ور چه براند هنوز روی امید از قفاست..
سعدی اگر عاشقی ، میل وصالت چراست ؟
هر که دل دوست جست ، مصلحت خود نخواست...
{ سعدی }
+راه نمیداد..راه ندادنشم دوست داشتم..
+لانتوری و مغالطه ی انگیزه و انگیخته..
در قصه ی لانتوری ، شخصیت مریم که از مدافعانِ "گذشت و رضایت " است در مقابلِ "قصاص و انتقام" ، با تردستی نویسنده دچارِ آسیبی می شود که باورِ گذشت پرور و رضایت خواهِ خویش را در تزلزل می بیند و نادیده می انگارد . البته این تزلزل و هیاهوی درونیِ مریم و کش و قوسی که احتمالا در ضمیر او در جریان است از دید من و شمای بیننده پنهان است . مخاطب فقط نمود بیرونیِ این تضاد را بر پرده می بیند و آن اینکه مریم بر خلاف تمامِ باورهای خویش که تحسینِ تماشاگر را در پی د اشته ، تصمیم به قصاص می گیرد .
در طول قصه چند پلان از تلاش مریم می بینیم که در هر کدام سعی دارد از خانواده های قربانی رضایت بگیرد . استدلال هایی مطرح می کند که بطور تقلیل یافته و شاید نارسا ، بازگو کننده ی عدم ِ کاراییِ مجازات در کاهش جرم هستند و کاش این بخش بیشتر پرداخته می شد در فیلم .
این بحث که مجازات تا چه اندازه در کاهش جرم موثر است و این ایده ی رادیکال که مجازات به سبق و سیاق جوامع توسعه نیافته بیشتر در افزایش جرم و جنایت موثر است تا کاهش ، البته مربوط به حوزه ی علوم اجتماعی جدید التاسیس مدرن است .
در کنار این مباحث ، اندیشمندان حوزه فلسفه ی حقوق به طور خاص و فلسفه ی اخلاق بر این باورند که مجازات ِ مجرم ، پاک کردن صورت مساله ست نه راه حل . و اگر دقیق باشیم و منصف ، خواهیم دید که عوامل متعددی دست در دست هم شخصی را به راه خطا و ارتکاب جرم سوق می دهند و مجازات فقط از حلقه ی آخر زنجیره ی جرم ، تاوان می گیرد . به نظرم این که مجرم آخرین حلقه از سلسله ی جرم و جنایتِ ناشی از عوامل عدیده است به تنهایی می تواند انسان را به تامل وادارد که آیا مجازات در ذات خود منطقی ست ؟ آیا منصفانه ست ؟
ضمنِ اینکه با مجازات شخصِ مجرم ، نه تنها او آسیب می بیند (که به زعم بعضی مستحقِ این آسیب است) بلکه وابستگان و نزدیکان و خانواده ی مجرم نیز قطعا دچار صدمه های روحی و حتی مالی و اقتصادی خواهند شد . آیا توجیه پذیر خواهد بود که مادر یا خواهر و برادر مجرم چنین تاوانی متحمل شوند ؟(حکایتی در گلستان سعدی خوانده بودم ناظر به همین موضوع که نشان می دهد از قرنها پیش این مساله ذهن آگاهان و دانایان رو مشغول داشته ).
بگذریم . آنچه می خواهم نتیجه بگیرم نه تایید گذشت است نه منع مجازات . اگر فیلم لانتوری با قصاص ِ اسید پاش پایان می یافت ، آیا می شد نتیجه گرفت که تمامِ شعارهای مریم در رد انتقام و قصاص ، پوچ بوده ؟ آیا صرف اینکه مدافعِ "گذشت" ، خود ، از گذشتن و بخشش عدول کرده و تصمیم به انتقام گرفته نشان دهنده ی سستیِ مبانی نظری باورهای اوست ؟
آیا می توانیم نتیجه بگیریم که با استناد به عبارت "غم ِ برادر مرده را برادر مرده می داند" ، حق نداریم بیرونِ گود بایستیم و موعظه ی بخشش سر دهیم؟
به نظرم پاسخِ پرسشهای بالا این است: نه !
ازینجا پل بزنیم به مغالطه ی رایجی که در اکثر ما نهادینه شده و معروف است به خلطِ انگیزه و انگیخته . اینکه کسی ، به ولیِ دم یا مصدوم و مظلومی توصیه می کند به بخشش ، ربطی به تواناییِ خود او در بخشایش و گذشت در موارد مشابه ندارد.
گذشت کردن و بخشش ، مبانی فلسفی و نظری استخوان داری دارد که ربط و دخلی به روحیات و عواطف شخصی انسانها ندارد . این دو در دو فاز جداگانه هستند و خلطشان موجب مغالطه .
خوشبختانه در سکانس پایانی فیلم مریم تصمیم به بخشش می گیرد اما ظاهرا نه بر اساس استدلال های قبلی خود . بلکه به گفته ی خودش تنها چیزی که برایش باقی مانده بود همین "بخشش" بود . گویا با این کار ، ته مانده ی خود را بالا کشید و برای خود مریمِ دیگری آفرید . اما مگر ته مانده ی هر انسانی باورهای ریشه دار در ضمیر او نیستند ؟ اگر چه مریم پس از بخشیدن مجرم اشاره ای به شعارهای یشین خود نمی کند و دست به دامان دلیل و استدلال نمی شود ، اما مخاطبِ تیزبین خواهد فهمید که آن شعارها ، بادِ هوا نبوده و در نهادِ مریم ریشه دوانده و بارور شده و این تنها چیزی ست که به زعم او برای ادامه ی زندگی در چنته اش باقی مانده ست . مریمِ سکانسِ آخر ، نمونه بارزِ انسانی ست که "زندگیِ اصیل" (تعبیر زندگی اصیل را از مصطفی ملکیان وام گرفتم) دارد و رفتار خویش را با نظر خویش تطبیق می دهد . هر چند که اگر چنین نمی کرد ذره ای در درستیِ شعارها و دلایلِ او مبنی بر رجحانِ بخشش بر قصاص ، خللی وارد نمی شد .
+امیرحسین پورفرخ
- جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ
ممنونم از شما