- ۰ نظر
- ۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۰
بعد از تماشای تعداد زیادی فیلم و افزایش تجربه و رسیدن به حد مشخصی از پختگی دیگر نه رنگ و لعاب فیلمهای هالیوودی چشمت را خواهد گرفت و نه داستان های به ظاهر الهام بخش آن فریبت خواهد داد. بیشتر آن آثاری که در دوران نوجوانی شگفت زده ات کرده اند جذابیتشان را برایت از دست خواهند داد، به آن اندازه که بعد از چند دقیقه از پخش و دیدن دوباره شان، آن تصویر زیبای ابتدایی ات از آنها خراب خواهد شد و حتی حاضر به نشستن و ادامه تماشای شان نخواهی بود.
دوست ندارم یک حکم کلی صادر کنم، اما انگار فیلمهای هالیوودی تماماً تظاهرند. حتی متفاوت بودنشان هم یک نمایش تصنعی ست. چیزی در آنهاست که از زندگی دور است. و همین مسئله آنها را "به درد نخور" میکند.
البته در این تخریب ذهنیت و نگاه به سینما به عنوان شکلی از تجارت و نه یک هنر، مسائل دیگری هم نقش دارند. برای مثال وقتی به حقه های فیلمنامه نویسی آگاه میشوی و میفهمی تمام گره هایی که روزی هنگامی تماشای فیلمی ذهنت را مشغول کرده بودند، فریب هایی برای محکم تر نشاندنت بر روی صندلی های سینما بوده، اعتمادی درونت باقی نمیماند. این حرف به معنی آن نیست که نباید در داستان گره یا سوپرایزی وجود داشته باشد. اما این نقاط برجسته باید از دل داستان بیرون آمده باشند. نه این که دور و بر چند غافلگیری و دیالوگ خوب، داستانت را بنویسی!
همین چیزهای به ظاهر ساده بخش زیادی از لذت تماشا را در وجودت میکشد، چون نمیتوانی لحظه ای نگاهت را از تقلبی بودن تمام آن تصاویر و گفتگوها برداری.
به همین خاطر است که بعد از مدتی ناگزیر، رو به سینمای مستقل آمریکا می آوری و بعد از آن و به تدریج به سمت سینمای اروپا حرکت خواهی کرد.
سینمای اروپا جایی نیست که در آن برای لذت به تماشای فیلم بنشینی. حداقل در ابتدا برای لذت بردن آماده نیستی. فیلمها به وحشتت می اندازند. آزارت میدهند، عصبانی ات میکنند، خسته و کسل ات میکنند و اگر هنوز رمق یا انگیزه ای برای ادامه تماشا در وجودت مانده باشد، با آنچه من "رویارویی با واقعیت ها" صدایش میکنم، تو را، از خودت ناامید میکنند.
تماشای
آثار با کیفیت سینمای اروپا ( و نگاه کردن به آثار هر سینماگر اصیل دیگری در هر نقطه
دنیا)، اگرچه از جنس دیگری است، اما شباهت زیادی به خواندن شاهکارهای ادبی دارد. همانطور که بعد از تمام کردن و بستن یک کتاب خوب، آنچه که به آن تبدیل شده ای، قابل قیاس با شخصیت گذشته ات نیست، تجربه تماشا یک اثر دردناک سینمایی هم میتواند به یک نقطه ی قوت قابل اتکا در تصمیم های مهم آتی زندگی ات تبدیل شود.
چون آنها با دست گذاشتن بر نقاط پوشیده ی زندگی و شخصیت انسان ها یا تمرکز و بزرگنمایی نواحی بسیار معمولی آن باعث میشوند جور دیگری به رویدادهای روزمره یا غیرعادی زندگی نگاه کنی و از آن مهمتر به شکل متفاوتی با "خودت" رو به رو شوی..فکر میکنم این آیینگی و رو به رویی از هرچیز دیگری مهمتر است. آنها بدین شکل چیزی را درونت میکارند یا پرورش خواهد داد که پیش از وجود نداشته یا تا اندازه ریشه دار نبوده و به آن فکر نشده است.
تماشای فیلمهای خوب شخصیتت را قوام میبخشند، بی آنکه متوجه باشی با
قرار دادنت در موقعیت های سخت، هوش اخلاقی ات را تقویت میکنند و با روایت
بخش های کمتر شناخته شده ای از زندگی مسیر خودشناسی ات را بازتر مینماید.
هرگاه درباره ی موضوعی مطالب به طور کامل گفته نشود، امکان این که انسان خود نیز به تفکر نو و جدید در مورد آن برسد، وجود دارد، در غیر این صورت بدون آنکه بیننده تلاش فکری کند نتیجه نهایی به او عرضه میشود.
از آنجا که بیننده همه چیز را بدون زحمت به دست می آورد، به هیچ وجه نمیتواند از این نتیجه گیری استفاده ی لازم را ببرد. آیا وقتی نویسنده نمیتواند بیننده را در رنج و شادی خلق یک تصویر شریک کند، میتواند چیزی به او ارائه دهد؟
اینگونه روش خلاق مزیت دیگری نیز دارد. تنها راهی که یک هنرمند میتواند با آن در روند دریافت و درک، بیننده را به سطح شعور خود ارتقا دهد این است که اجازه دهد بیننده خود از جزئیات فیلم وحدت آن را دریافته و همزمان با آن هم فکری داشته باشد.
بنابراین برای رعایت احترام متقابل میان هنرمند و مخاطب، یک چنین نسبتی تنها راه مناسب برقراری ارتباط هنری ست.
+زمان ممهور | آندری تارکوفسکی | قباد ویسی | 322 ص
درباره فیلمی که در 18 کشور مختلف جهان و در طول 4 سال فیلمبرداری شده و علیرغم فضای سورئال،
کارگردانش می گوید از کامپیوتر برای ساخت صحنه هایش استفاده نکرده و تمام
آن تصاویر بی نظیر در لوکیشنهای واقعی فیلمبرداری شده چه می توانم بگویم؟
The story revolves around the friendship between a young girl and depressed man recovering in a hospital in the 1920s. Over the course of their stay the man tells the girl fantastical stories which are brought to vivid life by her imagination.
The fantastical story of adventure and revenge weaves in and out of the hospital-bound story and is constantly being manipulated and changed by our two protagonists. As with all of the director’s films, The Fall, is a treat for the eyes. Shot entirely on location it is genuinely one of the most striking films of the last ten years - hell, of any year. Whilst the lavish imagery may resemble a perfume commercial at times the overtly theatrical style is entirely in keeping with the film’s narrative. The strong compositions, eye-popping colours and elaborate costumes create a world you can totally lose yourself in.
+The Fall 2006 Tarsem Singh
تماشای The Artist Is Present، برای من، صرفا تماشای مستندی دربارهی مارینا آبراموویچ نبود. فیلم بارها و بارها نفسم را بند آورد. فارغ از شخصیت مارینا آبراموویچ و دورههای مختلف کاریش، همکاری و عشق طولانیمدتش با «اولای»، همسر و پارتنر سابقش، پروژههای مشترکشان، رابطهشان، و نمایش کوتاهی از پرفورمنسهای مبتنی بر «رابطه»شان بود که من را به تمامی درگیر کرد.
مارینا آبراموویچ، چهرهی شاخص هنر مفهومی به خاطر اجراهای جنجالیاش معروف است. هنرمندی که آثارش به اندازه زندگیاش حیرتانگیزند. او از بدنش به مثابه سوژه و رسانه اصلی هنرش استفاده میکند. آبراموویچ در اواسط دهه هفتاد با اجراهای رادیکال و خلاقانهاش که با همکاری اولی هنرمند آلمانی تبار ساخته بود به شهرت رسید.
«هنر راحت است» نوشتهیی بود که آبراموویچ و اولی بر شیشه جلوی اتومبیل مینیون که خانهشان بود و در آن زندگی میکردند چسبانده بودند؛ اتومبیلی که حالا اثری موزهیی است. وقتی همکاری ۲۳ ساله این دو به پایان رسید، مارینا به تنهایی کارش را ادامه داد و در نهایت به نامدارترین پرفورمنس آرتیست زن بدل شد که بانی تبدیل اجرا به شکلی نهادینه از هنر بود.
