زمانی که به جای مثال نقض به دنبال یافتن مصداق باشیم.
وقتی مثال نقض می آوریم احساس خوبی داریم.احساس غرور،احساس فهم،احساس تجربه داشتن،احساس نقدکردن،احساس اینکه من به گوینده چیزی اضافه کردم که اون نمیدانست یا نمیفهمید یا نمیخواست بفهمد!
در نتیجه حاصل آن مطالعه ی متن ، یا آن بحث و حضور درشبکه اجتماعی تنها نوع مدرنی از "ارضای خود" است.البته این حال خوب هم بعد از مدتی میرود و ما به دنبال قربانی جدیدی میگردیم.
ذهن غلط یاب فرصت یادگیری و کشف مصداق را از ما میگیرد.آنکس که با کشف مصداق خوشحال میشود همیشه و همه جا میتواند لذت یادگیری را تجربه کند.چون او همیشه گزینه های بیشتری از دیگران در اختیار خواهد داشت.
فرض کنید کسی به من میگوید روزه گرفتن به این دلایل خوب است.مدل فکری غلط یاب صدها نفری که در زندگی با آنها رو به رو شده ام و دیده ام که سالها نماز خواندن و روزه گرفتن باعث نشده تفاوت یا برتری خاصی به دیگران داشته باشند،را به ذهنم می آورد.
اما ذهن مصداق یاب به دنبال همان یکنفری میگردد که روزه گرفتن باعث تغییر بزرگی در زندگی اش شده است.آنوقت به دنبال چرا و چگونه اش میرود و در صورت درست بودن فرضیه اش شروع به بومی سازی آن برای سرزمین اش میکند.
البته دوری از ذهن غلط یاب و نداشتن باور مطلق به حرفها و نگرش خود وقتی مفیدتر است که طرف مقابل هم همینطور باشد!
این که در پایان این جستجوها به نتایج تازه ای برسی آنچنان مهم نیست،اصلا شاید با همه ی اینها به همان عقیده ای که در ابتدا داشتی برگردی.مهم آن تفاوتی است که در اثر این جستجو و آماده تغییر بودن برای همیشه در تو حضور خواهد داشت.
در زندگی به دنبال درست و خطا نباشید.خطا آنجا مفهوم می یابد که در مقابلش چیزی صحیح وجود داشته باشد.در دنیایی که هیچ چیزش مطلق نیست راه درستی وجود ندارد.دنبال چیزی باشید که برای شما کار کند.