اگه آدرس جدید وبلاگم رو میخواستید و من هم دور یا نزدیک میشناختمتون لطفا بهم بگید تا براتون ارسالش کنم. خدانگهدار.
- ۱۰ نظر
- ۱۶ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۰
اگه آدرس جدید وبلاگم رو میخواستید و من هم دور یا نزدیک میشناختمتون لطفا بهم بگید تا براتون ارسالش کنم. خدانگهدار.
فکر میکنم دیگه از کسب و کارهای داخلی که بدون هیچگونه اعتراضی از اینترنت ملی به جای اینترنت بینالملل برای ادامه ارائه خدماتشون بهره میگیرند، استفاده نکنم. چه اونهایی که پیش از این از اونها استفاده میکردم شامل بیان، اسنپ، تپسی، دیجی کالا، ترب، فرادرس، تیوال، نشان و چه اون اپلیکیشنها و پلتفرمهای معلومالحالی که در هرصورتی حاضر به استفاده از خدماتشون نبودم، مثل نماوا و فیلمیو، سروش و روبیکا و بله و ...واقعیت اینه که بیشتر این کسبوکارها هیچ ارزشی برای شما یا حتی برای حریم خصوصی و اطلاعات شخصیتون قائل نیستند و این مسئله رو در طول این ماهها به خوبی نشون دادن.
به دلیل خودی بودن تمامی این پلتفرمها، نمیشه توقعی از سمت عرضه داشت، اما در طرف تقاضا، ما به عنوان مصرفکننده، با کمی سختی دادن به خودمون یا استفاده از نمونههای خارجی (اگر در اینجا کاربرد دارند) میتونیم هزینه محدودیتها رو برای طرف مقابل بالا ببریم. باید بگم تحمل این شرایط و تن دادن به استفاده از اینترنت ملی و پلتفرمهای داخلی میتونه عواقب بدی در خصوص دسترسی به اینترنت آزاد در سالهای آینده داشته باشه. آلترناتیوهای داخلیای که در شرایط نابرابر و بدون رقابت و صرفا به خاطر فیلتر نبودن، جایگزین نمونههای خارجی میشن، هرچقدر جاگیرتر بشن و سریعتر رشد کنند، دست سیستم رو برای قطع کامل اینترنت بینالملل بازتر میکنند. شک ندارم این سیستم اگه بتونه با اینترنت ملی به کارش ادامه بده، لحظهای در قطع کامل اینترنت آزاد درنگ نخواهد کرد و بیشک اون روز یکی از سیاهترین روزهای تاریخ معاصر این سرزمین خواهد بود. به امید ایرانی آزاد و آباد. زن، زندگی، آزادی.
سینما. سینمای عزیزم. نمیتوانم تصور کنم چیزی را تا پایان عمرم بیشتر از تو دوست داشته باشم. همیشه برایم چیزی کنار گذاشتهای. همیشه به صبرم پاسخ دادهای. همیشه غافلگیرم کردهای، با سادهترین یا پیچیدهترین فیلمهایت. به تنهاییام معنی بخشیدی و از آن بیشتر از تنهایی بیرونم آوردی. تو قشنگترین شکل دوستی هستی. با آدمهایی که ندیدهام. با آدمهایی که نخواهم دید. با آدمهایی که میگویند مردهاند. تو میدانی همراهی چیست و همراه بودن چه ارزشی دارد. تو در تاریکترین شبها قلبم را روشن کرده و مرا از شوق تماشای زیباییات از جا بلند کردهای. من واقعا گاهی از شدت زیبایی تو از جایم بلند شده و دور اتاق گشتهام. این را فقط تو دیدهای. تو زیبایی. زیبایی خالص. سینما. سینمای عزیزم. دوستت دارم، بیشتر از همیشه.
