دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

روزی که زن شدم

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ


"روزی که زن شدم" فیلمی در سه اپیزود با فیلمنامه ای از محسن مخملباف و به کارگردانی مرضیه مشکینی ست. نام فیلم از این جمله ی مشهور سیمون دوبووار برگرفته شده است: «یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود»

فیلم "روزی که زن شدم" موقعیت زنانی را که درگیر مشکل زن شدن در یک جامعه مذهبی/سنتی هستند نمایش می‌دهد زنانی که نه لزوما به خاطر منفور بودن که گاهی حتی به خاطر شکل نادرستی از دوست داشته شدن زندانی خانه‌ها و جامعه بسته شده‌اند و برای رسیدن به استقلال فردی و حضور اجتماعی باید از همه چیز بگذرند.

داستان اول، داستان حواست؛ دختری در جشن تولد نه سالگی اش. تا پیش از این، حوا که کودک محسوب می شده است، اجازه داشته آزادانه با نزدیکترین دوستش که یک پسر است، بازی کند اما از امروز به بعد، او باید چادر به سر کند؛ حجابی که قرار است او را از نگاه مردان محفوظ دارد. او دیگر حق ندارد روی پشت بام برود یا با پسران هم سن و سالش بازی کند.

حوا با لحنی کودکانه از بزرگترانش میپرسد این همه تغییر برای چیست و مگر در یک شب چه اتفاقی افتاده است؟ و خب مشخص است که تنها جوابی که شنیده میشود این است که او دیگر بزرگ شده است!

به هرحال این دگرگونی و پا گذاشتن او به دنیای زنان، قرار بوده است با طلوع آفتاب، رسما اتفاق بیفتد؛ اما در اثر سماجت دخترک مادر و مادربزرگ به او تا ظهر فرصت می دهند. آنها چوبی را عمود بر زمین در خاک فرو می کنند و به حوا می گویند که وقتی سایه چوب از زمین محو شود، دوران کودکی او به پایان می رسد. حوا برای پیدا کردن پسرک به خانه شان میرود ولی از آنجا که حالا آن پسربچه بایستی تکالیف مدرسه اش را انجام دهد، اجازه خروج از خانه را ندارد. بنابراین حوا از خلال یک پنجره با پسر رابطه می گیرد. آن ها با سختی و مرارت یک آبنبات چوبی را با هم میخورند.
حوا، برای آن که زمان را از دست ندهد، مدام تکه چوب را در زمین فرو میبرد تا سایه آفتاب را اندازه بگیرد، اما سرانجام خود ِ مادر با لباس پوشیده (چادر) که سمبل دوره انتقال حوای کوچک به زنانگی است، سر میرسد. انتخابی در کار نیست. چیزی که حوا از دست میدهد  اول کودکی و بعد آزادی اوست.


http://s8.picofile.com/file/8318541718/The_Day_I_Became_a_Woman_4.jpg


اپیزود دوم با تصویری آغاز می شود که در آغاز، به نظر سوررئال و غیرواقعی می رسد؛ اما به زودی می فهمیم که توضحی منطقی برای آن وجود دارد. یک دسته زن که همه سراپا سیاه پوشیده اند، با حدت و سراسیمه سوار بر دوچرخه، در جاده ای ساحلی رکاب می زنند. یک مرد خشمگین، سوار بر اسب، زنی را که سردسته دوچرخه سواران است و آهو نام دارد، تعقیب می کند. ما شاهد یک مسابقه دوچرخه سواری زنانیم و شوهر آهو با شرکت او در این مسابقه موافق نیست، اول با دلواپسی داد می زند (آهو نباید با آن پایش که آسیب دیده است، پدال بزند) و بعد فریادهایش تهدیدآمیز می شوند (دوچرخه مرکب شیطان است و او آهو را طلاق خواهد داد). آهو همچنان به پدال زدن ادامه می دهد و شوهرش سرانجام به کمک سایر اعضای خانواده که به او پیوسته اند، به زور او را به ایستادن وادار می کند.

شخصیت اصلی این اپیزود دقیقا در وضعیت یک آهوی مورد تهاجم قرار گرفته است، اما نه به وسیله گله ای از گرگ ها که توسط مردانی آشنا. انتخاب نام شخصیت اصلی هوشمندانه بوده است!


http://s9.picofile.com/file/8318541734/The_Day_I_Became_A_Woman_by_Marziyeh_Meshkiny_Photo_by_Maysam_Makhmalbaf_022_0.jpg


خود مسابقه دوچرخه سواری که در آن دهها زن شرکت کرده اند و در یک جاده ساحلی در حال سبقت از همدیگرند، هم یک وزن تمثیلی مییابد. به این دلیل که با همه سرعتی که این زن ها در حال دوچرخه سواری دارند، نظر فیلم این است که این دوچرخه سواران به هیچ کجا نمی روند، چرا که آنها مدام در محاصره تمثیلی دریا هستند.

در اپیزود اول حوا توسط زنان (مادر و مادربزرگش) مورد آزار و اذیت قرار میگیرد اما در اپیزود دوم این مردان هستند که به صورت مستقیم آهو را تحت فشار قرار میدهند. اگرچه زنان دیگر هم با نگاه کردن و کاری نکردن (و حتی پیشی گرفتن از او) به این امر کمک میکنند.


http://s9.picofile.com/file/8318541742/the_day_i_became_a_woman.jpg


قصه سوم، مانند اپیزودی از یک فیلم کمدی صامت آغاز می شود. پسر جوانی صندلی چرخدار پیرزنی سرزنده و سرحال را هل می دهد. پیرزن پسر را به مغازه هایی هدایت می کند و از هر کدام چیزی می خرد. یک یخچال، یک تلویزیون، میز، چندین صندلی و ... چیزی نمی گذرد که پیرزن سردسته گروهی از پسربچه هایی می شود که با گاری های دستی پر از وسایل، پشت سر او راه می روند.

