دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جست و جو در کتاب ها» ثبت شده است


1.  پیش بردن همزمان چند کتاب {کتاب های سنگین و حجیم برای مطالعه در خانه و کتاب های سبک و قابل حمل برای بیرون از خانه/ کتاب های ساده تر (رمان های معمولی) برای محیط های شلوغ و پر سر و صدا و کتاب های سنگین و عمیق تر برای مطالعه در زمان آسودگی در خانه یا کتابخانه)

2.وابسته کردن یکی از رفتارها یا اتفاقات به مطالعه (برای مثال به محض روشن شدن تلویزیون یا نداشتن برنامه ای مشخص یا سر رفتن حوصله ، برداشتن کتاب و شروع مطالعه)

3.استفاده از قلم و کاغذ برای یادداشت عبارت های زیبای کتاب

4.تلاش برای تعریف کردن و یا یاد دادن قسمت های جالب کتاب به دوستی علاقمند..

5.نوشتن نقد یا یادداشت در موردکتاب و انتشار آن در شبکه های اجتماعی

6.مطالعه همزمان و با برنامه یک کتاب، کنار یک دوست منظم و همراه

7.برنامه ریزی و تعیین مهلت برای خوندن هر قسمت از کتاب

8.استفاده از کتاب های الکترونیکی و صوتی و  کتاب های مخصوص تلفن همراه

9.شرکت در جلسات کتابخوانی دانشگاه، کتابخانه های شهر و ..

10. ؟


http://s7.picofile.com/file/8258824468/IMG_20160218_111941.jpg


شمار بسیار معدودی می توانند فکر کنند، ولی هر انسانی می خواهد باوری داشته باشد

بنابراین، چه راه دیگری باقی می ماند جز این که باوری را به طور حاضر آماده از دیگران بگیرند، به جای این که باوری مستقل برای خود دست و پا کنند؟

حالا که اوضاع از این قرار است، باور حتی صد میلیون نفر چه ارزشی دارد؟


+هنر همیشه بر حق بودن - آرتور شوپنهاور


من اصلی را که کلمه شرافت متضمن آن است به عنوان این که اصلی احمقانه است تخطئه میکنم .

زیرا به موجب آن هرگاه کسی به من اهانت کند ، شرافتم لکه دار میشود و این لکه را نمیتوانم از دامن خود بزدایم مگر این که اهانت شدیدتری در حق او روا دارم یا خون خصم یا خودم را بریزم !

من میگویم که شرافت حقیقی انسان را نه اعمال دیگران بلکه فقط و فقط اعمال خودش لکه دار میکند ..


+هنر همیشه بر حق بودن - آرتور شوپنهاور


آرتور شوپنهاور ، فیلسوف نامدار آلمانی ، در این کتاب ، که اثری منحصر به فرد در مجموعه آثار اوست ، رهنمودهایی برای غلبه بر حریف در بحث و مجادله بیان می کند .در این رهنمودها به ظاهر آنچه اصل است غلبه بر حریف به هرتدبیری است و غالباً مطالبی آمده است که جنبه جدلی دارد ، نه استدلالی .
با این حال ، از منظری دیگر ، خواننده در این کتاب با برخی آفات بحث و استدلال آشنا می شود ، آفاتی که به کرات در گفتگوها و بحث های روزمره نیز رخ می نمایند .

شوپنهاور در این کتاب توصیه هایی میکند که بی هیچ عذر و بهانه ای ماکیاولیایی هستند.

او معتقد است:  «جدل مناقشه آمیز عبارت است از هنر مباحثه به گونه ای که شخص، فارغ از درستی یا نادرستی موضعش، از آن عقب نشینی نکند.» شوپنهاور در این رساله عمدا از سوفسطائیان یونان باستان تقلید کرده است.
او می گوید: «ممکن است به طور عینی حق با کسی باشد، ولی با وجود این، از دید ناظران و گاهی از نظر خودش شکست بخورد. بنابراین خوب است که بدانیم چگونه در مواردی که حق با ماست، گرچه به نظر می رسد بدترین استدلال را داریم، بر خصم غلبه کنیم  ولی این امر مستلزم آن است که در عین حال بتوانیم حتی وقتی حق با ما نیست، بر خصم چیره شویم.»

شوپنهاور در پاسخ به این سئوال که چگونه ممکن است آدم ها به هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند، می گوید: «به سادگی» این دنائت فطری طبیعت بشری است .

این امر نتیجه «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن فکر نمی کنند، بلکه پرحرف و فریبکارند آنها به سرعت موضعی اختیار می کنند و از آن پس فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرایی به آن می چسبند.
نخوت همیشه بر حقیقت غلبه می کند. این فریبکاری، این پافشاری بر سخنی که حتی به نظر خودمان هم نادرست است، گویای نکته ای است.

به عقیده شوپنهاور ما اغلب ابتدا باور داریم که حق با ماست، ولی سپس به وسیله استدلال خصم در باور خود متزلزل می شویم، و فقط در موعد مقرر درمی یابیم که از همه این حرف ها گذشته حق با ما بوده است. بنابراین خوب است که از حرف خود کوتاه نیاییم.

بر این اساس سستی عقل و سرسختی اراده ما به طور متقابل از یکدیگر حمایت می کنند.
شوپنهاور وقتی به «هنر همیشه برحق بودن» رجوع می کرد آن را سندی طنزآلود و طعنه آمیز می شمرد، هشداری به وسیله ارائه مثال، نه سرمشقی اخلاقی. بی پردگی محض و نمایان برخی از ترفندهایی که توصیف می کند حاکی از آن است که هنگام نگارش این رساله اغلب در پی طعنه و ریشخند بوده است.

هیچ کس شوپنهاور را یک ماکیاولیایی اصیل و مبدع هنرهای اهریمنی استدلال فریب کارانه نمی شمارد بلکه این رساله کوچک، عجیب، جالب و
جذاب را یکی از نمودهای خودسرانه نبوغ او و موافق با دیگر دیدگاه های فلسفی اش تلقی می کنند...

{ دانلود کتاب - هنر همیشه بر حق بودن }


بخشی از کتاب :

اگر طبیعت بشری پست نبود بلکه کاملاً شریف بود، می‌بایست در هر مباحثه‌ای فقط در پی کشف حقیقت می‌بودیم. نمی‌بایست کم‌ترین اهمیتی می‌دادیم به این که حق با ماست یا خصممان. می‌بایست این مسئله را بی‌اهمیت، یا، به هر حال، حائز اهمیتی ثانویه تلقی می‌کردیم.
ولی، در شرایط فعلی، دلمشغولی اصلی همین است. نخوت  ذاتی ما، که نسبت به قوای فکریمان حساسیت خاصی دارد، قبول نخواهد کرد که موضع اولیه ما نادرست و موضع اولیه خصممان درست بوده است.تنها راه‌حل این معضل آن است که همیشه به خود زحمت دهیم تا حکم درستی صادر کنیم.
به این منظور، انسان باید پیش از سخن گفتن بیندیشد. ولی، در مورد اکثر مردم، نخوت ذاتی با پُرحرفی و فریبکاریِ ذاتی توأم است. انسان‌ها پیش از این که بیندیشند سخن می‌گویند؛ و حتی اگر پس از آن بفهمند که سخن نادرستی بر زبان رانده‌اند، باز هم می‌خواهند این امر را وارونه جلوه دهند.

علاقه به حقیقت، که ممکن است تصور شود تنها انگیزه آن‌ها از بیان سخنی بوده که مدعی درستی‌اش هستند، جای خود را به منافع و مصالح نخوت می‌دهد.

بنابراین، به خاطر همین نخوت، آنچه درست است باید نادرست، و آنچه نادرست است باید درست به نظر برسد.



مواظب باشید که بنده ی ایده آل ها نشوید  و گرنه به زودی نوکر موعظه گران خواهید شد .


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی



ما میدانیم که دشمن مایی..به همین علت میخواهیم که نابودت کنیم .

ولی به ملاحظه خدمت ها و صفت های خوب تو ،

دیواری نیکو انتخاب کرده ایم که تو را بر آن وا داریم ،

و با تفنگی اعلا ، رگباری از گلوله های خوب ،

نثارت میکنیم و دفنت میکنیم

یا یک بیل خوب در خاکی مرغوب...


