دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هرمان هسه» ثبت شده است


غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند
همه تنهایند

پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگی ام نور بود
اینک که مه فرو می افتد
دیگر کسی قابل رویت نیست

راستی که هیچکس عاقل نمی شود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریز ناپذیر
از همه جدا می کند او را

غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچ کس چیز دیگری نمی شناسد
زیرا، همه تنهایند...


{ هرمان هسه }



-تو زیاده میجویی و از فرط جستن چیزی نمی یابی!

-چطور؟

-وقتی کسی چیزی را میجوید بسیار پیش می آید که چشمش جز به مطلوب خود باز نیست و به این سبب نمیتواند چیزی بیابد و به دل راه دهد، زیرا جز به آنچه میجوید فکر نمیکند. مقصودی پیش نظر دارد، در بند افسون آن است. جویندگی همان داشتن مقصود است. حال آنکه یافتن زمانی میسر است که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری...


+سیدارتها | هرمان هسه | سروش حبیبی


مگر مراقبه و ترک تن چیست؟ روزه داری و حبس نفس چیست؟ مگر گریختن از خویش نیست؟ فراری کوتاه است از رنج منیت و تخدیر درد و گریز از پوچی زندگی!

همین فرار و تخدیر را چارپادار در میخانه با چند جام شراب حاصل میکند. خود را از یاد میبرد و دردهای زندگی را حس نمیکند و اندک زمانی منگ میشود. هنگامی که پای پیاله شرابش به خواب میرود به همان چیزی دست میابد که سیدارتها و گویندا بدست میاورند.


+سیدارتها | هرمان هسه | سروش حبیبی


یک پژوهنده ی راستین، کسی که به راستی در پی معرفت باشد، هیچ مکتبی را نمی تواند بپذیرد و به عکس، پژوهنده ای که به حقیقت دست یافته است، هر مکتبی را راستین می داند.


+سیدارتها | هرمان هسه | سروش حبیبی

+با قسمت اولش موافقم.