دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!


دارم رمان مهمانی خداحافظی میلان کوندرا را می‌خوانم. بخش نخست کتاب به رویارویی کلیما، نوازنده مشهور و جذاب ترومپت و همسر زیبا و بیمارش می‌گذرد. داستان به این نحو می‌گذرد که چطور کلیما گهگداری با زن‌های دیگر می‌خوابد و اینکه چگونه باید این موضوع و دردسرهای ناشی از آن را از همسر باهوشش، با آن "شاخک های جنبان همیشه کنجکاو"، بپوشاند.

کوندرا به شکل زیبایی به سرنوشت معمول (و محتوم؟) ازدواج‌ها می‌پردازد. مردی که دروغ می‌گوید و در عین حال متوجه است که همسرش کدام یک از دروغ هایش را باور نمی‌کند. و زنی که دیگر هیچ چیز را باور نمی‌کند اما از ترس فروپاشی ازدواج و از دست دادن همسر جذابش حرفی نمیزند و حتی گاهی، کمی شوهرش را در به ثمر رسیدن دروغ‌هایش یاری میدهد! ما بیرون از ماجرا، درون هر دو شخصیت را می‌بینیم و با افکار و نگرانی‌هایشان همراه می‌شویم.


[ خانم کلیما گفت: "تو آدم دوست داشتنی هستی". و کلیما از لحن او متوجه شد که حتی یک کلمه از داستانش را درباره کنفرانس فردا باور نکرده است. جرات نداشت این را مستقیما نشان بدهد، زیرا می‌دانست که سوء‌ ظن‌هایش مرد را عصبانی می‌کند. اما خیلی وقت بود که کلیما دیگر زودباوری‌های ظاهری او را باور نمی‌کرد. چه راست می‌گفت و چه دروغ همیشه می‌پنداشت که همسرش به او مشکوک است. این را هیچ کاریش نمی‌شد کرد،‌ می‌بایست همچنان طوری به گفتگو ادامه بدهد که گویی باور دارد که همسرش حرفهای او را باور کرده است و همسرش (با حالتی غمگین و بهت زده)‌ سوالهایی درباره کنفرانس فردا کرد تا به اون نشان بدهد که درباره صحت حرفهایش تردید ندارد!

آنگاه به آشپزخانه رفت تا شام را آماده کند. ناخواسته غذا را زیادی شور کرد،‌ با اینکه از آشپزی خوشش می‌آمد و در آن مهارت زیادی هم داشت.

کلیما می‌دانست که تنها علت بد شدن غذا غمگینی اوست. با چشم ذهن حرکت عصبی و تند همسرش را که نمک زیادی در غذا ریخت دید و قلبش به درد آمد. در هنگام خوردن غذا به نظر می آمد با فروبردن هر لقمه دارد مزه اشک‌های او را می‌چشد.

می‌دانست کامیلا دارد از حسادت رنج می‌برد و آن شب نخواهد توانست بخوابد. می‌خواست او را ببوسد، نوازش کند، آرامش کند، اما این را هم می‌دانست که بی فایده خواهد بود،‌ چون آنتن زن دیگر نه مهربانی که فقط وجدان گناهکارش را می‌گرفت. ]


 مهمانی خداحافظی  | میلان کوندرا | فروغ پوریاوری | 312 ص
  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۴)

 "کمتر چیزی به اندازه ی یک کامنت سرسری ظاهر زشتی دارد" رو قبلا در نوع کامنت گذاری نوشته بودین. وقتی جمله رو دیدم حس اولم این بود که ناراحت و عصبانی شدین. بعد حس کردم نه مثل معلم های خوب رفرنس دادین. ناخوداگاه فکر کردم اگه من جای شما بودم جواب این کامنتم چی می شد. بعد رسیدم به صریح الهجه بودن شما و خب به نظرم کار پسندیده ای هست. همین
پاسخ:
نه برای چی ناراحت بشم :)

سلام

خوبین؟

کمتر کسی دیدم که صراحت بیان شما رو داشته باشه. صراحت معمولا تلخه ولی این تلنگر برا همه ما لازمه.

پاسخ:
سلام
خوبم. شما خوبید؟

منظورتون کجاست؟

Brighter Side of The Shell
این کانال شماس؟
پاسخ:
بله..‌
میلان کوندرا هم نویسنده خوبیه.
به آهستگی رو خوندم.
وقت کردی بهم سر بزن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی