دختر پرتقالی بعد دنیای سوفی و راز فال ورق سومین کتابی بود که از یوستین گردر خوندم..به نظرم رمان خیلی متوسطیه..گردر تو این کتاب نه ایده تازه ای داره نه در روایت جذاب همون ایده ی معمولی و تکراری موفقه ، نه اونقدرها در طرح موضوعات فلسفی مورد نظرش..
حرف تازه ای برای گفتن نداره ( بیشتر همین حرفا رو در کتاب دنیای سوفی هم گفته) و اینجا دو سه تا سوال مهم اما تکراری مطرح و سعی میکنه در لابه لای داستانش بهشون جواب بده..که البته جواب بدیع و شگفت انگیز و تازه ای هم در چنته نداره..قصد داشتم تمام آثارشو بخونم ولی فکر میکنم همون دنیای سوفی کافی بوده..
دختر پرتقالی و راز فال ورق رو هم برای سرگرمی میشه خوند و چندان حاصل بیشتری نداره...اما در کل نگاه گردر به طبیعت و آسمون بالای سرش و کهکشان ها رو دوست دارم..اون حس شگفتی که نسبت به دنیای اطرافش داره قشنگه..
به هرحال حالا که تا اینجا اومدم ، به بهانه همین کتاب سری میزنم به یکی از این سوالات جالبی که اینجا بازپرسیده شده و اگه حوصله و وقت داشتم این یکی دوهفته سعی میکنم ببینم چه جوابایی میشه براش پیدا کرد..و اصلاً فایده ی فکر کردن به چنین سوالاتی چی میتونه باشه..
"زمانی را تصور کن که تازه همهچیز بهوجود آمده بود و تو در آستانه افسانه حیات بودی و حق انتخاب داشتی. میتوانستی برای یکبار در این سیاره به دنیا بیایی. اما نمیدانستی که چهوقت باید زندگی را شروع کنی، چگونه و چه مدت؟ فرض کن فقط همین را میدانستی که اگر تصمیم میگرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق میافتاد که وقتش رسیده بود. این را هم میدانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسانها این افسانه آنقدر دلپذیر است که وقتی به ترککردناش فکر میکنند، اشک دور چشمانشان حلقه میزند.." البته شاید هم زندگی ات آنقدر ناخوشایند و پر از رنج و درد باشد که روزی آرزو کنی کاش هرگز به اینجا پا نمیگذاشتی..با دانستن همه ی این ها اگر حق انتخاب داشتی چه تصمیمی میگرفتی ؟
- ۸ نظر
- ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۲