او در اجرای سال 2010 خود که "The artist is present/هنرمند حاضر است" نام دارد، سه ماه یا عبارت دقیقتر، ۷۳۶ ساعت و ۳۰ دقیقه بر روی یک صندلی نشست تا با 10 هزار نفر، ارتباط بیواژه برقرار کند.
پیش از این فراخوان داده شده بود که مارینا آبراموویچ حاضر است با هر که رو در رویش بنشیند، به مدت یک دقیقه ارتباط بیکلام برقرار کند. یکی از افرادی که رو برویش نشست اولای، یار سابقاش بود که پس از ۲۲ سال با مارینا آبراموویچ رو در رو شد. ویدئوهای زیادی از آن چند ثانیه روی یوتیوب منتشر شده، اما پیشنهاد میکنم آن چند ثانیه را نه روی یوتیوب، که طی تماشای فیلم اصلی نگاه کنید. نگاه [عشاقی که پس از 22 سال رو در روی هم قرار گرفتن] به تمامی زبان ها حرف میزند.
در گذشته زندگی به عنوان یک هنرمند پرفورمنس کار ساده ای نبوده است و آنها سال های سال مجبور به زندگی در یک ون کنار هم دیگر بودند. ماریا میگوید ما مجبور به زندگی با چوپان ها در اطراف شهر بودیم در حالیکه کارمان دوشیدن شیر بز بود. بطری های آب یکبار مصرف را جمع میکردیم و میفروختیم و از پمپ بنزین ها، برای ماشینمان سوخت قرض میگرفتیم. من مجبور به حمام کردن در پمپ بنزین ها بودم. در ادامه ماریا اما از حال خوب آن دوران سخت هم میگوید اینکه چقدر ایمان، آرزو و معصومیت در زندگی آن زمانشان وجود داشته.." به طرز عجیبی آن زمان که در آن ماشین زندگی می کردم، خوشبخت بودم. تمام آن چیزی بود که همیشه می خواستم با مردی که عاشقش بودم. با هم کار می کردیم. سنت شکن بودیم و هرگز تسلیم هیچ چیز نمی شدیم."
وقتی از فقری که «مارینا» در دوران فعالیت هنریاش تجربه کرده، مطلع میشوید، افراط و تفریطهای کنونی او را میتوانید ببخشید؛ او در خانه ستارهشکلی زندگی میکند که یک اتاق، تنها به نوشیدن آب اختصاص دارد.
جدایی آبراموویچ با اولای پس از دوازده سال زندگی مشترک نیز، به نوبه ی خود، یک اثر هنری بود: در سال ۱۹۸۸ در یک اجرا موسوم به “عاشق ها: قدم زدن روی دیوار چین” که ۹۰ روز به طول انجامید، مارینا آبراموویچ از انتهای سمت شرقی دیوار چین و اولای از سمت غربی دیوار به قصد ملاقات یکدیگر به سوی مرکز دیوار به راه افتادند و و جایی در میانهی راه زمانی که به یکدیگر رسیدند، از هم جدا شدند.
مارینا تنها برای این که بتواند پروژهی دیوار چین را عملی را کند، هشت سال با مقامات چین مذاکره و نامهنگاری کرد. برای چینیها مشکوک بود که چرا دو نفر باید بخواهند از دو طرف دیوار چین به سوی هم حرکت کنند و نام پروژهی خود را دیدار عاشقانه بگذارند؟! این دیدار پایان رابطهای بود که از مدتها پیش عملا پایان یافتهبود.
مارینا میگوید پرفورمنس برای او رفتن به حوزههای ناشناخته است. عبور از چیزهایی که برای او وحشت دارد و تجربهی چیزهایی که نمیداند.
Movies
عباس کیارستمی
Serials
Taboo British television programme 8.6/10 IMDb Season 1
The Story of God with Morgan Freeman American television series 8.1/10IMDb Season 1
2 & Gravity Falls American animated series 8.9/10 IMDb Season 1
Music
Coldplay
BBC Radio 2: Your Hundred Best Tunesِ - CD3 Vocal Classics
Dalida
Books
زمان ممهور | آندری تارکوفسکی | قباد ویسی | 322 ص
توتم و تابو | زیگموند فروید | دکتر محمدعلی خدنجی | 234 ص فصل 1 و 2
خاطرات سیلویا پلات | فرانسیس مک کالو | مهسا ملک مرزبان | 488 ص
سرشت و سرنوشت:سینمای کریشتف کیشلوفسکی |مونیکا مورر |مصطفی مستور| 146ص
دوستش داشتم | آنا گاوالدا | ناهید فروغان | 176 ص
Movies
- Akira Kurosawa
Serials
Big Little Lies American drama miniseries 8.7/10IMDb Season 1
Friends American sitcom 8.9/10IMDb Season 10
Music
BBC Radio 2: Your Hundred Best Tunesِ - CD2 Relexins Classics
Books
افسانه ی سیزیف | آلبر کامو | 200 ص
خشم و هیاهو | ویلیام فاکنر | صالح حسینی | 317 صفحه
همنام | جومپا لاهیری | امیر مهدی حقیقت | 360 صفحه
چشیدن طعم وقت ( از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر) | شفیعی کدکنی | 335 صفحه
تمرین نیروی حال | اکهارت تله | فرنا فرود | 109 صفحه
جنگ، چهرهی زنانه ندارد | سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ | عبدالمجید احمدی
تصویر دوریان گری | اسکار وایلد | 323 صفحه
خارج از برنامه
امید بازیافته |گزیده هایی از دفتر خاطرات آندری تارکوفسکی | بابک احمدی
هشت اثر دیگر از کریستین بوبن | سیدحبیب گوهری راد | 234 ص
*نه برای آن هایی که میخواهند فیلم را دست اول ببینند.(Stalker - Andrei Tarkovsky)
Stalker کسی است که راه را به شما نشان میدهد. شما را از مسیری پر پیچ و خم و خطرناک میگذارند و به اتاقی میرساند که میتواند شما را به بزرگترین آرزویتان برساند. اتاق در ناحیه ای قرار گرفته که از سال ها پیش به خاطر برخورد سنگی آسمانی متروکه شده است و هم اکنون توسط دولت محصور شده و از آن محافظت میشود. اما هنوز هستند کسانی که مردم سرخورده را، برای رسیدن به آرزوهایشان، به صورت پنهانی از موانع عبور داده و وارد منطقه میکنند. نکته اینجاست که تنها آدمهای به شدت ناامید و رنجیده میتوانند به سلامت از این ناحیه عبور کنند. این منطقه هوشمند دام های مرگباری که دائما محلشان تغییر میکند را بر سر راه بقیه بازدید کنندگان میگذارد. دام هایی که حتی استاکرهای خبره ای که منطقه را به خوبی مشناسند به وحشت می اندازد.
استاکرها خود حق ورود به اتاق را ندارند. این قانونی ست که خودشان وضع کرده اند. آنها فقط تا دم در اتاق میروند و پولشان را میگیرند. اما چرا؟ چه چیزی این اتاق را ترسناک میکند؟ مگر میشود رسیدن به آرزوها خوشایند نباشد؟
روی وحشتناک اتاق (و خودمان) را در قسمتی از فیلم و در خلال تعریف یک خاطره میبینیم. خارپشت یکی از مشهورترین استاکرهایی ست که تا به حال راهنمای منطقه بوده است. او برادرش را در یکی از خطرناک ترین نقاط منطقه، که تونلی به نام چرخ گوشت است از دست میدهد. مدتی بعد برای پس گرفتن برادرش قانون را شکسته و وارد اتاق می شود. با این امید که آرزویش برای پس گرفتن برادر برآورده شود. اما اتاق نه به آرزویی که به زبان می آید که تنها به درونی ترین و عمیق ترین خواسته افراد پاسخ میدهد. نتیجه این میشود که خارپشت با مقدار زیادی پول از اتاق خارج میشود، بدون برادر.