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی


بسیاری ، کشورهایی را می ستایند که فضایل خاصی چون شجاعت ، فداکاری ، عدالت دوستی و شبیه آن در مردم میپرورانند. ولی من به چنین کشورهایی شک میبرم .

وقتی میشنوم ملوانان یک کشتی باید قهرمان باشنند ، میپرسم : مگر کشتی پوسیده یا کهنه است ؟

اگر یک مرد مجبور شود کار دو نفر را انجام دهد یا شرکت کشتیرانی ورشکسته شده و یا میخواهد پیش از وقت به ثروت برسد .اگر لازم باشد که ناخدا حتما نابغه باشد ، پس دستگاه های کشتی قابل اعتماد نیستند .


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی


کمتر کاری دیده ام که برای اخلاق انسان مضرتر از پرداختن به اخلاق باشد !

کسانی میگویند : راستی را باید دوست داشت ، به وعده وفا نمود و در دفاع از نیکی ها مبارزه کرد

ولی درخت ها نمیگویند : سبز باید بود و میوه را باید راست به زمین رها کرد و وقتی که باد میگذرد زمزمه در برگ ها باید انداخت !


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی


قتل انواع گوناگون دارد . میشود با چاقو شکم کسی را پاره کرد ، یا نانیش را برید یا بیماریش را علاج نکرد .
میتوان کسی را در دخمه ای جا داد و یا تا حد مرگ به کار کشید . ممکن است کسانی را هم به خودکشی مجبور کنند یا به جنگ بفرستند و از این قبیل..

فقط بعضی از انواع قتل در کشور ما ممنوع است .


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی


می-ین-له میخندید به همه ی کسانی که فکر میکردند با فرمان یک روزه میشود جای مصیبت هزارساله را آباد کرد...


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی



کین - یه ، علاقه خاصی به جنایتکاران معمولی مانند دزدان ، جعل کننده ها و چاقو کشان نشان میداد و میگفت این ها عرف را زیر پا میگذارند ؛ منتهی نه با استدلالی که اندیشمندان مبارز برای شکستن عرف پیشنهاد داده اند ، ولی محرک آنها همان است . برای اینکه مردم گرسنه اند و با زور میتوان منافعی بدست آورد . می توان گفت که آنها برای حفظ منافع خود به منافع دیگران تجاوز میکنند .

ولی به هرحال قانونی را زیرپا میگذارند که بد است .مردم ، اشراری از این قبیل را دوست دارند. کتاب های زیادی در تحسین آن ها نوشته اند . اینها راه حلی برای حل مسئله ی مشکل  ِ زمانه نمیدانند ولی خواستار آن هستند .منفردند ، با این همه به ظاهر پنداشته میشود که با اجتماع یعنی با بقیه ی مردم ضدیت دارند . ولی در اصل ، سر و کار آن ها با عده ی معدودی است .

خطرناک تر از این نوع جنایت کاران کسانی هستند که این ها ، در کمینشان نشسته اند و آن ها هم در تعقیب این ها میکوشند . زیرا که جنایتکارهای اخیر دسته جمعی به کار میروند و اعمالشان را  هم شرعی مینامند !

جنایتکاران کوچک اعتقاد بر این که شایسته است انسان از منافع خود چشم بپوشد از دست داده اند . چنین برداشتی در زمان ما که فداکاری به معنای خودکشی است و مردم را به زور وادار میکنند از منافع خود چشم بپوشند ، نشان عقل سالم است .

به هرحال این ها به مراتب عاقل تر از کسانی هستند که حتی زندانبان خود را صالح و بی غرض میدانند !

حق نیست که در زمانه ی ما کسی نفع پرستی را لعن کن مگر اینکه مصمم باشد شرایطی فراهم کند که در آن چشم پوشی از منافع شخصی برای خود شخص عمل مفیدی باشد .

جنایتکارهای کوچک فقط رسم بازی نفع پرستان را به هم میزنند . ولی همین رسم بازی است که بیش از هرچیز مستحق لعن و نفرین است .


+اندیشه های متی | برتولت برشت | بهرام حبیبی



در روزگار مدرن ، ما انسان ها از سه تحقیر نظری بزرگ در رنج بوده ایم که هر سه نیز با علم پیوند دارند و با جزمیات مذهبی در تقابل قرار می گیرند .

نخستین تحقیر در قرن های شانزدهم و هفدهم به دنبال انتشار آثار کوپرنیک ، گالیله و کپلر اتفاق افتاد : زمین ، یعنی سیاره ی ما ، از مرکز کاینات اخراج شد ، سکون ممتاز و شاهانه ی خود را از دست داد و به دور خورشید شروع به چرخیدن کرد .

دومین تحقیر در قرن نوزدهم اتفاق افتاد : داروین به طرز قانع کننده ای ثابت کرد که نوع بشر صرفا نوعی از میان انواع بسیار است و ( ما حداقل مستقیما ) به وسیله ی خداوند و به الگوی او خلق نشده ایم ، بلکه به دنبال جهش های بی شمار در یک زنجیره ی بسیار طولانی ژنتیکی از سایر پستانداران انسان ریخت جدا شده ایم .

سومین تحقیر در پایان قرن نوزدهم ، به دنبال کار زیگموند فروید اتفاق افتاد : وی آگاهی یا روح ما را به چیزی پیچیده و عاری از وضوح تبدیل کرد ، متاثر از تکانه های ناخودآگاهی که ما بر آن سیطره نداریم .

در هر سه مورد ، یکی از ویژگی های استنثنایی خود را که به آن مباهات میکردیم و بر آن مبنایی الهیاتی تدارک دیده بودیم از دست دادیم . به این ترتیب ، بیش از پیش به آن چیزی شباهت پیدا کردیم که چندان خوشاندمان نیست...


+از کتاب معمای زندگی | نوشته فرناندو ساواتر

+به نظرم برای هر انسان سالم و عمیقی لازمه که اطلاعاتی هرچند کلی در مورد یک سری از علوم داشته باشه ..کتاب نبرد دین با علم نوشته ی برتراند راسل { دانلود از اینجا } میتونه مرجع مناسبی برای شروع باشه

این کتاب  که شامل 10 فصل :

1.میدان های نبرد  2.انقلاب کوپرنیکی  3.تکامل  4.جن شناسی و علم پزشکی  5.روح و جسم 6.جبرگرایی یا قطعیت 7.عرفان گرایی  8.هدف کیهانی  9.علم و اخلاق شناسی  10. نتیجه گیری

میتونه شما را نه بسیار عمیق اما به صورت صحیح و جالبی با شاخه های مختلف علم و نحوه و دلیل تعارض اون با ادیان آشنا کنه . خوندن فصل های 2 و 3 و 5 و 7 و 8 توصیه میکنم..

هرچند ارزش هر نوشته ی علمی  به روز بودن اونه و اگرچه از زمان نوشتن این کتاب بیشتر از 80 سال میگذره ، فکر میکنم این کتاب هنوز هم ارزش علمی خودش تا حدود زیادی حفظ کرده..



درست پیش از آنکه دوستی تلفن بزند یا وارد خانه ام شود درباره ی او فکر میکنم. بسیاری از مردم، این هم آیندی را پدیده ای ماورا طبیعی می دانند. اما اگر این دوست تلفن هم نزند، من به او فکر میکنم!

به علاوه، او بیشتر اوقات به من تلفن میزند، بی آنکه من به او فکر کرده باشم.

متوجه شدی؟ مسئله این است که مردم آن مواردی را به خاطر میسپارند که دو حادثه همزمان اتفاق می افتند. اگر درست زمانی که به پول احتیاج مبرم دارند، پولی پیدا کنند، عقیده دارند که علت آن چیزی ماوراء الطبیعی بوده است. آن ها حتی هنگامی که برای بدست آوردن مقداری پول خود را به آب و آتش میزنند نیز اینکار را میکنند.

به این ترتیب یک سلسه شایعات درباره ی تجارب گوناگون ماوراء الطبیعی به راه می افتد.مردم آنقدر به اینجور چیزها علاقه دارند که به سرعت یک مجموعه داستان ساخته میشود.

اما در اینجا نیز فقط بلیط ها برنده قابل دیدن اند.

وقتی من ژوکر جمع میکنم خیلی عجیب نیست که یک کشو پر از ژوکر داشته باشم!