-- The Band's Visit 2007 ‧ Drama/Romance ‧ 1h 27m 7.5/10IMDb 98%Rotten Tomatoe
«هر آدمی در زندگیاش لحظههایی دارد که پنهاناند. لحظههایی که دلش نمیخواهد کسی دیگر از آنها خبر داشتهباشد. اگر کسی خبردار شود، ممکن است سرزنشش کند. ممکن است منظورش را نفهمد. هر آدمی وقتی به این لحظهها میرسد، وقتی یادش میافتد که چه لحظههای پنهانی دارد، حس میکند گناهکار است. هم دوست دارد این حس را با کسی درمیان بگذارد، هم میترسد این کار را بکند. مشکل در این ترس است»
-- میشائیل هانکه
-- The Piano Teacher 2001 ‧ Drama/Romance 7.5 IMDb 73%Rotten Tomatoes
همیشه فکر میکردم اگه برنامه خوبی داشته باشم به همه کارهام میرسم و در واقع هر بار مشکل نرسیدن به هدفهام رو در این موضوع میدیدم که احتمالا فقط برنامهام به اندازه کافی دقیق و درست نبوده. و یک برنامه تازه و احتمالا بهتر مینوشتم. اگرچه این مسئله من رو تبدیل به یک برنامهریز فوقالعاده کرده (خا!) اما نتایج تفاوت معناداری نکردن. و خب آگاهی از این موضوع واضح من رو به این سمت سوق داد که مشکلم رو در مسائل دیگری جستجو کنم.
امروز که داشتم درسنامه متمم در خصوص مدیریت زمان رو میخوندم به نکته آشکار اما مهمی برخوردم. اینکه اغلب آدمهایی که فکر میکنند مشکل مدیریت زمان دارند در واقع ضعفهای دیگری دارند که خودش رو در قالب کمبود زمان (و عدم انجام وظایف مهم) نشون میده.
اگر در طول این سالها یک چیز در خصوص مقالات و کتابهایی از این دست فهمیده باشم این هست که خوندنشون هیچ کمکی نمیکنه! یعنی آگاهی از مشکل (اغلب) سازندهی جریانی بهبودبخش نیست! احمد مسعودی در کتاب مکانیزمهای دفاع روانی به نکته جالبی اشاره میکنه. اینکه آگاهی بیمارها توسط روانکاو از این مکانیزمهای روانی ممکنه حتی باعث وخیمتر شدن حال اونها از طریق رهاکردن یا استفاده شدیدتر از این مکانیزمها بشه. در واقع تراپی لزوما فرآیند آگاهیبخشی (اون هم به شکل موردی) نیست.
در قسمتهای پایینتر مقاله متمم یکسری مثال از مشکلات بنیادی افراد لیست شده بود که شکل شخصیسازی شده اون برای من این خواهد بود:
1. اهمالکاری
2. داشتن رویاهای بزرگ و هدف گذاری غیرواقعی
3. ضعف در مهارت تصمیم گیری و اولویت بندی
4. ضعف در مذاکره و تفویض اختیار
5. کمال طلبی
تقریبا همه این مشکلات با تراپی و مشاوره یا فرآیند درستی از خوددرمانی و خودیاری (یعنی: آگاه شدن از مشکل، یادگیری مهارت حل مسئله، استفاده از تکنیکهای موثر و در نهایت انجام تمرین) در طول زمان قابل حل خواهند بود. اما مشکلی که در این لیست وجود نداره و من هم دوست ندارم اون رو با اهمالکاری یکی بدونم نداشتن همت بلند هست. مشکلی که متاسفانه پیشنیازی برای حل سایر مشکلات (از جمله خودش) هست و برای همین من دوست دارم اون رو یک متامشکل بدونم (اگرچه اصطلاح دقیق یا حتی درستی هم نیست)
من تعریف خاصی از همت بلند ندارم. به نظرم بیشتر میتونیم اون رو در مثالها تماشا کنیم. همهمون دیدیم و همهجا هم قابل مشاهده هست. افرادی که کارهایی کردهاند که خیل عظیمی از آدمها در شرایط تقریبا مشابه انجامش ندادن. برای همین حداقل در ذهنمون تحسین برانگیزه. لزوما کار بزرگ و عجیبی هم نیست. اما مهمه، دستاورده، با ارزشه.
من نمیدونم چرا بعضی از آدمها همت بلندی دارند و باقی ندارند. و مهمتر از اون نمیدونم چطور میشه بهش رسید. شاید بیشتر از اینکه یک انتخاب باشه، مثل باقی خصوصیتهای ما، ریشه در گذشته و تاریخ شخصی هرکدوم از ما داره.
در نهایت من نمیخوام بگم پاسخی برای حل ِ مشکل ِ نداشتن همت بلند نیست. منظور من اینه که شما برای اینکه بخواید مشکل نداشتن همت بلند رو حل کنید باید همت بلندی داشته باشید! و این یک تناقض و ناسازگاری آشکاره.
نداشتن همت بلند لزوما باعث نمیشه شما در زندگی هیچ چیز نداشته باشید. احتمالا خواهید تونست زندگی متوسطی برای خودتون فراهم کنید. اما به چیز خاصی هم نخواهید رسید و خواهید مرد.
در کتاب دین برای بیخدایان به موضوع بسیار جالبی در مورد آیینها و مناسک دینی و اجتماعی پرداخته میشود. آلندوباتن به این نکته اشاره میکند که مناسک و جشنهای مذهبی عموما پاداشی هستند برای تحمل رنج. از طرفی اینکه آدمها یکه و تنها برای دست و پنجه نرم کردن با احساسات خود کنار گذاشته نمیشوند احتملا مایه تسلی آنها خواهد شد.
او میگوید: "سخت می شود در یک مراسم عروسی حاضر شد بدون اینکه بدانیم در تمامی این مراسم شادی بخش، لایه هایی از غم هم هست. آن مدفون شدن آزادی جنسی و از میان رفتن بسیاری از آزادیهای دیگر با دادن هدایا و سخنرانیهای شادی بخش، پاداش داده می شود."
نمونه دیگر او برای این مسٔله آیینیست که در اسلام و یهودیت مشترک است: " مراسم جشن بلوغ در آیین یهودی هم مثال دیگری برای تخفیف تنش های درونی است، هرچند عنوان آن رسیدن پسر یا دختر به سن بلوغ است اما بیشتر تلاشی است برای اینکه پدر و مادر را با این ایده پیوند دهد که فرزندشان دیگر بزرگ شده است. والدین به طور کلی حس نزدیکی زیادی به فرزندان خود دارند و برای آنها انگار هیچوقت بزرگ نمیشوند. به ویژه برای پدران... در روز جشن بلوغ، پدر و مادر به فرزند خود تبریک می گویند که به این مرحله رسیده و خود را آماده می کنند تا اجازه دهند او عنان زندگی خود را به دست گیرد."
رمانتیک بودن تنها در یک خلوت یا حضور دو نفره ممکن، واقعی و قابل فهم است.
هر سخن و کرداری بیرون از آن مکان و زمان، که خواسته یا ناخواسته، برای نمایش به دیگران ِ غیرمتوجه است، منجر به اعمال و رفتارهایی میشوند که با هر زاویه دیدی، لوس و مسخره یا کاملا بیمعنیاند.
توهمی در ما وجود دارد که اگر به خوبی برنامه ریزی کنیم به هرآنچه میخواهیم میرسیم و آینده بینقصی در انتظارمان است. اما وقتی نتوانستیم به شکلی کامل به برنامه هایمان جامه عمل بپوشانیم و درنتیجه به هدفها و سرحدهای تعیین شدهمان هم نرسیدیم، سرخورده و ناتوان متوجه این واقعیت میشویم که زندگی پیچیده و آینده مبهمتر از آن است که اصلا بتوان برای آن برنامهای دقیق ریخت و اجرایش کرد...و در نهایت به این بهانه تمرین مدوام اما کم نتیجهمان را رها میکنیم.
غافل از اینکه تنها انتظاری که باید از برنامه ریزی داشت آن است که آیندهمان را بهتر از آنچه که قرار بود بدون آن اتفاق بیفتد بکند. نه رسیدن به هدف هایی که برایش برنامه ریختهایم، نه یک نتیجه رویایی و نه یک آینده بینقص. فقط کمی بهتر از آنچه که قرار بود بدون آن اتفاق بیافتد.
Cinema
این ماه آثاری از باستر کیتون و برادران کوئن تماشا میکنم
Series
فصل اول سریال Hannibal
فصل چهارم سریال Better Call Saul
فصل اول و دوم سریال Archer
فصل دوم سریال Love, Death and Robots
Art
داستان کوتاه؟
فیلم کوتاه؟
مجموعه شعر؟
نمایشنامه، فیلمنامه یا اثر سینمایی؟
مستند؟
تماشای مجموعه عکس؟
وبلاگخوانی؟
پادکست؟