«ضعف و سستی به تنهایی وادارمان می کند که بیاموزیم و ما را قادر میکند روندی را که تاکنون چیزی درباره اش نمی دانستیم مورد تحلیل قرار دهیم. آدمی که هر شب به محض رفتن به رختخواب خوابش می برد، و تا لحظه ای که بیدار می شود و بر می خیزد از دار دنیا بی خبر است، بیتردید از مشاهدۀ جزئیاتی در مورد خوابیدن عاجز است. او به ندرت متوجه می شود که خواب است. اندکی بی خوابی این ارزش را دارد که ما را وادارد خوابیدن را تحسین کنیم، و شعاع نوری بر این تاریکی بتاباند. حافظه ای بی نقص ابزار کارآمدی برای مطالعۀ پدیدۀ حافظه نیست.
هر چند ما بدون رنج بردن هم قادریم از شعورمان استفاده کنیم، اما به زعم پروست وقتی دچار رنج و تألّم هستیم کنجکاوی مان کامل تر میشود. رنج می بریم، پس فکر می کنیم، زیرا فکر کردن کمکمان می کند که رنج کشیدن را در زمینۀ مساعد قرار دهیم. کمکمان می کند آن را ریشهیابی کنیم، ابعادش را بسنجیم، و با حضورش کنار بیاییم.
در نتیجه: افکاری که بدون رنج حاصل شده اند فاقد منبع مهم انگیزه هستند. به نظر می رسد فعالیت ذهنی برای پروست به دو بخش تقسیم می شود: بخشی که می توان افکار بی درد نامید، که بدون کمترین تألّمی جرقه زده اند، که جز از تمایل کمرنگی برای یافتن علل بی خوابی یا فراموشی سرچشمه نمی گیرند. و افکار دردناک، که ناشی از رنج نخوابیدن یا فراموشی است. این بخش اخیر است که برای پروست مهم هستند.
طبیعی است که وقتی همه چیز بر وفق مراد است خرفت بمانیم. وقتی که اتومبیلمان بدون نقص کار می کند، چه انگیزه ای وجود دارد که عملکرد پیچیدۀ درون آن را یاد بگیریم؟ وقتی معشوقی به ما وفادار است، چه لزومی دارد که راجع به انگیزه های خیانت های انسانی بیندیشیم؟ وقتی جز احترام چیزی نصیبمان نمی شود چه ضرورتی دارد که دربارۀ حقارت های زندگی اجتماعی تحقیق کنیم؟ تنها زمانی که غرق در اندوه هستیم و زیر ملافهمان ضجه می زنیم و مانند برگ در باد پاییزی می لرزیم است که انگیزۀ پروستیمان شکوفا می شود که با حقایق دشوار رو به رو شویم.
اما پیش از آن که بخواهیم چشم و گوش بسته به سلک «رنجبرها» بپیوندیم، بیایید فراموش نکنیم که تحمل رنج به تنهایی کافی نیست. رنج بردن فقط امکاناتی برای هوشمندی و کنجکاوی خلاق فراهم می آورد. اما این امکانات ممکن است به آسانی طرد یا نادیده گرفته شوند، که اغلب هم می شوند. اغلب رنج کشیدن در ما تبدیل به اندیشه و نظر نمی شود و به عوض آن که درک بهتری از واقعیت به ما بدهد، ما را در مسیر مرگبار نیاموختن سوق می دهد، و نه تنها در معرض توهم های بیشتری قرار می گیریم، بلکه از زمان پیش از رنج بردن هم کمتر به تفکر می پردازیم.
رمان پروست پر است از کسانی که می توانیم آنان را «رنجبرانِ بد» بنامیم، افراد رقتانگیزی که در عشق به آن ها خیانت می شود، از میهمانی ها حذف میشوند، از پایین بودن سطح تفکر یا حقارت اجتماعی درد می کشند، ولی نه تنها از این مصیبت های چیزی نمی آموزند، بلکه بر عکس به روش های دفاعی مخربی متوسل می شوند که بی خردی، گمراهی، سنگدلی و سطحی بودن، و خشم و انتقام را در پی دارد.
+پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند | آلن دوباتن | گلی امامی