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر



- میدانی چرا اغلب مردم در اطراف و اکناف جهان پرسه می زنند، بدون آنکه از بابت چیزهایی که می بینند شگفت زده شوند؟  چون جهان به یک عادت تبدیل شده است. هیچ کس جهان را باور نمیکرد، اگر سال ها به آن عادت نکرده بود. این را می توان در کودکان دید. آنها چنان تحت تاثیر همه ی چیزهایی که در اطراف خود می بینند قرار می گیرند که نمی توانند چشمان خود را باور کنند.

به این دلیل که به اینجا و آنجا اشاره می کنند، و درباره ی هرچیزی که می بینند سوال می کنند.


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر



http://s6.picofile.com/file/8247627484/12826025_1124190310965793_1344915530_n.jpg


کسی که متوجه شود چیزی را نمی فهمد ، روی هم رفته در مسیر درست فهمیدن همه چیزها قرار گرفته است..


+راز فال ورق | یوستین گوردر | عباس مخبر



خنک آن قمار بازی ، که بباخت هرچه بودش ، بنماند هیچش الا ، هوس قمار دیگر..(مولانا )


نمیدونم شاید قضاوتم اشتباه باشه ، اما انگار خاصیت قماره که ، بیشتر قماربازها اون قدر به بردن ادامه میدن تا (همه چیزی که بردند یکجا ) ببازند .

از طرفی حتی اگر پول هنگفتی هم به چنگ بیارند ، اونقدر غیرعاقلانه و با عیاشی خرجش میکنند تا به شرایط پیش از بردن برگردند ( خاصیت پول بادآورده برای کسی که زحمت نکشیده )

داستایفسکی «قمارباز» در شرایطی نوشت که به دلیل فقری که در  اون روزها ( به دلیل اعتیاد به قمار ! و بدهی های ناشی از انتشارات و مرگ برادرش) گرفتارش بود، پیشاپیش قراردادی با یکی از دلالان حوزه نشر بسته بود و اگر در زمانی مقرر داستانی را تحویل ناشر نمی داد، حق نشر تمام آثارش به ناشر تعلق می گرفت..

به همین دلیل و به خاطر نبودن زمان کافی برای نوشتن و بازخوانی فکر میکنم این اثر ، کیفیت پایین تری نسبت به جنایت و مکافات و برادران کارامازوف داره .

اصلا احساسات و رفتارهای شخصیت های داستان برام قابل درک و تحلیل نبود ، انگار یکباره در میان یک داستان و یک زندگی آشفته قرار بگیری و سردر نیاری که اون جا چه خبره..حتی در پایان داستان هم ابهامات زیادی نهفته ست که به نظرم به دلیل بازنویسی نشدن مناسب اثر باشه و نویسنده نتونسته به جنبه های مختلف زندگی تمام افراد داستان بپردازه.. اولین کتاب داستایوسکی بود که اونقدرها  از خوندنش لذت نبردم ...


http://s6.picofile.com/file/8246680342/12556120_1062259683836000_1417389401_n.jpg


"در قمارباز راوی عقایدی هم درباره روس ها و آلمانی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها ابراز می دارد. به طور کلی روس ها را آدم هایی اهل خطر و بی پروا از آینده و بی حساب و کتاب می داند. آنها را موجوداتی عاطل و باطل می داند که حتی اگر قمار می کنند در اندیشه جمع آوری پول و پله نیستند. قمار می کنند تا تفریح کنند. و چند صباحی را خوش باشند. در مقابل آلمانی جماعت را موجودی سرمایه دار و پول پرست می داند که همه زندگی اش را به خواندن کتاب های تعلیماتی می گذراند و فرانسوی جماعت را آدم حقه بازی می داند که ظاهر آراسته یی دارد و مخصوصاً دختران ساده روسی را شیفته خود می کند. در نهایت راوی می ماند و بطالتی بی انتها و وعده هایی برای کار کردن به خود و باز بیهوده و هوس قماری دیگر " (شاپور بهیان)


"... آلمانی ها نسل اندر نسل به سرمایه خدمت می کنند و به شرافتمندی می افزایند تا پس از شش نسل کسی چون " آرون دو روچیلد " یا "هوپه وسی " از بین شان سردرآورد. من کار کردن برای سرمایه را تحمل نمی کنم. مایل نیستم که فقط برای خدمت به سرمایه زنده باشم ... "


+قمار باز | داستایوسکی | جلال آل احمد



اگر قرار باشد به بقای شخصیت پس از مرگ جسم باور داشته باشیم باید تصور کنیم که پیوستگی زمانی خاطره ها یا دست کم عادت ها همچنان وجود خواهد داشت .

زیرا در غیر این صورت دلیلی در دست نداریم که بگوییم همان شخص از پیوستگی زمانی برخوردار بوده است . اما در همینجا فیزیولوژی دشواری هایی را پدید می آورد . عادت و حافظه هر دو از نتیجه آثاری که بر جسم - به ویژه مغز - گذاشته میشوند پدید می آیند .

چگونگی پیدایش عادات را می توان به چگونگی تشکیل بستر رود تشبیه کرد . آثاری که در جسم سبب پیدایش عادت و تشکیل حافظه میشود پس از مرگ و تباهی زدوده و محو میشود و اگر معجزه ای نباشد دشوار خواهد بود که به جسم تازه ای منتقل شود - جسمی که قرار است در دنیای دیگر در آن زندگی کنیم .

اگر قرار است روحی باشیم بدون جسم ، این نظر فقط بر تعداد دشواری های می افزاید .

در واقع فکر میکنم با توجه به دیدگاه های تازه درباره ی ماده ، روح بی جسم از نظر منطقی تردید پذیر است.ماده فقط روش معینی برای دسته بندی رویداد ها است و به این ترتیب جایی که رویدادها روی میدهند ماده نیز وجود دارد .

پیوستگی زمانی وجود شخص در سراسر زندگی جسم او اگر به موضوع تشکیل عادت وابسته باشد باید به موضوع پیوستگی جسم نیز وابستگی داشته باشد . اگر انتقال بستر رودخانه ای به آسمان به شیوه ای امکان پذیر باشد که هویت خود را از دست ندهد ، انتقال فرد هم به همانجا آسان خواهد بود..


+ نبرد دین و علم | برتراند راسل | دکتر احمد ایرانی



مامان یک تکه یخ توی دهانش انداخته تا درد دندانش کمتر شود . دلم میخواهد .

میگویم : فکر میکنم منم یه دندون خراب داشته باشم.

مامان ناله میکند : اوه جک .

- واقعی واقعی ، عو عو عو ...

قیافه مامان عوض میشود : اگه بخوای میتونی یه تکه یخ بخوری ، لازم نیست دندون درد بگیری..

-خیلی خوبه

-دیگه من رو اینطور نترسون .

نمیدانستم میتوانم او را بترسانم . یک تکه یخ از یخچال برایم می آورد ، نفسش را با  فشار بیرون میدهد : "دروغگو ، دروغگو دشمن خداست ."

ولی من دروغ نگفتم ، فقط وانمود کردم !


+ اتاق | اما دون اهو | علی قانع


http://cdn2.thr.com/sites/default/files/imagecache/landscape_928x523/2015/11/room.jpg


یکی از فیلم های شگفت انگیزی که سال پیش اکران شد ، Room اثر Lenny Abrahamson بود با داستانی که از روی یک رمان اقتباس شده بود . جالب اینکه نویسنده ی  فیلمنامه هم خود نویسنده ی کتاب بود .

به نظر من هنوز هم ادبیات به واسطه ی پیشینه ی طولانی و گسترده ای که داره قدرتمندتر از سینماست اما سینما  به خاطر مخاطبان بسیار بیشتری که داره که تاثیرگذاری گسترده تری بر جامعه داره..مطمئنا بیشتر مردم ترجیح میدن به تماشای یک فیلم دو ساعته بنشینند تا خوندن یک کتاب سیصد صفحه ای !

اما مزیت یک اثر ادبی بر این که تنها دو نفر یعنی شخص نویسنده و ناشر در موفقیتش نقش دارند اما در یک فیلم  تعداد زیادی از عوامل (چند دقیقه ی  طولانی پایان فیلم ها و سیاهه ی اسامی رو در نظر بیارید :) باید نقش خودشون به خوبی ایفا کنند تا  فیلم منجر به یک شاهکار سینمایی بشه..