حالا او یکی از ثروتمند ترین مردان سرزمینش است. اما دو هفته هم طول نمیکشد که او خودش را در خانه اش دار میزند. این میتواند تاوان ورود به اتاق آرزوها و سرنوشت هرکدام از ما هنگام رو به رو شدن با عمیق ترین وجه وجودمان باشد.
Stalker 1979 ‧ Fantasy/Mystery ‧ 2h 43m 8.1/10IMDb
چند زوج از هم جدا میشوند، اگر تنها قادر باشند به گوشی های هم نگاه کنند؟
هفت دوست قدیمی برای مهمانی شام دور هم جمع میشوند. آنها وارد بازی خطرناکی میشوند وقتی تصمیم میگیرند برای دو ساعت محتوای همه پیامهای متنی، ایمیلها و مکالماتشان را جلوی جمع دریافت کنند. فیلم درعین جذابیت داستانی، به پیچیدگیهای ارتباطی که تکنولوژی ممکن ساخته میپردازد و..
I'm an all right bloke really. I swear I am, when it's When stuff's normal.
..چی بگم از این اپیزود+
سخن اوست که گفت: اگر صدیق را ساکن بینید بر آن اعتماد مکنید تا وقتی که علتی در میان افتد، مالی یا جاهی یا علمی آن سکونت هیچ نماید. و همه در پوستین یکدیگر افتند، چنانک جمعی سگان آرمیده بودند و ساکن شده یکی گفت: "عظیم آرمیده سگانی اند" گفتم: " شکنبه ای در میان ایشان انداز" در انداخت و دید آنچ دید
احساساتِ بیان نشده هیچ گاه فراموش نمی شوند.
Movies
Akira Kurosawa
Andrei Tarkovsky
Billy Wilder
Serials
Big Little Lies American drama miniseries 8.7/10IMDb Season 1
Black Mirror British television series 8.9/10IMDb Season 3
Friends American sitcom 8.9/10IMDb Season 10
Music
Antimatter
Camel
Zbigniew Preisner
BBC Radio 2: Your Hundred Best Tunesِ - CD2 Relexins Classics
Books
افسانه ی سیزیف | آلبر کامو
خشم و هیاهو | ویلیام فاکنر | صالح حسینی | 317 صفحه
همنام | جومپا لاهیری | امیر مهدی حقیقت | 360 صفحه
چشیدن طعم وقت ( از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر) | شفیعی کدکنی | 335 صفحه
تمرین نیروی حال | اکهارت تله | فرنا فرود | 109 صفحه
جنگ، چهرهی زنانه ندارد | سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ | عبدالمجید احمدی
تصویر دوریان گری | اسکار وایلد | 323 صفحه
سریالها
Music
کتاب
جنگ، چهرهی زنانه ندارد | سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ | عبدالمجید احمدی
دین برای خداناباوران | آلن دوباتن | کامبیز توانا تا فصل 5
آلبر کامو
The Great Gatsby Novel by F. Scott Fitzgerald Chapter 1,2
Art
Richard Avedon
Pablo Picasso
Science
خودشناسی : متمم
مغالطات
وقتی دروغ میگویی راه توضیح دادن را هم روی خودت میبندی، چون از چشمان آنکه از بیرون نگاه میکند امکان دروغ بودن تمام آن توضیحات وجود دارد. شاید "فرصت" توضیح را هم پیدا کنی، اما حق باور کردن بعد از برملا شدن دروغ، به دیگری منتقل میشود و دیگر هیچ چیز مانند اول نخواهد بود.
+یه سری از دیالوگ های یا تصاویر هستن که جدا از بافت فیلم یا سریال خنده دارن.
اما بعضی هاشون هم فقط برای کسانی مفهوم و در نتیجه جالب یا خنده دارن که دقیقاً در جریان ماجرا باشن..به نظرم چیزی که میتونه دوتا آدم نسبتاً غریبه رو به هم نزدیک کنه دقیقاً همین خاطرات مشترک جمعیه..خب هرچی غنی تر باشید، نزدیک تر.