مرگ یزدگرد
چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۸ ب.ظ
{ پس از دستگیری یک سرباز تازی }
سرباز: او سخت گرسنه است و آشفته..
سردار: نان کشکینش بده و سپس به تازیانه ببندش تا سخن بگوید.
بپرسش شمار تازیان چند است ؟
کدام سویند ؟
چه در سر دارند ؟
سواره اند یا پیاده ؟
دور می شوند یا نزدیک ؟
در کار گذشتن اند یا ماندن ؟
او چرا مانده است ؟
پیک است یا خبرچین یا پیشاهنگ ؟
بپرسش ویرانه چرا می سازند ؟
آتش چرا می زنند ؟
سیاه چرا می پوشند؟
و این خدای که می گویند چرا چنین خشمگین است ؟!
+ مرگ یزدگرد - بهرام بیضایی..
- چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۸ ب.ظ