هم رمان و هم فیلم " اتاق " ارزش خوندن و دیدن دارند به شرطی که تنها به چشم یک اثر داستانی بهشون نگاه نشه..چون هم پرسش های فلسفی و هم مسائل روان‌شناختی زیادی در متنشون دارند که مطمئنا ارزش فکر کردن داره..


http://images.persianblog.ir/594119_MF2Feg8F.JPG


"اتاق" این گونه و با این جملات آغاز می‌گردد:

«امروز پنج سالم شد. دیشب وقتی تو کمد خوابیدم، چهار سالم بود ولی وقتی تو تاریکی صبح زود از توی رختخواب پا شدم، پنج سالم شد. اجی مجی لاترجی. قبلش، سه ساله، یک ساله و صفر ساله بودم. «زیر صفر هم بودم؟»




دلایل محکمی هست تا معتقد شویم که حیات بر روی سیاره ی ما تا جاودان ادامه نمی یابد ، چنانکه هرگونه خوشبینی که بر بنیاد جریان تاریخ زمین استوار شده است دامنه اش باید محدود و موقت باشد .

البته ممکن است در جای دیگر حیات یا موجود زنده وجود داشته باشد ، اما اگر وجود داشته باشد ، از آن هیچ خبر نداریم و هیچ دلیلی ندارد که فرض کنیم که این موجود زنده به علمای پرهیزگار الاهیات بیشتر شباهت دارد تا به هیتلر .

زمین گوشه ای به غایت کوچک از عالم است و پاره ای کوچک از منظومه ی شمسی . منظومه ی شمسی پاره ای کوچک از کهکشان راه شیری است . و کهکشان راه شیری پاره ای کوچک از چندین هزار هزار کهکشان است که تلسکوپ های نوین آشکارشان کرده است .

در این گوشه ی بی اهمیت کیهان ، میان پرده ای کوتاه وجود دارد در میان دو دوره ی مدید فاقد حیات .

در این میان پرده ی کوتاه ، میان پرده ای بس کوتاه تر وجود دارد که مشتمل بر انسان است .

اگر به راستی انسان مقصود عالم است ، مقدمه ی آن کمی مدید می نماید !

آدمی را به یاد ِ پیرمرد محترم پرگویی می اندازد که داستانی بس دراز و ملال آور میگوید که سراسرش به تمامی ناخوشایند است تا اینکه مطلبی کمابیش بی اهمیت در آن به پایان می آید .

گمان نمیکنم علمای الهیات دیانتی در خور برای ممکن ساختن چنین تشبیهی از خود نشان داده باشند .


+ آیا خدا وجود دارد | برتراند راسل



شاید اگه چند سال پیش این کتاب میخوندم برام جالب و جذاب بود ولی الان خیلی با چیز عجیبی مواجه نشدم لااقل نه اونطور که ازش تعریف شده بود
فکر میکنم خیلی از نوجوون هایی که واقعا چیزی سرشون میشه مثل هولدن کالفیلد به دنیا و آدم هاش نگاه میکنند اما تعداد خیلی کمی از اون ها به این اندازه عاصی و سرکش بودن انتخاب میکنند..
تمام کتاب در مورد دلمشغولی ها و افکار ، هولدنه اما فقط دوبار اون ها را با اطرافیانش در میون میذاره .. بار اول با دوست دخترش که به گریه کردن و قهرش منتهی میشه و بار دوم با خواهرش فیبی  جاییکه راجع‌ به این‌که دوست داره در آینده چه کاره بشه صحبت می‌کنه ،

"همه‌ش مجسم می‌کنم که هزارها بچه‌ی کوچیک دارن تو دشت بازی می‌کنن و هیش‌کی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبه‌ی یه پرت‌گاه خطرناک وایساده‌م و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِ دشتم..."