به زودی می فهمیم پول زیادی به او ارث رسیده است که می خواهد تا فرصت دارد، خرجش کند و همه چیزهایی را که در دوره تأهلش نمی توانسته بخرد، برای خود بخرد. صحنه با تصویری فلینی وار پایان می گیرد که تعریفش نمی کنم تا لحظه دیدنش را برایتان خراب نکنم. این تنها جایی است که فیلم از دنیای موجه و قابل هضم فاصله می گیرد و پا به جهان فانتزی می گذارد اما داستان به درستی و زیبایی به این صحنه ختم می شود.


http://s8.picofile.com/file/8318541700/bposts20171101133141_png.jpg


معصومیت کودکانه، گذشت زمان، حاکمیت بزرگسالان و اینکه نیروهای اجتماعی چقدر اجتناب ناپذیرند و جملگی روی زندگی ما سنگینی می کنند و بسیاری نکات دیگر، با بک نکته سنجی عمیق و با بیانی ساده در این فیلم مطرح شده اند. اما کلمه کلیدی فیلم روزی که زن شدم «غیرقابل اجتناب بودن» است. هر سه داستان تاملی هستند بر روی تقریبا غیر ممکن بودن گریز زنها از نقشی که بر آنها تحمیل شده است .»

داستان فیلم هیچ جایی مکث نمی کند که توضیح اضافه بدهد. شخصیت ها هم هرگز تلاش و تقلایی برای توضیح وضعیت خود و دفاع از مظلومیت یا توجیه واکنش های خود نمی کنند. مثلا زن داستان دوم، فقط تندتر و تندتر پدال می زند. دختر کوچک با آنکه دارد همبازیش را از دست می دهد، سر به زیر و بدون اعتراض، به مادر و مادربزرگش اعتماد می کند و می پذیرد که باید مانند آنها خود را از نگاه مردانی که عضو خانواده نیستند، محفوظ بدارد.

تنها زن پیر است که پیروزمندانه، هدفش را دنبال می کند و به نظر می رسد که خود را از این چرخه رها کرده است. هر چند او هم هنوز این عادت را حفظ کرده که با دیدن مردان، شال خود را روی صورتش می کشد با اینکه مدت هاست دیگر قابلیتش را برای فریفتن مردی با زیبایی اش از دست داده است. این حرکت، انگار تنها یک یادآوری است به خودش که یک زن است و باید در حیطه قوانین معینی حرکت کند. بند، ناگسستنی شده است.


http://s9.picofile.com/file/8319512476/the20day20i20became20a20woman20by20marziyeh20meshkiny20_20photo20by20maysam20makhmalbaf20_200241.jpg


این فیلم اولین ساخته مرضیه مشکینی بوده است. طبیعی ست که فیلم از نظر فنی ضعف های اساسی دارد که بازیگردانی ضعیف بازیگران کودک در اپیزود اول مهم ترینشان است. دیالوگ های قسمت اول ناپخته اما ایده های اپیزودهای اول و دوم تازه و هیجان انگیزاند.

با تمام این حرف ها، فکر میکنم در نهایت چیزی که بیشتر از همه اهمیت دارد نفس وجود این فیلم در سینمای ایران با چنین نگاه عمیق و همه ی این دغدغه های ارزشمند است.


  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ
  • Mohammad Mahdi ..

نظرات  (۴)

  • فاطمه سروری
  • نه منظور من چیز دیگه ست آقای آقاسی
    عرضم اینه که شیوه ی روایی ش اگر متفاوت بود باعث میشد مثلا یکی مثل من ده سال پیش که این فیلم دیدم بگم فیلم چی درباره من که شباهت هایی هرچند ظاهری به بعضی بخش های فیلم دارم گفته
    نه اینکه فکر کنم چه فیلم بدی منو مسخره کرده مثلا
    در ادبیات هم واضح و مستقیم گفتن هنر نیست در روایت تصویری هم این کار از قوت اثر کم میکنه و بجای تشکیک باعث تنفر و انزجار مخاطب میشه
    پاسخ:
    آهان...باعث همذات پنداری زیادی نشد...
    قبول دارم...ضعف های اساسی ای داره فیلم در این زمینه....
  • فاطمه سروری
  • میتونم به جاش بخش هایی که واقعی هست رو بگم :)
    درباره دوچرخه سواری با چادر خاطره خاصی ندارم ولی یه زمانی کوهنوردی روی صخره و وسطی و والیبال و بدمینتون با چادر تجربه کردم. البته حس میکردم قراره برم بهشت با همین کارا !
    یا مثلا شکل جداسازی بچه از همبازیهای پسرش
    کلا رفتار با چادر شبیه برقع و کاور و ....

    پاسخ:
    خوبه به نظر منم اینطوری بهتره...
    یه مقدار اغراق برای تعریف داستان تو سینما لازمه، وگرنه میشه مستند...


    مگه چادر غیر از اینهاست؟
  • فاطمه سروری
  • با اینکه خوندن درباره این فیلم و دیدنش بخش متعصب و متحجر ذهن منو فعال میکنه ولی خوب یه بخشهاییش حقیقته و یه بخشهایی درشت نمایی.
    پاسخ:
    مثلا کجاش درشت نماییه؟
    ساده و موثر نوشتی. انگیزه ایجاد شد فیلمو ببینم.
    پاسخ:
    با توجه به فیلم اولی بودن و زمان ساخت فیلم یعنی سال 79 فیلم بدی نیست...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی