دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

دچــآر باید بود..

گیرم که هم نیابم، شادم به جستجویش!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فروغ جاودانه» ثبت شده است


امروز همه چیز عوض شده، دنیای ما ارتباطی با دنیای حافظ و سعدی ندارد. من فکر میکنم حتی دنیای من هیچ ربطی به دنیای پدر من ندارد، فاصله ها مطرح هستند. فکر میکنم عوامل تازه ای وارد زندگیمان شده اند که محیط فکری و روحی این زندگی را میسازند.

طرز تلقی یک آدم امروزی، نسبت به آدمی که بیست سال پیش زندگی میکرده کاملا عوض شده، آن تلقی که انسان امروزی از مفاهیم مختلف مانند مذهب، اخلاق، عشق، شرافت، شجاعت و قهرمانی دارد با گذشته متفاوت است. چون محیط و شرایط زندگی ما عوض شده و تمام این مفاهیم زاییده شرایط محیط هستند.

من مثال ساده ای دارم راجع به عشق. پرسناژ مجنون که خوب همیشه سمبول پایداری و استقامت در عشق بوده، از نظر من که آدمی هستم که جور دیگر و در زمانه ای دیگر زندگی میکند، کاملاً مسخره است. وقتی علم روانشناسی می آید و او را برای من خُرد میکند، تجزیه تحلیل میکند و به من نشان میدهد که او عاشق نه، که یک بیمار بوده. آدمی بوده که مرتب میخواسته خودش را آزار بدهد؛ این است که خوب به کلی عوض میشود.


+فروغ جاودانه | فروغ فرخزاد | عبدالرضا جعفری | گفتگوی ایرج گرگین با فروغ | 910 صفحه 


مدتی به پولهایی که از دست داده بودم و به علت آن فکر کردم. اسکناس های زیاد مهم نبودند. غفلت و سادگی من مطرح بود که به نظرم میرسید نباید در زندگی ام دوباره تکرار شود و خوشبینی و اطمینان زیاد از حد من مطرح بود که تا آن لحظه به خاطر آن با اتفاقات نامطلوبی روبه رو شده بودم.

یاد حرف یکی از دوستانم افتادم که میگفت:"من در زندگی نسبت به همه چیز و همه کس بدبینم مگر آنکه خلاف آن ثابت شود!"

در آن زمان با بسط دادن این عقیده زیاد موافق نبودم و فکر میکردم که فقط در ایران است که انسان احتیاج دارد به این ترتیب خودش را مجهز کند و برای مقابله با حوادث غیرمنتظره آمادگی کامل داشته باشد. اما در این لحظه به نظرم میرسد که گاهی اوقات انسان ها خطرناکتر از آن هستند که حتی بدبینی ما هم بتواند اثر وجودی آنها را در ما خنثی کند!

آنچه در این میانه مهم است مسائل مادی نیست، در این مورد همیشه امکان جبران وجود دارد اما در زندگی، انسان فقط و فقط به علت خوشبینی و سادگی زیاد چیزهایی را از دست میدهد که جزئی از وجود او و زندگی او هستند و در این لحظات است که من همیشه گفته ی دوستم را به یاد می آورم..


+فروغ جاودانه | فروغ فرخزاد | عبدالرضا جعفری | خاطرات سفر اروپا-1335 | 910 صفحه


وقتی یکی از آشنایانم فهمید که خیال دارم با یک هواپیمای باری مسافرت کنم از آمدن به فرودگاه، بعد از مدتی "مِن و مِن" کردن معذرت خواست و بعداً شنیدم که گفته بود: من خجالت میکشم مسافری را که با یک هواپیمای باری مسافرت میکند بدرقه کنم!

و من چقدر خوشحالم که عقیده ی او را در این مورد دانستم زیرا بلافاصله فهمیدم که با آدم تهی مغز و تجمل پرستی طرف هستم..


+فروغ جاودانه | فروغ فرخزاد | عبدالرضا جعفری | خاطرات سفر اروپا-1335 | 910 صفحه