در مورد این کتاب زیاد صحبت شده فقط یک نکته در مورد اسم این کتاب ( The Catcher in the Rye ) بگم که با توجه به واژه Catcher نام " ناطور دشت " درسته و نه " ناتور دشت "
چون ناطور به معنای " نگهبان و نگهدارندست " و ناتور به معنای " ته و انتها " ... وعجیبه که مترجم این کتاب ( محمد نجفی ) جنین تسلط پایینی به زبان فارسی داشته..البته شاید هم من در اشتباه باشم .
من ترجمه آقای احمد کریمی خوندم که ترجمه خوبی نبود . متن سازگاری مناسبی بین لحن رسمی و عامیانه نداشت و دائما بین این دو شناور بود که خوش آیند نبود .مشکلی که من هم در نوشتن دارم . گویا در کل ترجمه ی آقای نجفی مناسب تره..


http://s6.picofile.com/file/8244669642/1335474302_salinger_103_h.jpg


1
تمام آن مزخرفاتی که توی مجله ساتردی ایوینینگ پست و آن جور مجله ها توی کاریکاتور ها می کشند که مردهایی را نشان می دهد که گوشه خیابان ها مثل خوک تیرخورده ایستاده اند، چون معشوقه شان دیر کرده است – این ها همه دروغ و مزخرف است. اگر دختر موقعی که سر وعده اش می آید خوشگل و دلربا باشد، چه کسی به دیر آمدنش اهمیت می دهد؟
به خدا هیچ کس.


2
جناب سروان یکی از آن اشخاصی بود که خیال می کنند اگر نتوانند موقع دست دادن با یک نفر چهل تا از انگشت های او را بشکنند، باید اسمشان را گذاشت زن صفت و ... من از این جور مردانگی نشان دادن ها بی اندازه متنفرم.

3
من همیشه به اشخاصی که از دیدنشان ابداً خوشحال نمی شوم، مجبورم بگویم “از دیدنتون خیلی خوشوقت شدم.” با این حال اگر آدم بخواهد توی این دنیا جل و پلاسش را از آب در بیاورد، مجبور است که از این جور مزخرفات به مردم تحویل بدهد.

4
زن مانند ویولن است، برای اینکه آدم بتواند آن را خوب بنوازد، باید نوازنده زبردستی باشد.

5
به نظر من بهتر از همه این است که آدم با مسخره بازی حالِ دختری را بگیرد؛ اما عجیب است. دخترهایی که من حقیقتاً دوستشان دارم آن هایی هستند که هیچ وقت دلم نمی خواهد مسخره شان بکنم. بعضی اوقات فکر می کنم که اگر آدم ها آن ها را مسخره بکند، خوششان می آید

6
علامت انسان رشد نیافته این است که می خواهد بزرگوارانه در راه یک هدف جان بسپارد، و حال آنکه علامت انسان رشد یافته این است که می خواهد در راه یک هدف به فروتنی زندگی کند. (به نقل از ویلهلم استکل)

7
 مردم همیشه برای چیزها و آدم های عوضی دست می زنن..

8
یکی از اشکالای این روشنفکرا و آدمای باهوش اینه که درباره‌ی چیزی حرف نمی‌زنن مگه این که مهارِ قضیه دست خودشون باشه. همیشه می‌خوان وقتی خودشون خفه شدن تو هم خفه شی و وقتی خودشون می‌رن تو اتاقشون تو هم بری


9
امیوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمی دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبه ها گل بزارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل می خوای چیکار؟


10
برگه مو همچین دستش گرفته بود انگار گُه دستش گرفته. گفت «از چهارم نوامبر تا دوم دسامبر، "مصریان" رو خوندیم. جزو سوالات انتخابی هم تو مصریان رو انتخاب کردی. دوس داری ببینی چی نوشتی؟»
گفتم«نه آقا. همچین دلمون نمی خواد.»

با این حال شروع کرد به خوندن. وقتی یه معلم می خواد کاری رو بکنه هیچ چی جلودارش نیست. کارشو می کنه.


11
استرادلِیتِر گفت«هِی. می خوای یه لطف بزرگی در حقم بکنی؟»
گفتم«چی؟» ولی نه با میل و رغبت. همیشه از یکی می خواست در حقش لطفِ بزرگی بکنه. این خوش تیپا، یا اونایی که خیال می کنن چه ... ان همیشه از آدم می خوان در حق شون لطفِ بزرگی بکنه. فقط چون خودشون کشته مُرده ی خودشونن فکر می کنن بقیه م کشته مُرده ی اونان. یه جورایی خنده داره.