامه مرگ یزدگرد اثر بهرام بیضایی ست..منطق معقولی هم دارد ، چون مرگ یزدگرد تنها مدتی اندک بعد از حمله ی اعراب رخ داده است..

نبوغ بیضایی شاید در این فیلم بیشتر از هر اثر دیگری از او نمایان باشد..افسوس برای آثاری که باید ساخته می شد و نشد و  تنها به صورت ایده در ذهن بهرام بیضایی ماندند..


خوند این نقد هم پیشنهاد میشه..


کسی اصیل تر است که بدی های قومش را بهتر بشناسد...


2


موبد: باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستیم..

زن آسیابان: پند نامه بفرست ای موبد..اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای...
ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم .


+ مرگ یزدگرد - بهرام بیضایی..



{ پس از دستگیری یک سرباز تازی }

سرباز: او سخت گرسنه است و آشفته..
سردار: نان کشکینش بده و سپس به تازیانه ببندش تا سخن بگوید.
بپرسش شمار تازیان چند است ؟
 کدام سویند ؟
چه در سر دارند ؟
سواره اند یا پیاده ؟
دور می شوند یا نزدیک ؟
در کار گذشتن اند یا ماندن ؟
او چرا مانده است ؟
پیک است یا خبرچین یا پیشاهنگ ؟

بپرسش ویرانه چرا می سازند ؟
آتش چرا می زنند ؟

سیاه چرا می پوشند؟


و این خدای که می گویند چرا چنین خشمگین است ؟!



+ مرگ یزدگرد - بهرام بیضایی..



http://static0.ilna.ir/thumbnail/Elg0xUYcTy7O/i_qPjR7mMLhZ02nUcMUA0zOV2brdrNdfKreu5zx2ciKxyUe3xZzFdgRBp56gpRC388ZB_gYzlXERiK-Kz8kCyWk4nU88RN381sfGVtw67dPrccCMXHCvyIlxvA2fnJ2bl3xeVOpt9jw,/death-of-yazdgerd.jpg





این تـــرم اول اسـت که با عاشقــی گذشت..


مشــروط هم شدیم به لطــف نگار جـان !



{ عاشق مشروطی }



http://s6.picofile.com/file/8234034092/userupload_2013_19991455871430376370_6234.jpg



اگر کتابی که میخوانم بدنم را آنچنان سرد کند که هیچ آتشی توان گرم کردنش را نداشته باشد ، آنگاه میفهمم که شعر است... اگر احساس کنم که راس سرم از جا کنده میشود ، باز هم در می یابم که شعر است .

تنها به این دو شیوه ، شعریت متن را در می یابم..


+بانوی سپید | کریستیان بوبن | ترجمه : مهوش قویمی




http://novler.com/Content/NovelImages/22412.jpg


هیچ لذتی بالاتر از آن نیست که با کسی آشنا شوی که دنیا را مانند تو میبیند..


+بانوی سپید | کریستیان بوبن