دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۱۱۲ مطلب با موضوع «موسیقی» ثبت شده است


سکوت ، تم تکرار شونده ی آثار کیم کی دوک است..نوعی اعتراض به جهان خشن و تیره و تاری که امنیتی در آن وجود نداره . او زبان را عامل سوء تفاهم در چنین دنیایی میبیند..کم دیالوگ بودن فیلم هایش به هیچ وجه شعاری و سطحی نیست ، ادا در نمی آورد و به خوبی ثابت میکند تصاویر برای بیان تمام حرف ها کافی اند..

http://bayanbox.ir/view/127495838114196274/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-022650-2017-01-12-14-31-53.jpg
 
در مورد فیلم 3-IRON یا Empty House : شخصیت اصلی فیلم مانند یک سایه میان مردم زندگی میکند..بدون هویت . او بدون اجازه وارد خانه های خالی میشود و مدتی در آنها زندگی میکند . در ابتدا دزد به نظر میرسد اما بعدا متوجه میشیم دنبال چیزهای دیگری میگردد . او در خانه های دیگران غذا میپزد ، لباس هایشان را میشورد ، لوازم خراب را تعمیر میکند و آلبوم عکسها را ورق میزند..اون به دنبال پذیرفته شدن است..یک خانواده میخواهد و نشانه ی این خواسته عکس گرفتن کنار عکسهای دسته جمعی تمام خانه ها و خانواده هاست..

http://bayanbox.ir/view/1606343858632210670/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-042301-2017-01-12-14-47-28.jpg


اما بعد از افتادن به زندان ، همان شخصی که روزی دنبال پذیرفته شدن بوده ، یاد میگیرد چطور از دید مردم مخفی شود . این تغییر شخصیت او نیست یا نشانه ی پی بردن به اشتباه..تنها راهی ست برای رسیدن به خواسته هایش..بودن در یک خانواده کوچک ، هرچند اگه در آن هم با دیگری شریک باشد..


http://bayanbox.ir/view/224216049021942333/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-119601-2017-01-12-15-52-12.jpg

خانه های خالی در واقع استعاره از قلب های خالی ست..قلب هایی که به امید شکسته شدن قفل های روزمرگی  و پوچی به دنبال واژه ی گمشده ی عشق میگردند..
بازی زن داستان حیرت انگیز است..با چهره ی سرد و خاموش اما پر از احساس ، اول فیلم پر از غم و تنهایی و رنج است ، بعد مملو از انتظار و دلشوره و دلواپسی و در نهایت سرشار از محبت ، سرخوشی و عشق..او در پایان پاداش صبر و انتظارش را میگیرد..

http://bayanbox.ir/view/7102854180483267015/3Iron-2004-BluRay-720p-LFilm-121265-2017-01-12-15-53-22.jpg

در ابتدای قصه یکبار پسر بعد از درست کردن ترازو روی آن میرود و ما وزنش را میبینم ، یک بار هم دختر در میانه های فیلم..اما در آخر فیلم وقتی با هم به روی ترازو میروند ، عقربه های ترازو یک دور کامل میزند و روی صفر می ایستد..آنها به نوعی کامل کننده ( محوکننده ؟ ) هم هستند..شاید در جهت عکس..و برخلاف جریان جامعه ای که در آن زندگی میکنند . اما چه اهمیتی دارد ؟
آن ها شاید رسما به هم متعلق نباشند..اما وقتی کنار هم قرار میگیرند ، یکی میشوند و حضور مادی و جسمانیت از میان میرود..و تنها همین است که اهمیت دارد .


http://bayanbox.ir/view/872905024575661370/2b34962e15c282097d3064d735de7fbd.jpg

پر رنگ ترین تصویر
کیم کی دوک شاید اینجا باشد :
تنها جایی که میتوانی معشوق را ببینی زمانی ست که خودت را میبینی..

در سکانسی زن پس از احساس حضور پسر در خانه از رخت خواب بلند میشود..شروع به جست و جو میکند ولی او را نمی یابد..اما میداند چشم پسر همواره به دنبال اوست..پس به سمت آینه میرود و آنگاه که خود را میبیند ، حضور او را هم مینگرد و این جاست که تنها جمله اش را در تمام فیلم خطاب به او میگوید : " دوستت دارم " ..



شعر خوندن برای من بیشتر از اون که یادآور خاطره ای باشه یا امید به تجربه کردن موقعیت و حسی مشابه ، چشیدن احساساتی که نمی خوام یا نمیتونم که تو زندگی واقعی تجربه شون کنم..

اصلا چطور میشه کسی رو اینقدر دوست داشت که همچین تصویری تو ذهنت بیاد..شاعر چی کشیده که بخشی از احساسی که تجربه کرده ، فقط بخشیش تبدیل به همچین بیتی شده..


حسدم کُشد که ترسم ز پِی اَش دویده باشد
به رَهش به روی هر کس چو عرق دویده بینم !

{ شهیدی قمی }


http://bayanbox.ir/view/5742243930152528513/20170223-130349-Medium.jpg


تازگی ها تابای پارک ها رو با ارتفاع خیلی کمی درست میکنند..طوری که که فقط بچه ها میتونند ازشون استفاده کنند..من فکر میکنم تاب برای بزرگ ترهاست..بچه ها که همینطوری هم حالشون خوبه..

تابای اینجا خیلی خوبه..با هر سن و قدی میتونی روشون پرواز کنی..رو به آبی دریاها..


+{Ennio Morricone- Childhood and Manhood}



هر بار خواست چــــای بریزد نمانده ای

رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای


تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار

بــا  واسطــه  سلام  برایش  رسانده ای !


حالا صدای او به خودش هم نمی رسد

از بس که بغض توی گلویش چپانده ای


دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست

گفتند باز روســـــری ات را تکـــانده ای !


می رقصـــی و برایت مهم نیست مرگشان

مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای


بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من...

امروز عصر چــــای ندارم...تو مانده ای :)


{ حامد عسکری }



http://bayanbox.ir/view/402690389412609944/photo-2017-01-25-22-29-34.jpg


+{ Pouran -Viroon Beshi Ey Del }



این ماه آثاری از کیم کی دوک رو میبینم


http://bayanbox.ir/view/4547558337457449471/4779ce3247fe01125f3e6adf5e6c3fd8.jpg


و دارن آرنوفسکی..


http://bayanbox.ir/view/3903880236688084076/0949623360a8cd7b1ddb6a143b837f02.jpg



فصل اول سریال Lie To Me  رو تماشا میکنم


http://bayanbox.ir/view/8026377147565185038/9635343c31a4aae3367393f32178ecde.jpg



و فصل هشتم Big Bang Theory


http://bayanbox.ir/view/3909692706473031380/18e1584d0df1af4ceaecb43389fdda7f.jpg


به آهنگ های Anathema Band گوش میدم...


http://bayanbox.ir/view/2772603656600970656/595fb70029cbc21e9003dfffa77e95e2.jpg


و مامک خادم..


http://hossein.id.ir/blog/wp-content/uploads/2011/07/55819.png


زمانی که تا عید مونده رو میخوام به تموم کردن کتاب های نیمه تموم یا شروع نکرده کتابخونه ام و کتاب های قرض گرفته شده بگذرونم..برای سال جدید باید یه برنامه منظم تر بچینم..


