روی دیگر زندگی یا My Life as a Zucchini
واقعا کفریام میکنند! منظورم اکثر انیمیشنهای جریان اصلی این روزهای
سینماست. بزرگترین چیزی که دربارهی اکثر این انیمیشنها عمیقا ازشان
متنفرم، زاویهی دید محدود و عقبافتاده و مضحکشان است. برخی از این
انیمیشنها علاوهبر اینکه بیاحترامی بزرگی به مدیوم سینما و قابلیتهایش
هستند، سرگرمی ناقص و غیرصادقانهای برای کودکان نیز محسوب میشوند.
انیمیشنهای سادهلوحانهای که بهطرز غیرقابلباوری مثبتاندیش هستند و
به قول خودشان میخواهند از معصومیت بچهها در برابر ناملایمتیها،
استرسها و خشونت دنیای واقعی محافظت کنند. توجیهشان این است که نشان دادن
چیزی به جز یک دنیای زیبا ، بدآموزی دارد. که بچهها توانایی فهمیدن
برخی کانسپتهای خشن و ترسناک زندگی واقعی را ندارند و بنابراین باید تا
آنجا که میتوان آنها را گول زد که بله، زندگی همیشه همینقدر لذتبخش و
باحال باقی خواهد ماند.
اما اگر بدآموزی به معنای دروغ گفتن و نشان دادن تخیلی زیبا به جای واقعیتی زمینی است، پس بگذار بچهها را مورد بدآموزی قرار بدهیم. ناسلامتی یکی از بزرگترین لذتها و خصوصیات سینما، تواناییاش در هشدار دادن، همدردی با مشکلاتمان یا آماده کردنمان برای طوفانهای پیشروست. چرا همیشه باید بزرگترها باشند که از این خصوصیت سینما بهره ببرند؟ چرا این اجازه به بچهها داده نمیشود؟ چرا اجازه ندهیم آنها از طریق سینما برای مشکلات و استرسها و شرایطی که ممکن است همین فردا با آنها گریبانگیر شوند یا در آینده و بزرگسالی با آنها برخورد میکنند آشنا نشوند؟
چنین فیلمهایی که با بچهها با احترام رفتار میکنند، شعورشان را به رسمیت میشناسند و آنها را لایق دروغ نمیدانند وجود دارند، اما خیلی کم هستند . یکی از آنها My Life as a Zucchini ست.. فیلمی که باری دیگر بهتان قدرت انیمیشن را در کندو کاو در پایهایترین و پیچیدهترین احساسات بشری ثابت میکند. آنقدر جسور است که معصومیت و روح لطیف بچهها را در کنار برخی از ترسناکترین اتفاقات زندگی واقعی مثل مرگ، سوءاستفاده جنسی از کودکان، اعتیاد و ضایعههای روانی قرار داده است و از دل برخورد این دو جریانِ متضاد، داستان تلخ و شیرینی بیرون کشیده است که یک فانتزی قلابی دیگر به خورد بچهها نمیدهد، بلکه تا اندازه ی زیادی واقعی است.
پایان فیلم هرچند شیرین است اما نمیتوان گفت غیرقابل وقوع ست . همانطور که رئیس جایی از فیلم به "زوچینی " میگوید بچه های زیادی شانس این را که به فرزندخواندگی قبول شوند ندارند . اما اگر همه مان مانند آن پلیس کمی بیشتر به آدم های شکننده ی اطرافمان توجه کنیم و فقط کمی مهربان تر باشیم مطمئناً همه چیز برای همه مان حداقل کمی آسان تر پیش خواهد رفت..
این انیمیشن جزئیاتی زیادی برای تماشا کردن دارد..مانند آن سکانسی که زوچینی پایه صندلی را بادبادکی میبندد تا صندلی را کمی بالاتر بیاید تا قدش مناسب گذاشتن آخرین قوطی آبجو بر روی بقیه قوطی های آبجو شود..دقت و کشف کردن بقیه ی آنها ، بر عهده ی خودتان .
چیزی که این انیمیشن و به صورت مخصوص شخصیت زوچینی را از بقیه جدا میکند، توجه دائمی به چگونگی شکلگیری او و تاثیر حوادث و تجربیات بر اوست. اینکه چگونه کودکان میتوانند به سهولت خود را با آینده وفق دهند اگر صادقانه با بعضی از واقعیات زندگی مواجه شان کنیم .
- سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۵ ب.ظ