دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۲۵۹ مطلب با موضوع «می‌نویسم» ثبت شده است


هرگز فواید بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست کم نگیرید..


+ آیا آدم های خوب و صاف و صادق کلاه شان پس معرکه است؟



از جبر و اختیار زیاد صحبت شده..اما من فکر میکنم مهم تر از اون ها اتفاق و شرایطند..

دو دانش آموز رو در نظر بگیرید..یکی از اون ها تصمیم میگیره وارد دانشگاه تهران بشه..و برای هدفش تلاش میکنه و بهش میرسه..

اما دانش آموز دوم بدون هیچ هدفی به درس خوندن (یا در واقع نخوندن !) ادامه میده و در کنکور هم قبول نمیشه..

در نگاه اطرافیان ، حداقل از نظر رسیدن به یک جایگاه اجتماعی مناسب و داشتن تحصیلات تکمیلی دانش آموز اول به دانش آموز دوم برتری داره و قطعا بیشتر متوجه قرار میگیره و به عنوان انسانی باهوش و با اراده در جامعه شناخته میشه و دانش آموز دوم به خاطر کم کاری و یا حتی نادانی به عنوان انسانی فاقد اراده و تلاش مورد تحقیر قرار میگیره ( تاکید میکنم از این جهت و از این نگاه نه به صورت کلی.. )

اما در واقع این دو دانش آموز چه تفاوت هایی دارند ؟ چرا یکی از اون ها تصمیم میگیره و اراده میکنه که با تلاش کردن به هدف و آرزوش برسه و در واقع زندگی بهتری برای خودش بسازه اما دانش آموزش دیگه این تصمیم نمیگیره و انجامش نمیده ؟

شاید جواب " داشتن اراده " به ذهنتون برسه..دانش آموز اول با اراده بوده و به هدفش رسیده..اما دانش آموز دوم نه هدفی داشته و نه تصمیم محکمی و به هیچ جایی هم نرسیده...اما من میتونم بپرسم چرا دانش آموز اول دارای اراده برای ساختن یک زندگی بهتر بوده اما دانش آموز دوم نه..؟

میشه جواب داد " خب برای رسیدن به این اراده و نهایتا این تصمیم زحمت کشیده و تلاش و تمرین کرده "

اما باز میشه پرسید چرا تصمیم به انجام این "تلاش" گرفته..به هر حال تلاش کردن دشواره و تمام انسان ها راحتی به سختی ترجیح میدن..چرا اون در یک مقطعی از زندگیش تصمیم گرفته تلاش کنه و سختی بکشه تا نهایتا به اون جایگاه برسه ، اما دانش آموز دوم نه ؟

شاید جوابتون برگرده به عقب تر و " تربیت خانوادگی " و "شرایط زندگی و رشد " مد نظر قرار بدید و بگید که خب تربیت دانش آموز اول به گونه ای بوده که نه تنها باعث با اراده و پرتلاش بودن اون شده ، حتی به اون قدرتی داده تا جهت و رشته مورد علاقش برای ادامه تحصیل پیدا کنه..اما دانش آموز دوم در جهتی هدایت نشده که مورد علاقش بوده و در نتیجه به دلیل نداشتن علاقه یا حتی نامناسب بودن امکانات هیچ انگیزه ای برای تلاش کردن نداشته..

اگر اینطور باشه و همه چیز برگرده به تاثیرات محیط زندگی و شرایط بزرگ شدن و البته تربیت و نوع نگاه پدر و مادر پس جایگاه تصمیم ما در زندگی چیه ؟

باز هم میپرسم..چرا دانش آموز دوم به اون جایگاه رسیده.. چرا بدون هیچ تصمیم و هدفی ( شاید هم صرفا آرزو و رویای عملی نشده )  زندگی میکنه و به یک موجود بی اراده و تنبل  در نگاه اطرافیان تبدیل شده ؟

اما دانش آمور اول به خاطر تربیت درست پدر و مادر و هدایت شدن در جهت درست و داشتن امکانات مناسب مورد تحسین قرار میگیره ؟


همه ی ما در زندگی وقتی میخوایم تصمیمی بگیریم با توجه به آگاهی های قبلی مون شروع به تجزیه و تحلیل داده ها و بعد انتخاب یک گزینه میکنیم..

هیچ کس دارای این اختیار نیست ( با هر میزان عقلی ، عاقلانه نیست )که بدون استفاده از تجربیات قبلی و آگاهی هایی که پیش از این در طول زندگی بدست آورده تصمیمی بگیره..در واقع این همون قانون علیته..در پشت هر معلولی ، علتی نهفته ست و در پشت هر تصمیمی یک آگاهی..

اما این آگاهی چطور بدست میاد ؟ چرا دوست من به عنوان یک انسان ناموفق در یک لحظه تصمیم میگیره تمام زندگیش تغییر بده و البته تغییر هم میده و تبدیل به یک انسان موفق میشه، اما  من همچین تصمیم نمیگیرم و تمام عمرم به بطالت میگذرونم ؟
دوست من چرا و چطور به این جایگاه و این آگاهی رسیده ، اما من نرسیدم ؟

همه چیز برمیگرده به اتفاقات و شرایط قبلی و قبلی و اگر این زنجیره تا به انتها دنبال کنیم به لحظه ی تولد و محل تولد  و به چیز هایی میرسیم که خودمون کوچکترین اختیاری در انتخابشون نداشتیم...ما حتی قدرت این انتخاب نداشتیم که تصمیم به بودن یا نبودن ، وجود داشتن یا نداشتن بگیریم..

تا به امروز فکر میکردم هر انسانی حق داره به داشته های اکتسابیش افتخار کنه اما در این لحظه نه..ما حتی حق افتخار به این چیز ها رو هم نداریم ، چه برسه به ملیت ، ماه تولد ، زیبایی صورت و اندام..

تمام این داشته ها..تمام انتخاب های ما حتی ، با پیش زمینه و آگاهی ها و  تحت شرایطی که خودمون کوچکترین نقشی در انتخابشون نداشتیم کسب شده..

تفاوت ها و شباهت های  ما تحت شرایط مسخره و غیرقابل کنترلی  و تنها و تنها توسط انتخاب های پدر و مادرهامون شکل گرفته .. ( فاجعه در این جا زمانی که کاملا ناخواسته شکل گرفته باشیم ! )

اینکه..اون ها تصمیم بگیرند ما اصلا وجود داشته باشیم یا نه..چه زمانی و در چه مکانی و در چه جامعه ای به دنیا بیایم..در چه شرایطی و در چه وضعیتی و تحت نظر چه کسانی بزرگ بشیم و و و ...

همه و همه ی این ها و تغییر در حتی کوچکترین اون ها ممکن بود باعث تغییر در کوچکترین و بزرگترین اتفاقات و تصمیم های زندگیتون بشه..حتی در انتخاب خوندن یا نخوندن این متن..

این زنجیره زمانی وحشتناک تر میشه که توجه کنیم که انتخاب های پدر و مادرهای ما هم نهایتا تحت شرایطی کسب شده که انتخابی در اختیار اون ها نداشتند( پدر ومادرهای ما تح تاثیر پدر و مادرهاشون و به همین ترتیب.. )..همه چیز در مبدا شکل میگیره و ما در مبدا اگر هم چیزی باشیم ، فاقد اختیار و آگاهی هوشمندانه هستیم..این یعنی تاثیری 100 % شرایط  و محیط در انتخاب های ما..

همه ی انتخاب های ما برمیگیرده به نوع آگاهی مون پیش از گرفتن این تصمیم ها..و تمام این آگاهی ها تحت شرایطی کسب میشن که ما کوچکترین اختیاری در انتخابشون نداشتیم...

ما آدم های متفاوتی بودیم ، اگر جای هم بودیم..



+ به نظر من هر پسری وظیفه داره برای بدست آوردن دختر مورد علاقش با عشق.. با تمام وجود تلاش کنه !

- وظیفه ی دختر خانم ها چیه ؟

+با عشق به انتظار بنشینند !


...


ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید..

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند !

{ حافظ }



خوش سلیقه بودن همیشه هم خوب نیست وقتی که بضاعت و توانت خیلی کمتر از آن چیزی ست که انتخاب کرده ای..



تو میدون جنگ مرد و نامرد نداریم. برنده داریم و بازنده. همین.



به خشکی شانس ! امتحاناتو منتقل کردند سالن اصلی. دیگه به این سادگیا نمیشه تقلب کرد .
- شما که کار خودتونو میکنید..
+ اون که آره ، ولی خب سخت تر میشه .  بیچاره نسل بعدی که ما مراقباشونیم .
-نگران اونا نباش . بشر همیشه راهی پیدا کرده ..
+اما همیشه کسانی هم هستند که راه ها رو ببندند . با همتی که تو اینا در ایجاد رشته و به وجود آوردن دانشگاه میبینم بعید نیست رشته " مراقبت از امتحانات " هم ابداع  بشه.
-من اینطوری فکر نمیکنم . حتی فرآیند فعلی برگزاری امتحانات هم خیلی ناکارآمد و هزینه بره . حدس میزنم در آینده امتحانات زیرنظر دوربین های مدار بسته بدون حضور حتی یک مراقب برگزار بشه.
 + غیر ممکنه !
- چرا ؟
+نمیدونم ولی خیلی غیرعادیه ! حتی اگه حرفت عملی باشه باز هم نیاز به تعدادی آدم هست تا از پشت دوربین مواظب دانشجوها باشند و این چه تفاوتی با حضور فیزیکی مراقبین داره ؟
-شاید حضور حتی یک نفر هم پشت دوربین ها لازم نباشه .
+ولی این دیوونگیه !
- آره ، شاید . ولی دیوانه وار بودن یک نظریه هیچوقت باعث غیرعملی بودنش نشده .
+ولی چطور ممکنه ؟
-خیلی سخت نیست . فقط دانشجوها باید دوربین ها رو ببیند و " گمون " کنند که کسی از پشت اون دوربین ها مراقبشونه .
+ خب  مزیت دوربین به انسان مراقب ِ حاضر چیه ؟
-دوربین همیشه نگاه میکنه ، آدم نیست که سرشو بگردونه ، حواسش با سوالات یک نفر پرت شه یا نقطه ی کور و دور از دیدی داشته باشه . از همه مهم تر تو هیچ وقت نمیتونی بفهمی اون فرد از پشت دوربین کی به تو نگاه میکنه و کی حواسش نیست !
هیچ آدم عاقل و محتاطی حاضر نیست زیر نگاه یک دوربین دست به تقلب بزنه . چون نمیدونه  چه زمانی و توسط چه کسی پشت کدوم مانیتور تحت نظره و از اون بدتر ،  اگه نتیجه ی غیرقابل انتظاری اتفاق بیفته چون تمام حرکاتش ثبت و ضبط شده ، میشه همه چیز رو بررسی کرد و دیگه جای هیچ انکاری وجود نداره .
+اما اگه کسی جرات کنه و تقلب کنه چی ؟ اگه کسی پشت دوربین نباشه دستش رو نمیشه و به زودی همه می فهمند و بعد ؟ بوووم .  
-همونطور که گفتم انجام این کار از یک آدم محتاط بعیده . با این قوانین سفت و سختی که وجود داره کی حاضر میشه برای اولین بار امتحانش کنه ؟ اما حتی اگر اینطور باشه تصور کن ترس و وحشت اون دانشجو رو از احتمال دیده شدن  موقع تقلب .
این ترس تمام طول امتحان و حتی تا زمان گرفتن نمره داره و فکر کنم درک کنی این درگیری ذهنی چقدر میتونه تاثیر بدی در عملکرد و نتایجش داشته باشه.
وقتی در حضور مراقب تقلب میکنی فقط دوحالت داره یا میبینه و می فهمه و یا نه . اما در این حالت هم احتمال دیده شدن آنی توسط دوربین هست و هم امکان ثبت و ضبط .کسی که تقلب میکنه تماما ذهنش درگیر لو رفتن یا نرفتنه و احتمالا حتی تمرکز کافی برای حل سوالاتی که بلد هست هم نخواهد داشت . پس نتیجه خوبی نمیگیره و اگه تقلب کنه حتی بعد از امتحان هم آزادی فکری نخواهد داشت..
+هوووم..ایده ی وحشتناکیه ، ملعون !
-میدونی چی از همه جالب تره ؟ بعد از یک مدت حتی میشه تمام دوربین ها رو خاموش کرد . برای یک دانشجو فقط "فرض" اینکه تحت نظره کافیه .
+خدای من ! اما اگه آدم کنجکاو باهوشی وجود داشته باشه که متوجه خاموش بودن دوربین ها بشه و به بقیه بگه چی ؟
-دلیل معقولی وجود نداره که بخواد به بقیه بگه .میدونی که چیزی به نام تراز وجود داره و تو همیشه با دیگران مقایسه میشی . یعنی هرچقدر دیگران نتیجه بدتری بگیرند به نفعته و جایگاه بهتری خواهی داشت. علاوه بر این خلاف کردن فقط زمانی سودمند و معنی داره که عده ی معدودی انجامش بدن . خلاف ِ همگانی یعنی هرج و مرج و تباهی.
گذشته از همه ی اینها حتی اگر هم بگه هیچ کس بهش اطمینان نمیکنه و حرفش رو باور نمیکنه
+خودش چی ؟
-اگه اون دانشجوی باهوش ، انسان درستکاری باشه و پایبند به اخلاق ، احتمالا طبق روال عادی درس هاشو میخونه و به سوالات بر حسب توانایی هاش جواب میده و خوشحال میشه که دیگران هم به برکت وجود دوربین ها و اعتقاد به روشن بودنشون حاضر به تقلب نیستند و هرکس به نتیجه ای که لایقشه میرسه .
+ و بدهای باهوش و کنجکاو ؟
- با وجود مراقب ها یا بدون حضورشون ، با اعتقاد به دوربین یا بدون اون ، اونها راهشو پیدا میکنند و در نهایت کار خودشونو میکنند..



وقتی در تمام طول زندگیت دیگران تصمیم میگیرند چی بخونی، چی ببینی و چی بشنوی...

انتظار نداشته باش چیز قابل توجهی بدونی.



http://s3.picofile.com/file/8230403168/20151204_171918.jpg



اگر هرکس را این اختیار بود که با تمام قلبش پیشه ای انتخاب کند، بدون هیچ شکی دیکتاتور میشدم...

آنوقت، وادارت میکردم، که با تمام قلبت دوستم داشته باشی !



http://s3.picofile.com/file/8230133192/635272351903423253.jpg


+همیشه هیتلر تحسین کردم ، نه به خاطر کارهایی که انجام داد ،که  به خاطر اراده ی انجامشون ..



هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند !


+گلستان | سعدی | باب چهارم : در فواید خاموشی


++خیلی مهم به نظرم این نکته..حتی در چت کردن هم موقع بحث بهتره صبر کنیم تا مخاطبمون نقطه ی پایان در انتهای جمله اش بگذاره و بعد ما حرفمون بزنیم..اما ما ، عموما  از ترس دور شدن از بحث و نکته ی مورد نظرمون یا فراموش کردن چیزی که میخوایم بگیم در میان حرفش میپریم و باعث میشیم نتونه نظرش کامل بیان کنه و چون خودمون هم با همین واکنش از طرف اون مواجه میشیم در نتیجه هیچ کدوممون قادر به بیان تمام حرف هامون نخواهیم بود..

اما اگه فقط همین نکته ی ساده یعنی گذاشتن نقطه در پایان جمله و اظهار نظرمون رعایت کنیم ، هرکدوممون خیلی ساده میتونیم تمام حرف هامون نکته به نکته بیان کنیم ، بدون اینکه هیچکدوممون در حرف دیگری پریده باشه.




باید زودتر پیدایت میکردم..آویز  ِ طلا، هیچوقت به نفر دوم نمیرسد.


چشم را از دیگران بر بنـد و بر خود باز کن!
مرد شو جز همت مردانه پشتیبان مخواه...

{ احمد کمال پور }


http://s6.picofile.com/file/8222946226/7920ec1c789f2159972e4405a73a9710.jpg


+یکی از فامیل های مادرم بعد از دوره ی کارشناسی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و بعد تونست اقامت بگیره و استاد دانشگاه بشه..همونجا هم با یک دختر مهاجر ازدواج کرد.

اولین باری که با همسرش به ایران اومدند خیلی تعجب کردیم چون هیچ چیز بنابر انتظارات پیش نرفت..

همسرش زیبا نبود..نه از لحاظ قیافه و نه لباس. هیچ قشنگی و آراستگی نداشت.. بستگی به محلی که ایستاده بودی ، سخت یا آسون ،همهمه چقدر زشته این! بین اعضای خانواده شنیده میشد !

داشتیم از سلیقه ی فامیلمون پاک نا امید میشدیم که بعد از چند دقیقه همه چیز تغییر کرد و فهمیدیم چقدر زود قضاوت کردیم..

اون زیبا بود. خیلی مهربون تر و گرم تر و دوست داشتنی  تر از خیلی از ما ایرانی ها..

با همون زبان فارسی دست و پا شکسته سعی میکرد با همه ارتباط برقرار کنه..حرف ها و حتی تعارفاتش اونقدر شیرین و صمیمانه بود که به دل همه مینشست..

جدا از این بحثا ارگیمار اون روز حرفی زد که فکر نمیکنم در اون جمع کسی شنیده باشه یا بهش توجهی کرده باشه..

"شما چرا کار نمیکنید ؟ انگار دارید داخل یک کیک شکلاتی زندگی میکنید..! "

خب ما هم که خوب متوجه نشدیم اول ولی بعد علی توضیح داد و اضافه کرد...ما در آمریکا روزی پونزده ساعت کار میکنیم !

"در خوش‌بینانه‌ترین برآورد، ساعت کار مفید در ایران 2 ساعت است و در کشورهای پیشرفته‌ی دنیا در بدبینانه‌ترین برآورد این رقم به 5 ساعت می‌رسد "

رفتم آمار سال 91 نگاه کردم..میدونید سرانه کار مفید در ایران حتی از افغانستان هم کم تره !


به نظر میرسه ما تا واقعا مجبور نباشیم کار نمیکنیم و این تقریبا از زمان دانش آموزی و دانشجویی شروع میشه...تا وقتی امتحانی در کار نباشه ، معمولا درس خوندنی هم در کار نیست..  خجالت آوره دانشجویی که کاری جز درس خوندن نداره همون درسو هم نخونه..(البته مراد درس خوندن صرف نیست ، هر فعالیت علمی.. )

همین روند ادامه پیدا میکنه و فکر میکنم در تمام مشاغل  شاید به جز تجارت های خصوصی که پای سرمایه شخصی وسطه همین وضع برقراره..(تا اونجا که من دیدم اون ها هم بیشتر کار نمیکنند ! بلکه سود شون با دوز و کلک و کم فروشی یا گرون فروشی بیشتر میکنند...)

غرض گفتن از کم کاری ایرانی ها  نیست..وضع همین و همین خواهد بود..وقتی نظام آموزشی رسمی و غیر رسمی توسط کسانی اداره بشه که به همین شکل و با همین اوضاع کار میکنند..( و اصولا تا وقتی بشه به همین شکل داخل کیک  شکلاتی زندگی کرد ، چرا که نه ؟ )


برنده بودن بسیاری از آدم ها در این دنیا مطلقاً ربطی به تلاش، عرضه و حتی استعداد خودشان ندارد. آنها فقط شانس حضور در تیم برنده را داشته اند.



تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته..

تو ، مالِ کسی نیستی که نیست

تو حق نداری اسمِ دردهای مزمنت را عشق بگذاری...


می‌توانی مدیونِ زخم‌هایت باشی

اما محتاجِ آنکه زخمیَت کرده ، نه.


دست بردار از این افسانه‌های بی‌ سر و ته
که به نامِ عشق،
فرصتِ عشق را از تو می‌گیرد

آنکه تو را، زخمیِ خود می‌خواهد

آدمِ تو نیست، آدم نیست !

و تو سال هاست حوای بی آدمی

تنها، حواست نیست....


{ افشین یداللهی }


http://s6.picofile.com/file/8219503442/1435758318558.jpg


+خیلی ها فکر میکنند شاعرانه ست یا اسمش را وفاداری میگذارنند. اما ماندن پای کسی که رفته چیزی جز حماقت نیست. چیزی که یکبار اتفاق می افتد زندگیست، نه عشق!



     برای نوع آمدنت..
 داستان های زیادی ساختم، با پرداخت های مختلف..
  اما تو با روایتی یکسان، هیچگاه نیامدی.


http://s6.picofile.com/file/8216914334/9c771cc5f64e130193a96d76d8347ef5.jpg


یکی از بدترین پس لرزه های یک رابطه تموم شده زمانی فرا میرسد که به روز تولد کسی که روزی دوست داشتش داشتی میرسی، یادت هست، میدانی در چه روزی قرار داری، اما چیزی نمیگویی.



حرفی اگر دارید رک به خود طرف بگویید..آدم به جای عکس پروفایل مسنجرهایش پیام اخلاقی نمیگذارد!



نمیدانم در نقاط دیگر دنیا اوضاع چگونه است اما این جا، بوق و چراغ و راهنما نشانه ی هیچ چیز نیست. باید صاف در چشمان راننده ی رو به رویت نگاه کنی تا از آخرین تصمیمش باخبر شوی!



فاصله ی بیشتر آدم ها تا ظالم شدن، چیزی به جز داشتن قدرتش نیست..


بی تفاوت بودن نه.. اما بیگانه بودن اگر قابل دسترسی باشه واقعا لذت بخشه.. نه تظاهر به بیگانه بودن..که  تلخ و خرد کننده ست ..بیگانگی ، به معنای واقعی کلمه ، حتی به احساس دیگران نسبت به بیگانه بودنت.. "بیگانه " بودن نیاز به یک استقلال بزرگ داره..اگر تحمل تنهایی نداشته باشی..اگه نتونی یه بیگانه باشی باید به اندازه فهم و شعور دیگران شروع به تظاهر کنی .