روانشناسی :

Totem & Taboo | فروید | محمدعلی خنجی


رمان :

کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی | مهدی غبرایی

شازده احتجاب | هوشنگ گلشیری

مسیح باز مصلوب | نیکوس کازاتزاکیس | محمود سلطانیه

وقتی نیچه گریست | اروین دیوید یالوم


داستان کوتاه :

مجموعه آثار هوشنگ گلشیری


راه و رسم زندگی :

از سکس تا فرا آگاهی | اوشو | محسن خاتمی

نیروی حال | اکهارت تُله | هنگامه آذرمی

تمرین نیروی حال | اکهارت تُله | هنگامه آذرمی


مهارت ها :

چگونه کتاب بخوانیم | مارتیمر جی. آدلر - چارلز ون دورن

هفت عادت مردمان موثر | استفان کاوی | محمدرضا آل یاسین



عشق ..
گاه چون ماری در دل می‌خزد
و زهر خود را آرام در آن می‌ریزد

گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هرّه‌ی پنجره‌ات کز می‌کند
و خرده‌نان می‌چیند
 
گاه از درون گلی خواب‌آلود بیرون می‌جهد
و چون یخ، نمی، بر گلبرگ آن می‌درخشد
و گاه حیله‌گرانه تو را
از هر آن‌چه شاد است و آرام
دور می‌کند..
 
گاه در آرشه‌ی ویولونی می‌نشیند
و در نغمه‌ی غمگین آن هق‌هق می‌کند
و گاه زمانی که حتی نمی‌خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می‌کند..
 

{ آنا آخماتووا }


+{Butterfly }



فکر میکنم اگه موقع مرگ فرصت فکر کردن داشته باشم ، ساعت های شبگردیمو به عنوان بهترین ساعت های زندگیم به خاطر بیارم..

تو این ساعت ها دوست دارم به چیزی فکر نکنم و فقظ گوش کنم و تماشا ..گاهی میشه ، گاهی هم نه..امیدوارم یه روز برسم به نقطه ای که به فکر نکردن هم فکر نکنم .

شبای اینجا خیلی قشنگه..باید شبای شهرای دیگه رو هم ببینم..شبا میتونی چیزایی رو ببینی که روزا قابل دیدن نیستن یا اصلا وجود ندارن..مردم اینجا به شبگردی اعتقادی ندارن..از این بابت خیلی خوشحالم..

امشب یه مرد غمگینو دیدم که دو طرف دوچرخه اش آذوقه ی خونه رو گذاشته بود و آروم آروم رکاب میزد..با یه دستش فرمون دوچرخه رو گرفته بود و دست دیگه اش رو داخل کاپشنش  گذاشته بود.. نمیدونم چرا اما باعث شد دوباره به این فکر کنم که تو هیچ سنی در هر وضعیتی به تشکیل خانواده فکر نکنم..

میون همه ی آهنگای غمگینی که تو پلی لیستم بود یه آهنگ ترکی با ریتم نسبتا شاد تو گوش میزد..اما خیلی چسبید..برخلاف گذشته به این فک نکردم که معنی ترانه اش چیه..وقتی میتونی از ریتم و موسیقی لذت ببری دیگه واژه ها چه اهمیتی دارن ؟



برایت عطر باغ و میوه های جنگلی را
عشق بازی در شنبه های لبریز از عشق
یکشنبه های آفتابی
و دوشنبه های خوش خُلق را آرزو میکنم.

برایت یک فیلم با خاطرات مشترک
نوشیدن شراب با دوستانت
و یک نفر که تو را بسیار دوست دارد آرزو می کنم.

برایت شنیدن واژه های مهربان
دیدن زندگی درحال عبور
رویت شبی با ماه کامل
و مرور یک رابطه ی دوستانه ی عمیق را  میخواهم

برایت خنده های بی حساب مانند کودکان
گوش سپردن به پرنده وقتی می خواند
و نشنیدن خداحافظی را آرزو میکنم

سرودهای عاشقانه
دوش گرفتن زیر آبشار
خواندن آوازهای نو
انتظاری عاشقانه در ایستگاه قطار
و یک مهمانی پر از صدای گیتار برایت آرزو می کنم.

یافتن خاطرات یک عشق قدیمی
داشتن شانه های صمیمی
کف زدن های شادمانه
بعد ازظهرهای آرام
نواختن گیتار برای او که دوستش داری
شرابی سفید و یک دنیا عشق را

برایت آرزو می کنم .

{ کارلوس دروموند د آندراده }


http://bayanbox.ir/view/3622825687180123218/IMG-20161106-181907.jpg

ترجمه: مسعود درویشی

+{Andy Williams - Walk Hand In Hand }



برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری

کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری


چه محتاجی به آرایش؟ که پیش نقش روی تو

کس از حیرت نمی‌داند که بر تن زیوری داری


من مسکین سری دارم، فدای مهرتست، ار چه

تو صد چون من به هر جایی و هر جایی سری داری


نشاید پر نظر کردن به رویت، کان سعادت را

مبارک ناظری باید، که نیکو منظری داری


نثار تست سیم اشک من، لیکن کجا باشد؟

بر توسیم را قدری، که خود سیمین بری داری


شکایت کردم از جور تو یاران را و گفتندم:

برو بارش به جان می‌کش، که نازک دلبری داری !


چو فرهاد، اوحدی، دانم که روزی بر سر کویت

ببازد جان شیرین را، که شیرین شکری داری..


{ اوحدى }


+هععععی روزگار...

{ Richard Anthony Aranjuez - Mon Amour}



{Matt Monro - The Music Played }


An angry silence lay, where love had been
سکوتی تلخ مترنّم بود، آنجا که عشق بود

An in your eyes a look, I've never seen
و در چشمان ات نگاهی که پیش از آن ندیده بودم

If I have found the words, you might have stayed
شاید اگر کلمات را می یافتم، تو می ماندی

But as I turn to speak, the music played
ولی چون خواستم سخن بگویم، موسیقی آغاز شد

As lovers danced their way,around the floor
آن هنگام که عاشقان در هر سو رقصان بودند

I sat and watched you walk, towards the door
من نشسته بودم و تو را می نگریستم که به سویِ در می روی

I heard a friend of yours,suggest you stayed
شنیدم که یکی از دوستانِ جمعتان تو را به ماندن خواند

And as you took his hand, the music played
و آن هنگام که تو دست اش را گرفتی، موسیقی آغاز شد

Across the darkened room, the faintest sight I saw
در فروغ ِ لرزان ِ آن اتاق، در منظره ای موّاج

He'd been something more,than friends before
دیدم که او برایت بیش از اینهاست، بیش از دوستانِ پیشین 

While I was hurting you, by clinging to my pride
آن هنگام که تو را با غرورم می آزردم

He had been waiting,and I drove him,to your side
او مترصّد بود، و من بودم که او را سوی ات راندم

I couldn't say the things, I should have said
باید راز ِ دل با تو می گفتم

Refused to let my heart,control my head
ولی نگذاشتم که قلب ام بر خِرَدم حکم رانَد

But I was made to see,the price I paid
و حال محکوم شدم به این دیدن، تاوانی که پرداختم

And as he held you close, the music played
و آن هنگام که تو را در آغوش کشید، موسیقی آغاز شد

And as I lost your love, the music played
و آن هنگام که عشق ات را از کف دادم، موسیقی آغاز شد...



http://bayanbox.ir/view/5607913858739963281/Le-Notti-Bianche-1957-720p-BrRip-x265-30nama-30NAMA-109573-2016-12-15-14-20-20.jpg




زنی را می‌خواهم
که مانند درخت باشد
با برگ‌های سبزی که در باد می‌رقصند

آغوشش
چون شاخه‌های درخت باز باشد
و خنده‌اش
از تاریکی‌های زمین الهام گرفته
در سرانگشت‌هایش پراکنده شود

زنی را می‌خواهم چون درخت
که هر طلوع و غروب
از افقی بگریزد

در حالی که از اسارت خود در خاک گریه می‌کند ..


{ بیژن جلالی }


+{Kamran Rasoolzadeh - Zan }



دوستت دارم

و این موضوعی نیست که به تو مربوط باشد
درخت اگر عاشق پرنده ای مهاجر شده باشد
چه کار می تواند بکند
به جز بی قراری؟

درخت هایی هستند
که برای جا نماندن از کوچ پرنده ها
ریشه از خاک گرفته اند

دوستت دارم
چون در هوایت


گرت هزار بدیع‌الجمال پیش آید

ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار


مخالط همه کس باش تا بخندی خوش

نه پای‌بند یکی کز غمش بگریی زار..


{ سعدی }


+{Shadmehr Aghili - Che Khab Hayee }


داشتم به این سوال فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که سوال خوبی نیست..چون جوابی براش وجود نداره..منظورم اینه که نمیتونی با فکر کردن به جوابی براش برسی چون در تئوری واقعا هیچ چیزی ارزش تلاش کردنو نداره..

جوابی وجود نداره تا اینکه درست لحظه ای برسه که نیازمندش بشی..مثل لحظه ای که گرسنه و سردته ، جایی برای موندن نداری و جیب هات هم خالی از اوراق بهاداره..

یا یه مثال واقعی تر که در زندگی روزمره بیشتر باهاش سر و کار داریم .. لحظه ای که صدای اره برقی رو میشنوی ، روتو برمیگردونی و با یه مرد خشمگین نقابدار رو به رو میشی که داره به سرعت به سمتت میاد..


http://uc.niksalehi.com/up3/images/7a8myha4cwbywtrgvc5v.jpg


یا لحظه ای که یه دختر چشمتو میگیره و حاضری هر بکنی تا کنار اون قرار بگیری..  احتمالا تو اون لحظه چرایی دوست داشتن و حساب و کتاب این که می ارزه یا نه مطرح نمیشه..

یا لحظه ای که تو آب فرو رفتی و برای نفس کشیدن تقلا میکنی..میپرسی که نفس کشیدن ارزششو داره یا نه ؟

اگه تو این لحظه در حال پرسیدن این سوالی..احتمالا با شکم سیر تو یه جای امن نشستی..یعنی قاتلی با یه اره برقی پشت سرت نیست..یعنی در جریان آزادی از هوا قرار گرفتی و لزومی نداره برای نفس کشیدن تلاشی بکنی..

در واقع این کارها و چیزها نیستند که ارزش تلاش دارند..فقط بحث موقعیت هاست..موقعیت هایی که توشون قرار میگیری .. که یا تو رو ساکن نگه میدارن یا مجبور به تلاش کردنت میکنند..

شاید فقط تو لحظات و موقعیت هاست که تلاش معنی پیدا میکنه..لحظه ی گرسنگی..لحظه ای  که تن پوشی برای رو به رو شدن با سرما نداری..لحظه ی دوست داشتن و خواستن..

چیزی که ارزش تلاش کردنو داره از جنس فکر نیست..یعنی نمیتونی یه گوشه بشینی و با خودت بگی ، بذار ببینم چی ارزش تلاش کردنو داره ...آها این..و بری دنبالش..فکر نمیکنم همچین چیزی اصلا وجود داشته باشه..

تنها زمانی متوجه میشی که کاری ارزش انجام دادنو داره که در حال انجامش باشی ..یا اونقدر جوشش ( شوق برای خلق کردن )  وجود داشته باشه که نتونی دست بکشی ازش..و اگه داری از خودت میپرسی ، یعنی...

موقعیتی که تو رو به تلاش کردن وادار نکنه ، جایگاه خوبی نیست و بهتره ازش عبور کنی .. اما چطور ؟

شاید بیرون پریدن از قایق امن اما کسل کنندت..حتی وقتی خوب شنا بلد نیستی . کی جراتشو داره..


{Follow Your Heart }



نآزار دلی را که تو جانش باشی ، معشوقه ی پیدا و نهانش باشی

زان می ترسم که از دل آزاری تو ، دل خون شود و تو در میانش باشی...


{ ابوسعید ابوالخیر }



+{که تو جانش باشی - هانی نیرو }


بدون هیچ ایده ای و خالی از هر هدفی،
او جوانی بود که در اتوبوسی(در کارولینای شمالی)نشسته بود و به سمت جایی میرفت.
برف شروع به باریدن کرد.
اتوبوس در کافه ای بینِ راه توقف کرد
و مسافران وارد کافه شدند.
او نیز همراه دیگران روی صندلیِ کنارِ بار نشست.
سفارش داد.
غذا را برایش آوردند.
غذای بسیار لذیذی بود.
و همینطور قهوه.
پیشخدمت اصلا شبیه زن هایی که تاکنون می شناخت نبود.
او بی ریا و ساده بود.
در رفتارش شوخ طبعی کاملا طبیعی احساس می شد.
سرخ شدن غذاها، صدای زنگ ها، صدای ظرف شستن ها
و در میان آن ها صدای صحبت ها و خنده های صمیمی.
مرد جوان از پنجرهء رستوران به برف نگاه می کرد
و دوست داشت که برای همیشه در آن کافه بماند.
احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت
که می گفت در آن مکان همه چیز زیباست
و همیشه هم به همان زیبایی خواهد ماند.
وقتی راننده ی اتوبوس به مسافران گفت که
زمان سوار شدن فرا رسیده است،
مرد جوان با خود فکر کرد: من همینجا می مانم!
من همینجا می مانم!
سپس بلند شد و به همراه دیگران به سمت اتوبوس رفت.
روی صندلی نشست
و از پنجرهء اتوبوس به کافه نگاه کرد.
وقتی اتوبوس حرکت کرد
و از جاده به سمت تپه ها پائین رفت،
مرد جوان به روبرو خیره شد.
او می شنید که مسافران
در مورد مسائل دیگر صحبت می کنند
یا کتاب می خوانند و یا تلاش می کنند بخوابند.
آن ها متوجه جادوی آنجا نشده بودند.
سپس مرد جوان سرش را خم کرد،
چشمانش را بست و تظاهر به خوابیدن کرد.
دیگر کاری نمی توانست بکند غیر از گوش دادن
به صدای موتور و صدای لاستیکِ اتوبوس روی برف..

+چارلز بوکوفسکى

+چقدر خستم از شنیدن و گفتن زندگی کردن در لحظه..و چقدر خوبه این شعر که همه چیزو یه جور دیگه ای میگه..رها بودن از گذشته و آینده..و با تمام وجود دیدن چیزی که در حال وقوعه..

{Sara Naeini - Nafas}



http://bayanbox.ir/view/2336314823956713638/Howls.Movn.Cstl.720p-Iran-Film-164422-2016-11-05-20-11-15.jpg


+Howl's Moving Castle بهترین کاریه که از میازاکی دیدم ..دارم فکر میکنم چقدر خوبه که امضات همیشه پای کارت باشه ، یعنی بدون هیچ اسمی همه بفهمن این کار توئه..حرف های مهم و دغدغه هاتم بدون این که هیچ رنگی از شعار بگیره بشه فریم فریم انیمیشن هایی که میسازی..

سکانس پرواز کردن و قدم زدن تو آسمون محشره..شخصیت مورد علاقه ی منم که کالسیفر ، این آتیش کوچولو و پرحرفه :)

+{Now That's Love}



می دانم نمی دانی
چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را
در دست گرفته است

می دانم نمی دانی
چقدر بی آنکه بدانی می توانم دوستت داشته باشم
بی آنکه نگاهت کنم
صدایت کنم
بی آنکه حتی زنده باشم

می دانم نمی دانی
تا بحال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است..


{ حافظ موسوی }



http://bayanbox.ir/view/1016445465906852574/f9117b204e5f4494d0bc8bc1781a40f1.jpg


+فقط میخوام بدونی ...همین که دور و برت بودم بهترین اتفاق زندگیم بود ...(Drive)

+{Shigeru Umebayashi - Trishna Waltz}



بـا دسـت ِ بـلــورین تـو پنجـه نـتــوان کـرد

رفتیـم دعـا گفـتـه و دشنـام شنیده...
 
{ سعدی }


http://bayanbox.ir/view/5086496977914102831/xt2p-photo-2016-10-27-11-34-57.jpg


+بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده...

+{ماندانا خضرایی - بزن باران}